• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
دو شنبه 1 بهمن 1397
کد مطلب : 45440
+
-

برای چه کسی پیرزن دعا می‌خواند

فراواقعیت
برای چه کسی پیرزن دعا می‌خواند


محمدهاشم اکبریانی/ نویسنده  و روزنامه‌نگار
درخت از مورچه می‌پرسد: «این پیرزن در این گور چه کسی را دارد که مدام به دیدارش می‌آید و دعا می‌خواند؟» مورچه جواب می‌دهد نمی‌داند. پیرزن، با جسم نحیفش که صورتی پرچین و چروک را نشان می‌دهد، سر بر کتاب دعا دارد و می‌خواند. خورشید که دارد غروب می‌کند رو به زمینیان فریاد می‌زند: «این پیرزن از این گور چه می‌خواهد که غروب من هم او را نمی‌ترساند، هر آن ممکن است پشت کوه بروم و تاریکی به قبرستان هجوم بیاورد.» جوابی نمی‌آید مگر از طرف مردی که یک سر انسان در دست دارد و در دست دیگرش یک ساک که چند سر در آن جا دارد.

این مرد به هرکه می‌رسد با عرضه سر می‌گوید: «بخر آقا، بخر خانم. سر هیتلر، سر چرچیل، سر فرعون، سر ماندلا، سر هر کسی را که بخواهید دارم. روی گردنتان هر سری که بگذارید، همان می‌شوید.» و بعد هم ادامه می‌دهد: «مگر نمی‌خواهید هیتلر شوید و جهان را تسخیر کنید؟ مگر نمی‌خواهید ماندلا شوید و آزادی هدفتان شود؟ عجله کنید فقط چند سر مانده.»

مرد سرفروش به خورشید جواب می‌دهد: «او نه از تاریکی می‌ترسد و نه از مرده‌ها، برای او صاحب گور مهم است. بالاخره روزی سر او هم به‌دست من خواهد رسید.»

یکی از متصدیان گورستان که زن را بارها دیده باز هم نزدش می‌رود: «آخر مادر من درون این قبر که مرده‌ای نیست، چرا مدام می‌آیید و روی آن دعا می‌خوانید؟»

پیرزن با چشم‌هایی اشک‌آلود همان جواب همیشگی را می‌دهد؛ «بعدها خواهی فهمید.» درست 7ماه و 6روز که از این زمان پرسش متصدی گور می‌گذرد، پیرزن می‌میرد و او را در همان گور، که پیش‌خریدش کرده، دفن می‌کنند. در مراسم دفن او فقط 2نفر از همسایگان هستند و 2گورکن. روح پیرزن طوری که همه هستی بشنوند فریاد می‌کشد «پیرزن می‌دانست که پس از مرگش کسی سراغ او نمی‌آید و برایش دعا نمی‌خواند. او پیشاپیش برای مرده خودش دعا می‌خواند و اشک می‌ریخت».

 

این خبر را به اشتراک بگذارید