تهرانیها به ادب و مدارا شهره بودند
علیاصغر شیرزادی، نویسنده پیشکسوت
سیده پگاه رضازاده|خبرنگار:
در روزگار وفور رسانهها و تَسابُق قلمبهدستها تشخیص آنکه کدام نویسنده دغدغه اجتماع و مردم را دارد و کدام مدعی به دنبال نام و نانی است کار چندان راحتی نیست. در این آشفته بازار قلع را به ضرب و زور شیپورِ تبلیغات طلا جا میزنند و دورترین و بیربطترین مسائل به زیست کنونی انسان ایرانی را به اسم فلانایسم و بهمان مکتب به جای کاغذ زر قالب میکنند. اما اثر ادبی، برخلاف این سطحینگرهای بازارپسند، برآمده از جهانبینی نویسنده است و در واقعیتهای اجتماعی ریشه دارد. بازنمایی گوشههایی از جامعه دغدغه هر نویسندهای است که به مشارکت در زندگی اجتماعی متعهد است.
علیاصغر شیرزادی از زمره نویسندگانی است که چه در داستانهای کوتاهش، مانند داستان تحسینشده «غریبه و اقاقیا»، و چه در رمانهایش، «طبق آتش» و «هلال پنهان»، به انعکاس زندگی اجتماعی و تاریخی مردم تمایل نشان داده و ثابت کرده که نویسندهای صرفاً نظارهگر نیست و در متن و بطن پیکارهای زندگی حضور داشته و دغدغه کندوکاو در پیچ و خمهای روابط و روحیات انسانی را دارد. با این نویسنده پیشکسوت به گفتوگو نشستیم تا از نظر او درباره دلایل خشونت در تهران امروز آگاه شویم.
کدامیک از آسیبهای اجتماعی شهر تهران شما را بیشتر دلخور کرده و به فکر واداشته؟
خشونت. خشونت در رفتارها و فقدان مناسبات بسامان انسانی در حد متعارف. بسیار میبینیم که برای اتفاقی کوچک، مثلاً اینکه یک اتومبیل جلو اتومبیلی دیگر میپیچد، راننده قفل فرمان بیرون میآورد و عربده میکشد و لحظهای هم درنگ نمیکند که اگر طرف مقابل را ناکار کند، چه مصیبت غمانگیزی در انتظار خودش و طرف مقابلش است. درواقع خشونت در شهر تهران لرزآور است. با رجوعی به گذشته میتوان به سادگی دریافت که در شهر تهران مردم اینگونه رفتار نمیکردند. تهرانیها به ادب و معرفت و مدارا شهره بودند و با توجه به این نشانهها، امروز در شهر تهران ادب و معرفت کم میبینیم. علاوه بر این، مناسبتهای انسانی به نظرم رو به گسیختگی است. این به آن مفهوم نیست که رفتارهای متناسب و انسانی نبینیم، میبینیم اما در میاندرصد اندکی از مردم. البته این مقوله به آسیبشناسی گسترده، جامعهشناختی، روانشناختی و تاریخنگری عمیق نیاز دارد.
برای مهار این خشونت چه باید کرد؟
نخستین چیزی که به ذهن هرکسی میآید این است که شاید مردم دچار تنگناهای معیشتیاند. میتوان این را گفت اما نکته این است که به نظرم خردهفرهنگهایی که عاملش مهاجرانی است که از نقاط مختلف ایران به تهران آمدهاند، در اصطکاک با همگاه مشکل ایجاد میکنند. باید ترتیبی داد که فرهنگ بینابینی ملی چنان قدرتی بگیرد که این خردهفرهنگها با هم اصطکاک کمتری داشته باشند.
شکلگیری این فرهنگ بنیادین ملی چگونه امکانپذیر است؟
به وسیله رسانهها میتوان آن را تقویت کرد تا این فرهنگ ریشهدار و قوی و ملی سایهاش را بر خردهفرهنگها بیندازد.
در محل سکونتتان هم شاهد خشونتهای خیابانی بودهاید؟
خوشبختانه به آن شدتی که در جاهای دیگر دیدهام، نه. در نارمک وقتی نگاه میکنید، میتوانید روزها از میدانهای زیبایش عبور کنید و بگذرید و کمتر چنین اتفاقهایی را شاهد باشید. این به آن دلیل است که منطقه 4 و 8 و در مجموع نارمک، محلهای ریشهدار و جا افتاده است و آدمهای بیریشه اگر هم در آن باشند، در اقلیتاند. به هر حال ریشه و بنیان داشتن به میزان قابل ملاحظهای به داشتن رفتار بسامان و انسانی کمک میکند.