• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
پنج شنبه 20 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 15605
+
-

تیپ‌هایم را از دل مردم می‌گیرم

تیپ‌هایم را از دل مردم می‌گیرم

گفت‌و‌گو با 
مهدی خزلبانی 

 بازیگر و کارگردان نمایش‌های کمدی


  علی اصغر کشانی 

مهدی خزلبانی دانش آموخته تئاتر که پایان نامه دانشگاهی خود را درباره نمایش‌های روحوضی نوشت، چند صباحی در نمایش‌های جدی بازی کرد، اما پس از مدتی متوجه شد که نمایش‌های کمدی و عامه پسند به دوران افول خود نزدیک می‌شوند. این گونه بود که خزلبانی به نوبه خود  به فکرارتقای کیفیت این گونه نمایش‌ها افتاد و با اجرای‌های محکمی چه از نظر ساختار و چه از حیث  قصه، نسبت به احیای این نوع نمایش‌ها همت  گماشت. ساختار حرفه ای، استفاده از موسیقی‌های متناسب با داستان، تیپ سازی‌های درخشان و به طور کلی عنصرهای تلفیقی میان تئاتر سنتی و مدرن و علاوه بر آن، حال و هوای شاد و مفرح و ساختار ایرانی نمایش‌هایش، به همراه استقبال  مردم از آن‌ها در این چند ساله نشان داد که خزلبانی در روند رو به تکامل خود موفق بوده و شخصیت‌ها و پیرنگ‌های داستانی او حساب شده هستند. بهانه گفت‌و‌گو با  مهدی خزلبانی اجرای نمایش «عوضی‌ها» است؛ نمایشی پر هیجان، شاد و سرگرم کننده که او در دو نقش متفاوت در آن ظاهر شده است. گفت‌و‌گو با این هنرمند کشورمان را از دست ندهید.  

نمایش‌ها و اجراهای شما روی صحنه پر شور و حرارت است. این همه هیجان به خاطر لذت بردن بیش از اندازه از کاری است که می‌کنید؟

بازیگری و هنر، جوشش درونی افکار و احساسات آدمی است. برای من لذت خلق و بازی در قالب یک شخصیت دیگر جذابیت بسیار زیادی دارد همین‌ها باعث می‌شود که اجراها شور و حال داشته باشند.. 

موزیکال بودن و استفاده از تم‌های شاد و سرزنده، بهره گیری از آوازهای جدید و خاطره انگیز و همین طور استفاده از ریتم و منطق مشخص در اجرا از جمله ویژگی‌های نمایش‌های شما است. چرا استفاده از موسیقی و آواز برایتان اهمیت دارد؟ 

موسیقی و آواز از خواص نمایشهای من  است. به علاوه مردم این موزیکال بودن را دوست دارند. استفاده از موسیقی آن هم با بهره گیری از یک منطق ارتباطی با داستان یکی از طرح‌های این‌گونه نمایش‌ها برای ایجاد تفنن در میان تماشاچی است تا آن‌ها را به دیدن نمایش راغب کند.

بداهه پردازی یکی از ویژگی‌های کار نمایش‌های کمدی است که شما سال‌ها از آن استفاده کرده اید. چقدر از این بداهه‌ها در تمرین‌ها و دورهمی‌های پیش از اجرا به متن پایانی نمایشنامه وارد می‌شوند؟ 
درست است؛ بداهه‌پردازی از ویژگی‌های کار من است؛برای مثال متن کلاه فرنگی تبدیل به متن پسران کوچه پشتی شد. آن متن  یک طرح داستانی دارد که بر اساس آن به صورت کارگاهی یک نمایش را شکل می‌دهیم. خاصیتش این است که هر بازیگری در آن طرح داستانی بر اساس خلاقیت‌های درونی، خودش را پیدا می‌کند. کار کارگردان هم هرس کردن است.جاهایی را که متناسب است تقویت و جاهایی را که نیست حذف می‌کند. البته اگر بازیگران و کارگردانان قوی نباشند نمایش به بیراهه می‌رود، اما این روش در همه نمایش‌ها به کار برده نمی‌شود مثلا در نمایش «عوضی‌ها» که این شب‌ها در حال اجراست قصه و متن داشت و خیلی کم در تمرین‌ها از بداهه استفاده کردیم. 

شما دانش آموخته تئاتر بودید و پایان نامه تان هم درباره نمایش‌های روحوضی بود. با این که نمایش‌های کمدی گاه در دوره‌هایی با افول مواجه شدند، چطور  به فکر احیا ی این نوع نمایش در دوره کنونی افتادید؟ 

از وقتی وارد تئاتر کمدی شدم، دغدغه‌ام همین بود؛ چون در این نمایش‌ها قصه در حال فراموشی بود و به طرح و پیرنگ تبدیل می‌شد؛ یعنی بیشتر بر جُک گویی، موزیک‌های بیش از حد و بی‌جا مبتنی شده بود. خود من از موزیک استفاده می‌کنم اما مثل همین نمایش عوضی‌ها در راستای قصه است. در واقع؛ پس از فارغ‌التحصیلی  متوجه شدم که این مدل چقدر مخاطب دارد و چقدر خوب است. پرسشم این بود که چرا باید این فضا به سمت و سوی نادرستی برود. برای همین شیوه خاصی به کار بردم که در اولین کارم با صدای آهسته خیلی مشهود بود؛ یعنی تئاتر کلاسیک را با نمایش آزاد تلفیق کردم و سعی کردم تا امروز این شیوه را ادامه دهم. 

چقدر از این خرده ایده‌های داخل داستان از رفتار روزمره مردم گرفته می‌شود؟ 

 مسائل روز اجتماعی و چیزهایی که در شبکه‌های اجتماعی و مهمانی‌ها می‌شنویم در کارهای‌مان انعکاس دارد. اصلا خاصیت این نمایش‌ها این است که از مردم بگیریم و اغراق شده اش را به خودشان برگردانیم. 

یکی ازجذابیت‌های نمایش‌های شما ارجاع به فیلم‌ها، شخصیت‌ها و موقعیت‌های آشنای تاریخ سینماست؛ مثل شوخی با فیلم‌های شعله، قیصر و این آخری شوخی با سید فیلم گوزن‌ها.درست است؟ 

علاوه بر ادای دین، علاقه و نوستالژی خاصی به سینما به‌خصوص سینمای ایران دارم. مردم هم  «پارودی» شده شخصیت‌ها و فیلم‌های گذشته را می‌بینند و لذت می‌برند. 

فیلم مهم آن دوره از نظر شما کدام است؟ 

جدای از فیلم‌های فارسی کارهای علی حاتمی و کیمیایی را تا قبل از فیلم غزل دوست دارم به رگبار بیضایی و آقای‌هالو مهرجویی هم علاقمندم. 

شما تیپ اسی گوجه‌ای را به عنوان یک جوجه لات که برگرفته از نمایش‌های تخته حوضی و فیلم‌های فارسی و ادبیات عامیانه است، بارها در کارهای مختلفی چون: دراکولا، آفتاب لب بومه، امیر ارسلان بازی کرده‌اید. اسی چطور خلق شد؟

 تیپ اسی گوجه‌ای غلو شده بخشی از رفتار جامعه ماست مثلا راه رفتنش را از یک نفر دیده‌ام و جنس حرف زدن یا تکیه‌کلام‌هایش را از یکی دیگر شنیده ام. البته جنس کاراکترهای فیلم‌فارسی جور دیگری‌اند و اسی از آنجا نمی‌آید. اسی به شوخی‌هایی که در دوران دانشگاه با بچه‌ها داشتیم بر می‌گردد. در آن زمان یک تیپ آدم‌هایی را می‌دیدیم و اسی همان موقع شکل گرفت. نمایش «آفتاب لب بومه» را با زنده یاد احمد بهروزی کار کردیم. 

به نظرتان اسی تحت تاثیر کاراکتر «قنبر لاته» نیست؟  

قنبر لاته عینا از فیلمفارسی برداشته شده بود؛ یک آدم داش مشتی کلاه مخملی سبیل دار یقه خرگوشی. به آقای بهروزی گفتم این تیپ را می‌توانم جور دیگری اتود بزنم. موافقت کرد و سپس اسی با سبک و الفاظی که به کار می‌برد خلق شد. به نظرم تیپ کلاه مخملی کاربرد امروزی نداشت؛ چون آن شخصیت موزه‌ای شده بود، اما اسی امروزی است؛ به گونه‌ای که افراد از جنس او در دهه هفتاد و هشتاد به نسبت امروز بیشتر بودند. اولین نفری بودم که تیپ جاهل کمدی را در نمایش آزاد کار کردم.درست مثل کاراکتر ولگرد چاپلین که در همه فیلم‌هایش ثابت است ولی در موقعیت‌های مختلف قرار می‌گیرد. 

شما سالن‌های مختلف تئاتر را دیده‌اید. کدام سالن را بیشتر دوست دارید؟ 

راستش هیچ‌کدام از سالن‌هایی که در آنها کار می‌کنیم استاندارد تئاتر نیستند. سالن بولینگ عبده که این شب‌ها در آن کار می‌کنیم بسیار خوب و شیک و راحت است، اما استاندارد تئاتر نیست. سالن تئاتر نباید سقف ١٥ متری و یک بالکن داشته باشد که وقتی حرف می‌زنی صدایت به زیر بالکن بخورد و زیر بالکن متوجه نشوند. سالن باید نور، سایز سن، مکان پشت صحنه، صدا، دید و... درستی داشته باشد. تنها سالنی که برای تئاتر ساخته شده سالن کوروش است. 
یکی از جذابیت‌های نمایش‌های سرگرم کننده انتخاب اسم‌های جذاب برای آن‌هاست. به نظرم بسیاری از این عنوان‌ها مثل: حریف سلطان(حریم سلطان)، گربه کشی(سگ کشی)، من ترانه شش ماه دارم(من ترانه ١٥ سال دارم)  بر اساس شوخی با کارهای پر مخاطب انتخاب می‌شوند، درست است؟ 
زمانی تب انتخاب اسم‌های این شکلی زیاد بود. یادم است داشتیم در سالن بولینگ عبده تمرین می‌کردیم که فیلم سگ کشی اکران شد. پلاکارد ما کنار پلاکارد سگ کشی می‌خورد.به همین دلیل اسم نمایش ما که «گربه کشون» بود به «گربه کشی» تغییر یافت.یک زمان هم باب بود بر اساس ترانه‌هایی که در میان مردم  رایج می‌شد اسم نمایش را انتخاب می‌کردند؛مثل نمایش «آفتاب لب بومه» که همزمان با ترانه اش از این اسم استفاده شد.

خودتان چه اسم‌هایی را دوست دارید؟ 

اسم‌هایی که بر مبنای قصه نمایش- البته بدون لو دادن- باشند و مردم را کنجکاو کنند و البته شیک و شسته رفته و جذاب هم باشند.
نمایش‌های زیاد و متنوعی کار کرده‌اید؛ مثل اسی و ماموریت نسبتا ممکن ٤٤، خودمونو عشقه، ازدواج با صدای آهسته، پسر کوچه پشتی، هتل پنج و شش ستاره، بربادرفته، مگس، دلاک باشی، سرخ و

سیاه، حماسه سبز، پسر کارون، امیر ارسلان و... کدام یک از این‌ها را بیشتر دوست دارید؟

همه خوب بودند. از بین این‌ها «ازدواج با صدای آهسته را» جور دیگری دوست دارم؛ چون اولین کاری بود که در نمایش کمدی مستقل کار کردم و سعی کردم تمام ایده‌هایی را که برای کمدی دارم در آن بیاورم. کار خیلی خوبی هم از آب در آمد؛ هم اجرا و هم ترکیب بازیگران خوبی داشت. به علاوه سبک و شیوه جدیدی را وارد نمایش کمدی کردم و آن را از حالت خطی خارج کردم. «ازدواج با صدای آهسته» در اصل فیلمنامه‌ای بود که تبدیل به نمایشنامه شده بود چون هشت لوکیشن و دکور مینی مال داشت.

مردم از نمایش‌های شما استقبال می‌کنند. فردی می‌گفت این بیست و پنجمین باری است که برای دیدن این نمایش آمده ام. این اشتیاق و علاقه مردم به این گونه نمایشی از کجا می‌آید؟ 

مردم نیاز به خندیدن و شاد بودن دارند. نود درصد جامعه ما افسرده است خیلی شب‌ها با این معضل که چرا تماشاچی نمی‌خندد و از خندیدن خودداری می‌کند، روبروییم. انگار که از بچگی به آنها گفته‌اند اگر بخندید کار زشتی است! مشخص است که همه سعی شان را می‌کنند بلند نخندند. جامعه ما نیاز به خنده و شادی و هیجان دارد. برای همین از کارهای موزیکال و کمدی استقبال و سالن را همیشه مملو از جمعیت می‌کنند.          

شما که مدت‌هاست به کار نمایش می‌پردازید خانواده تان هم اهل تئاتر و سینما بودند؟ 

بسیار زیاد! علاقه‌مندی‌ام از فیلم‌هایی شروع شد که از بچگی با خانواده‌ام در سینما دیدم. آن زمان فیلم‌های به روز خارجی دوبله می‌شد و خانواده‌ام خیلی به دیدن آن‌ها مشتاق بودند. بیشتر فیلم‌ها را در سینما پاسیفیک، مولن روژ و ریولی که نزدیک هم بودند می‌دیدیم. فیلم‌های نورمن ویزدم، شعله، حکومت نظامی، کلت کالیبر ٤٥، بازرس ویژه و... را در سینما دیدم.  

تفریح دوران کودکی‌تان چه بود؟ 

بازی با بچه‌های محل مثل قایم باشک، الک دولک، خرپلیس، هفت سنگ، شاه دزد و وزیر و از این قبیل چیزها. ورود اولین بازی‌های کامپیوتری در آن دوره شگفت زده مان کرد. 

اهل سفر هستید؟ 

شیراز را خیلی دوست دارم. ملاکم برای سفر در سراسر دنیا،  طبیعت و آثار باستانی است.

 کجای تهران را دوست دارید؟ 

خیابان ولیعصر تهران بخصوص سمت پارک ملت را خیلی دوست دارم. بازارچه نواب و محله سنگلج را هم خیلی دوست دارم. از فضای قدیمی آنجا لذت می‌برم 

گویا چند  فیلم کوتاه هم کارگردانی کرده‌اید. چرا ادامه ندادید؟ 

موقعیت‌اش پیش نیامد. سال ١٣٧٧ دو فیلم کوتاه ساختم. عکاسی را خیلی دوست دارم. در موسیقی ساز درام را خیلی دوست دارم، اما فرصتش پیش نیامد. 

از بین شاعرها کدام یک را می‌پسندید؟ 

فروغ و اخوان را خیلی دوست دارم. فردوسی و حافظ خوان هم هستم. 

رمان چطور؟ 

زمانی پول توجیبی و عیدی‌هایم را که می‌گرفتم اولین جایی که می‌رفتم کتاب فروشی بود. از نوجوانی دانشنامه‌ای در خانه داشتیم که قسمت نویسنده‌های قدیمی آن مثل ژول ورن و دیکنز و.... را حفظ شده بودم. در کوچه با بچه‌ها فرش پهن می‌کردیم، کتابخانه درست می‌کردیم مثلا هر کسی چهار پنج تا کتاب می‌آورد؛ مثل تن تن. بعد کتاب‌ها را می‌خواندیم. 

اوقات فراغت دارید؟ 

در اوقات فراغت به سینما یا رستوران و یا به اطرف تهران می‌روم.. 

جای مورد علاقه‌تان کجاست؟ 

جاده چالوس را خیلی دوست دارم. فرصت پیدا کنم به رستوران‌های آن سری می‌زنم. این جاده انرژی به من می‌دهد که از هیچ جا نمی‌شود آن را تامین کرد. 

در کودکی اهل کلکسیون و جمع آوری هم بودید؟ 

زمانی خیلی تمبر و تیله جمع می‌کردم. تیله‌های پرچمی، سپر و شرابی زیبایی داشتم. 

به بازی‌های گروهی در خانه هم علاقه داشتید؟ 

بازی ایروپولی یا عمو پولدار و منچ را خیلی بازی می‌کردیم. 

به چه غذایی علاقه دارید؟ 

عاشق استیک هستم، اما همه نوع غذایی را دوست دارم. از طعم‌های جدید هم استقبال می‌کنم. 

چه ورزشی را دوست دارید؟ 

در نوجوانی در باشگاه استقلال در پارک امین‌الدوله کشتی تمرین می‌کردم. بعد از مدتی هندبال باشگاهی کار کردم. الان مسابقات فوتبال، والیبال و کشتی را کامل پیگیری می‌کنم. عضو تیم والیبال هنرمندان  هم هستم و به همراه  سیدجواد ‌هاشمی، مسعود روشن پژوه و خیلی از دوستان دیگر تمرین می‌کنم. پستم بیشتر لیبرو است.

ای کاش هم دارید؟ 

همه دوست داشتنی و قابل احترامند، اما از همه بیشتر تئاتر برایم دوست داشتنی و ارزشمند است. پس‌ای کاش در تئاتر کمدی کسانی که واقعا صلاحیت و توانایی دارند بمانند و کار کنند، چرا که این روزها تئاتر کمدی از خیلی جنبه‌ها لطمه می‌خورد و این نگران‌کننده است.



 لطفا نظرتان را خیلی کوتاه درباره این نام‌ها بگویید: 
 سعدی افشار: همیشه استاد.
بهزاد محمدی: بسیار شیرین و دوست داشتنی.
سنگلج: نوستالژی و تنها سالن استاندارد تئاتر.
مجید جعفری: از او خیلی چیزها یاد گرفتم.
احمد بهروزی: فرصتی داد تا خودم را مطرح کنم.
تالار وحدت: حس غریب.
حمید رضا ساعتچی: دوست قدیمی 
موتور سی جی: تکیه کلام اسی
محمود استاد محمد: آسید کاظم.
حرف چ: اسی.
مریم قلهکی: بسیار توانا.
احسان کریمی: رفیق و همپایه و یار قدیمی.
امید ماهر: پر انرژی.
اسی گوجه ای: یار قدیمی.
فیلم شعله: سی بار دیدم.
بولینگ عبده: اولین حضورم در تئاتر کمدی.
گوزن‌ها: سید و قدرت به یاد ماندنی.
چالوس: نوستالژی کودکی. 

این خبر را به اشتراک بگذارید