بازماندگان قربانیان کرونا فرصتی برای سوگواری نداشتهاند
سوگواران خاموش
لیلی خرسند- خبرنگار
صدا میآید، صدای ناله دختران و پسران، صدای شیون میآید شیونی مادرانه، صدای پدری میآید پدری که همه وجودش فرو ریخته. همهشان زل زدهاند به یک تصویر، نگاهشان روی یک قاب خشک زده، قاب تصویری از دور دور. در این تصویر عزیزشان را میبینند، عزیزی را که دستانی غریبه به خاک میسپارد، غریبههای سفیدپوش. نه کسی برای عزیزشان تلقینی میخواند و نه صدای سوزناک مرثیهخوانی میآید. نه کسی است که به مهربانی دستی از آنها بگیرد و نه دستی که خاکی از خاک عزیزشان به پشتشان بکشد تا شاید سردی خاک، آتش غمشان را فرونشاند. آنها در تنهایی خودشان شیون میکنند و اشک میریزند، کسی نیست تسلیتی بگوید، کلامی برای آرام شدنشان، هرچند کدام کلام میتواند از غمشان بکاهد؟
کرونا که آمد خیلیها را با خودش برد، چه آنهایی که ویروس کرونا جانشان را گرفت و چه آنهایی که از طریقی دیگر دنیایشان را تغییر دادند، داغ سنگینی به دل بازماندگان گذاشتند، بازماندگانی که حتی نتوانستند برای عزیزشان سوگواری کنند و مراسم یادبود بگیرند. سوگواری در بیشتر خانوادهها راهی است برای کم کردن سنگینی غم و برگزاری مراسم فرصتی برای همدردی دیگران با آنها اما در این چند ماه هر خانوادهای که عزیزی از دست داده، شریکی برای غمش نداشته است.
در سالگرد جبران میکنیم
اولین روزهایی که کرونا آمد، صبا مادرهمسرش را از دست داد. آنها مراسم ختم نگرفتند اما مجبور شدند از مهمانان پذیرایی کنند: «روزهای اول بود که کرونا آمده بود. مادر شوهرم با ما زندگی میکرد. نیمهشب سکته کرد و بعد از چند روز بستری شدن در بیمارستان جوابش کردند. او را به خانه آوردیم. روزهای اول ملاقاتی داشت. خیلی سخت بود که به آنها بگوییم برای ملاقات نیایند، فوت هم که کرد، از یکی از بزرگان فامیل خواستیم که به همه بگوید برای سلامتی خودشان هم که شده، برای مراسم خاکسپاری نیایند.» صبا و خانوادهاش در روستا زندگی میکنند و سختگیریهایی که در شهرهای بزرگ برای مراسم خاکسپاری هست، آنجا نبوده: «چند نفری برای خاکسپاری آمدند اما با فاصله از دور ایستادند. اعضای شورای روستا که دیدند مردم رعایت نمیکنند، به همه اعلام کردند که برای تسلیت به خانه ما نیایند. به ما هم گفتند نه مراسم سوم بگیریم و نه مراسم هفتم. گفتند خیرات هم ندهیم.» خانواده صبا توصیههای اعضای شورا را رعایت کردند اما: «از مراسم خاکسپاری که به خانه برگشتیم، دیدیم که چند نفری خانه ما نشستهاند. مادرشوهرم، مادر شهید بود و همه به او احترام میگذاشتند. برای دوستان و اقوام سخت بود که برای او سوگواری نکنند. در همه این سالها که برادر همسرم شهید شد، او لباس مشکی پوشید و به ندرت خندید. همه دوست داشتند برایش عزاداری کنند، مرثیه بگویند و خیرات بدهند اما با تقاضای اعضای شورا دیگر کسی به خانه ما نیامد. البته خیرات کردیم. به اندازه تعداد خانواری که در روستا هست، مرغ بستهبندی خریدیم و پخش کردیم. میخواستیم غذا بپزیم اما ترسیدیم غذا را دور بریزند و نخورند. به هرحال همه نگران هستند که کرونا نگیرند.» مادر همسرصبا سنش بالا بود. صبا و خانوادهاش با مرگ او کنار آمدهاند ولی هنوز ناراحت هستند که چرا نتوانستند برای او مراسمی در شان او بگیرند. آنها منتظرند در سالگرد جبران کنند.
عزاداری 3نفره
فاطمه علیزاده دخترش را از دست داد. دخترش از قبل اینکه اعلام شود، کرونا به ایران آمده، بهخاطر سرماخوردگی در بیمارستان بستری بود: «اولش گفتند آنفلوآنزاست. سال قبل هم مریض شده بود و بدنش خیلی ضعیف بود. چند روز در بیمارستان بستری شد و بعد به کما رفت. دکترها نجاتش دادند. دوباره به زندگی برگشت و ما خوشحال بودیم که خدا فرصت زندگی دوباره به دخترم داده است.» اما چند روز بعد، درست در روزهایی که مردم وحشتزده از اخبار کرونا بودند، دختر فاطمه دوباره حالش بد شد. ایست قلبی فاطمه را عزادار کرد. فاطمه فامیلی ندارد. دیگر دخترش در خارج از ایران زندگی میکند. همسرش را هم چند سال پیش از دست داد. او خودش خبر مرگ دخترش را به دوستانش داد. صدای نالههای فاطمه که از دست رفتن دختر را خبر میداد، هنوز در گوش دوستان او است. در کنار سختی از دست دادن دختر، بیکسی هم فاطمه را از پا درآورد: «کسی کنار ما نبود. برای مراسم خاکسپاری من بودم و همسر و دختر دخترم. از دور فقط تماشا کردیم. نتوانستم لحظه آخر دست دخترم را بگیرم و از او خداحافظی کنم، نتوانستم سر مزار او بنشینم و برایش اشک بریزم. کسی هم کنارم نبود که من را دلداری دهد. ما 3نفر خودمان بودیم و خودمان. دختر کوچکم ایران نیست. او هم دوست داشت کنار ما باشد، کنار خواهرش اما نه پروازی به ایران بود و نه راه دیگری که بتواند خودش را به ما برساند. خیلی از دوستانم به من پیام دادند. زنگ میزدند اما نمیتوانستم جواب بدهم. دوماه گذشته اما انگار همین امروز دخترم را از دست دادهام.» فاطمه، دامادش و نوهاش بعد از مراسم خاکسپاری به بیمارستان رفتند: «در آن شرایط باید تست کرونا هم میدادیم. من نگران بودم که داماد و نوهام هم مبتلا شده باشند. خدا رو شکر آنها سالم بودند.»
مراسم مجازی
مادر شیوا از قبل عید ناراحتی ریه داشت. سابقه بیماری طولانی نبود اما این بار قبل از عید شدت گرفت: «مادرم وسواس داشت. باید همهجا را برق میانداخت و همهچیز را با وایتکس میشست. قبل از عید خانهتکانی کرد. مراقب بودیم که وایتکس استفاده نکند اما یک روز که کسی خانه نبود، راهپلهها را با وایتکس شسته بود. ریهاش حساس شد و مدتی را هم بیمارستان بستری بود.» مادر شیوا چند روز بعد از بستری شدن، فوت کرد: «همه اقوام فکر میکردند کرونا گرفته اما اینطور نبود. در شرایط عادی او را به خاک سپردیم ولی ما تنها بودیم. پدرم و ما بچهها بودیم. غم از دست دادن مادر سخت است اما بودن نزدیکان و اینکه میبینی تنها نیستی، همه پا به پای تو اشک میریزند و در آغوشت میگیرند، دلت گرم میشود. اما کرونا نگذاشت که کسی کنارمان باشد.» خانواده شیوا دوست داشتند آنطور که در شان مادرشان است، برای او سوگواری کنند و مراسم بگیرند: «نتوانستیم کاری برای او کنیم. مادرم جوان بود. 50سال داشت. مرگ او ما را خیلی اذیت کرد و اینکه نتوانستیم کنار عزیزانمان برای او گریه کنیم، بیشتر اذیتمان کرد.» مادربزرگ شیوا خارج از تهران زندگی میکند: «نتوانست حتی برای خاکسپاری بیاید. در سن پیری مرگ بچهاش را دید. این خودش عذاب است حالا اینکه نتواند در آخرین روزهای زندگیاش او را ببیند، در مراسم خاکسپاری شرکت کند، عذاب را بیشتر میکند. ما فقط توانستیم فیلم مراسم خاکسپاری را برای او و دیگر اقوام بفرستیم. همه در واتساپ تصویری تماس میگرفتند و باهم گریه میکردیم.» موقع فوت مادر، خانواده شیوا نتوانستند برای او خیرات کنند اما در مراسم چهلم بهترین خیرات را داشتند: «نمیشد مهمان دعوت کرد و غذا پخت و خیرات داد. بهجای آن خانوادههای نیازمند را شناسایی کردیم و برای آنها موادغذایی بردیم. فکر میکنم اینطوری روح مادرم شادتر هم شد. او وقتی زنده بود، دلش میخواست به نیازمندان کمک کند و ما همین کار را برایش انجام دادیم.» خانواده شیوا هم مدتی نگران خانواده برادر بودند. برادر او و همسرش کرونا داشتند.
کاش مادربزرگ نمیمرد
در شرایطی که کرونا مدل خاکسپاری و سوگواری را هم تحتتأثیر قرار داده است، دوست ندارند عزیزی را از دست بدهند. مادربزرگ پروین چند ماهی است که در بستر بیماری است. مدتی را در بیمارستان بستری بود و با گسترش کرونا، او را به خانه منتقل کردند. مادربزرگ بدون اکسیژن نمیتواند نفس بکشد اما پروین ترجیح میدهد او تا بعد کرونا زنده بماند: «مادر بزرگم وصیت کرده که برایش مراسم مفصلی بگیریم. حتی مشخص کرده که در کدام ظرفها برای مهمانانش غذا بکشیم، چه غذایی برای مراسمش بپزیم. دلمان نمیآید در این شرایط فوت کند و ما نتوانیم به توصیههایش عمل کنیم. قبول داریم او عذاب میکشد ولی در این شرایط بمیرد ما نمیتوانیم برایش کاری کنیم. مادربزرگم مرثیهخوان است، هرکسی در فامیل فوت میکرد، خودش را میرساند و برایش مرثیه میگفت، الان چطور میتوانیم برایش مراسم نگیریم و کاری برایش نکنیم. به این مسائل که فکر میکنم ترجیح میدهم او زنده بماند، حتی با اکسیژن.» با اینکه کرونا رفتوآمدها را محدود کرده است، اما بچهها و نوهها هر روز به دیدن مادربزرگ میروند و نوبتی از او مراقبت میکنند.
استقبال از مرگ کرونایی
بعضیها هم هستند که از این شرایط استقبال کردهاند. علی برادرش را در تعطیلات عید از دست داد. او و خواهر و دیگر خواهر و برادرهایش، در بهشتزهرا(س) برادر را به خاک سپردند: «سکته کرد و حتی به بیمارستان هم نرسید. چون کرونا نداشت خودمان توانستیم در مراسم خاکسپاریاش باشیم. من این شرایط را ترجیح میدهم. خیلی خوب بود که توانستم در آرامش با برادرم خداحافظی کنم. درست است که بودن اقوام آرامشبخش است اما در مراسمهای خاکسپاری اینقدر جمعیت جمع میشود که صاحبان عزا نمیتوانند با عزیزشان خداحافظی کنند. حرمت مرده هم حفظ نمیشود. اینطوری در آرامش همه کارها خوب پیش رفت.» علی از خیرات بعد از مراسم خاکسپاری هم خوشش نمیآید: «خیرات یعنی افرادی که نیازمند هستند، خیری ببرند اما در کدامیک از مراسمهای ما نیازمند واقعی از خیرات سیر میشود؟ در این شرایط ما پول ناهار بعد از مراسم را به چند خانواده نیازمند دادیم. به این فکر میکنم که بهتر است همیشه همین کار را کرد. درست است باید از مهمان پذیرایی کرد ولی بهتر است که به جای هزینه برای اقوام و دوستان، به نیازمندان کمک کرد.»
خیلیها با حرف علی موافق هستند. فرح چندماه پیش همسرش را از دست داد. روز خاکسپاری و مراسم چهلم مهمانان زیادی داشت: «نزدیک 50میلیون تومان پول ناهار این 2مراسم شد. ما رسم داریم که هر پنجشنبه خیرات بدهیم. این خیرات تا سال ادامه دارد. من از اینکه خیرات بدهم، ناراحت نمیشوم. اما 50میلیون به کسانی ناهار دادم که هیچ نیازی نداشتند. با نصف این پول میشد هزینه یک سال زندگی یک خانواده را تامین کرد. من همه این پنجشنبهها به جای اینکه به فامیل خیرات بدهم، به یک خانواده کمک کردم.» کرونا اجازه نداد که خانواده فرح موقع سال تحویل سر مزار عزیزشان باشد اما در عوض: «به خانوادههای نیازمند سر زدیم. همین کار حالمان را خوب کرد. درست است گریه کردن برای هرکسی که عزیزش را از دست میدهد، خوب است اما وقتی به نیت او دست دیگران را میگیری، خیلی بیشتر آرامت میکند.»
علی از اینکه کرونا مدل برگزاری مراسم و سوگواری را تغییر داده، راضی است: «مرگ حق است. این را همه همیشه میگویند ولی در واقعیت کسی به آن اعتقادی ندارد. من میگویم باید با مرگ افراد راحتتر کنار بیاییم.
همانطور که خدا روز و ساعت تولد را تعیین میکند، روز و ساعت مرگ را هم مشخص میکند. وقتی آفریننده تشخیص میدهد که باید مرگی اتفاق بیفتد پس من چرا بهعنوان بنده، ناراضی باشم. بله من هم از اینکه عزیزم را از دست بدهم، ناراحت میشوم اما از خود بیخود نمیشوم. بهنظرم کرونا به ما یاد داد که کمی بهخودمان بیاییم و مرگ را راحتتر بگیریم. آدمها وقتی زنده هستند برای آنها ارزش قائل شویم بعد از مرگ گریه و زاری ما ارزشی ندارد.» علی امیدوار است که بعداز کرونا هم این مراسمها و بریز و بپاشهایی که هست، محدود شود: «خانوادهای که عزیزی را از دست میدهند تا مادامی که زندهاند به یاد او هستند دلیلی ندارد که برای سال و چهل سفرههای رنگین پهن کنیم و به هم بگوییم که میخواهیم یاد عزیزمان را زنده نگه داریم.» علی تغییر رفتارهای غلط اجتماعی را یکی از تأثیرات مثبت کرونا میداند.