![دنیای وارونه کرونایی](/img/newspaper_pages/1399/02%20ORDIBEHSHT/02/rooyeh/2409.jpg)
دنیای وارونه کرونایی
![دنیای وارونه کرونایی](/img/newspaper_pages/1399/02%20ORDIBEHSHT/02/rooyeh/2409.jpg)
شهرام فرهنگی ـ نویسنده و روزنامهنگار
حالا افسردهحالی، بهترین حال جهان است. آدمهای افسرده پیش از این روزها هم حوصله هیچ کاری نداشتند. هر روز وقتی پلکهایشان– بیاشتیاق و کشدار - از هم جدا میشد، یادشان میآمد (ای خدا!) یک روز دیگر هم باید زندگی کنند. باید بر خودشان غلبه کنند و از تختخواب جدا شوند؛ یک روز دیگر باید بارِ جلف زندگی را تحمل کنند. باید راه بروند، تحت کشش جاذبه زمین، عین کبریت سوخته خمیده شوند و سینهخیز عین مار زخمی به جایی برسند که بههرحال چارهای ندارند جز اینکه باشند: کار، خرید، تعویض روغن ماشین که یک قرن از آخرین چال رفتنش میگذرد و... هزار کار ریز و ریزتر دیگر که «باید» انجام شوند.
حالا منزوی بودن اصلا هم خلقوخوی زشتی نیست. حتی در اتوبانهای درونشهری، مردم را تشویق به انزواطلبی میکنند، روی بیلبوردها از آنهایی که در خانه ماندهاند تشکر کردهاند و باز هم تکرار کردهاند: در خانه بمانید. بیلبوردهایی که قبلتر جای دعوت کردن اهالی شهر به جشنوارهها و خیابانها و پاساژها و استخرها و سفرها و اینها بود، حالا همه پر شده از «در خانه بمانید». التماس میکنند: در خانه بمانید.
حالا تنهایی دیگر درد نیست، حتی مزیت هم است. خوش به حال آنهایی که تنها هستند. اصلا هرچه تنهاتر خیلی هم امنتر. آدمها تبدیل به موجوداتی خطرناک شدهاند. گول ظاهرشان را نخوری، هر الههای هم میتواند به ویروس مبتلا شود. از کجا میتوانی حدس بزنی؟ حتی به صداقت دستگاههای «تبسنج»، «تعداد گلبولهای سفید خون» و «میزان اکسیژن بدن» و ... هم اطمینانی نیست. پای مبتلا شدن و احتمال مرگ که در میان باشد، آدم به سایه خودش هم شک میکند. اصلا کاش آدم سایه هم نداشت.
تاریخ از جویدن ناخن چه میفهمد؟ این یکی را آدمهای بیکار بهتر میفهمند. هر روز گوش خواباندن کنار گوشی تلفن همراه که شاید یکی – مثلا از دوستان و همکارهای قدیم – تماس بگیرد و خبر راه افتادن کار تازهای را بدهد. کاری که از او هم میخواهند در کادرشان باشد. هر روز رویاپردازی و خیالبافی. هر روز فکر کردن به موقعیتهای از دست رفته، پولهای سوخته و دوستهای گریخته! بیکاری آدم را دیوانه میکند. خوش به حال آنهایی که از قبل آمادهاش بودند.
حالا فکرش را که بکنی... خیلی چیزها دوروبرمان تغییر کرده است. وسواس داشتن الان یک بیماری نیست، کاش همه وسواس داشته باشند. شلختگی و بیبرنامه بودن امتیاز مهمی برای دور شدن ازدغدغههاست، چون هنوز هیچکس تصوری از آینده پس از کرونا ندارد. برنامهریزی برای آینده؟ آدم از این آدمهای آیندهنگر خندهاش میگیرد. اصلا آیندهای وجود دارد؟ ویروس کووید-19عین بمب بیولوژیکی که روی ارزشها افتاده باشد، همهچیز را شخم زده و جابهجا کرده، تمام مهندسیهای تاریخی درباره روابط اجتماعی درهم ریختهاند و الان خیلی از صفتهای منفی آدمها تبدیل به ویژگی لازم برای ادامه بقا شدهاند. دنیا شکل دیگری شده و به نقل از وزیر بهداشت: «احتمال موج سهمگین کرونا در پاییز و زمستان/ امیدواریم تا خرداد موج اول این اپیدمی را مهار کنیم» (خبرگزاری ایرانا، 25 فروردین 1399) حالا حالا هم همین شکلی میماند. خوش به حال ستوننویس ملولی که میخواست از کرونا بنویسد ولی فکر میکرد: تا حالش بیاید، این ویروس هم دیگر از یادها رفته است.