روزی روزگاری اربابجمشید
علیرضا محمودی_روزنامه نگار
مارول و نتفلیکس؛ این نامها، 2رمز رهایی برای سینمای عامهپسند جهان شدهاند. در دورانی که سالنهای سینما در شبیخون بیمحابای صدها سریال هزاران شبکههای کابلی، خالی میشوند و در روزگاری که هجوم سایه اینترنت در همهجا، درخشش نئون سردرها را به تاریکی نزدیک میکند، راهی جز حمله و نفوذ برای سینما باقی نمانده. حمله را لشکر مکانیزه مارول با سازماندهی میکند. سینمای عامهپسند در مدل مارول با روکردن برگ برنده عظمت و اعجاب، سعی میکند چیزی را که سریال از سینما ربوده، جبران کند. پرفروشترین فیلمهای سال را کمپانیای ساخته که از ترکیب کمیک و اسطوره و تکنولوژی میخواهد از بازیگران «بازی تاج و تخت» و دیگران انتقام بگیرد. نفوذ، کار نتفلیکس است. جایی که سینما سعی میکند با تغییر الگوی مصرف، درون رقیب بزرگی که تا لحظه خواب، مخاطبانش را رها نمیکند، از آن خود کند. وقتی مهمترین فیلمهای سال را یک شرکت عرضه اینترنتی فیلم و سریال عرضه میکند و برای تماشا، آخرین پابهسنگذاشتههای دهه باشکوه 70 چارهای جز اکانت نتفلیکس نیست، بهنظر میرسد که نفوذ سینما به درون نت، با فتح قلههایی بزرگ حاصل شده است.
در ایران، سینمای عامهپسند هم سعی میکند در نسخه فارسیشده مارول و نتفلیکس خودش را بازسازی کند. تلاشهای پراکنده و بدون استمرار (از ویژگیهای دائمی سینمای نیمهصنعتی، نیمهدولتی، نیمهرانتی و نیمه همهچیز سینمای ایران) فیلمسازان برای استفاده از عظمت سینما در برابر کوچکی تلویزیون و نفوذ به دنیای نت برای استفاده از الگوی مصرف تازه مخاطبان را میتوان ردیابی کرد. «رحمان1400»(منوچهر هادی)، «متری ششونیم»(سعید روستایی)، «ما همه با هم هستیم»(کمال تبریزی) و «مطرب»(مصطفی کیایی) همه انتقامجویان سینمای ایران هستند. اگر فیلم هادی به تیر غیب دچار نمیشد، فیلم تبریزی علاوه بر آلبوم بازیگران دهه90، چیز دیگری هم بود سینمای عامهپسند ایران شاید امروز آنقدر محتاج موفقیت ترکیب شماعیزاده و یساری در استانبول نبود.
سینمای عامهپسند امروز ایران که تجهیزات دندانگیری در تولید و امکانات شکم پرکنی در نمایش ندارد، مجبور است برای مردمی که دنبال انتقامجوبان وطنی، بلیتهای 20تومانی میخرند، فکر چارهای کند. مردم آمدهاند سینما تا با خیرهشدن به پرده، یادشان برود نرخ سفر به شمال در زمان جورج.آر. آر. مارتین به قیمت سفر به کره ماه در زمانه آرتور سی کلارک نزدیک میشود. برای چنین وظیفه خطیر و حساسی، یا باید مثل رحمان 1400 سوار شوخیهای نفسانی و جسمانی، دل به دریای مواج ممیزی بزنی که آیا با پاروی شوخیهای حوالی میانه بدن به ساحل فروش در صدر جدول برسی و یا باید متری ششونیم بسازی و به لطف حامیان مالی که دوست ندارند فیلم تبلیغاتی نفروش بسازند، خطقرمز رابطه پلیس و قاچاقچی را هدف بگیری تا فیلمت مبادا دچار سرنوشت «تیغ و ابریشم» و سرانجام «تاراج» نشود. یا باید دور شهر بگردی از مهران مدیری تا مهران غفوریان، از لیلا حاتمی تا هانیه توسلی، از گلزار تا گرجستانی، از حقیقی تا ناجی و از عزتی تا آرفی را سوار هواپیما کنی تا فیلمت یک خودکشی سرمایه بدون تکرار شود. سینمای ایران از پس دره سرمایه و گردنه ممیزی چیزی این سرداران ندارد؛ آخرین یاورش مهندسی معکوس مکس سامان مقدم در ترکیه است. مطرب آخرین تیر ترکش سینمای عامهپسند ایران تا اگر از پس برف بیهوا و آلودگی بیصدا و اینترنت بینوا برآید، بتواند رقم بر زمین مانده «هزارپا»ی سال گذشته را دوباره احیا کند.
نتفلیکسهای وطنی، دلشان را به آتشبازی در سوپرها خوش کردهاند. بعد از نهضت نیمهجان فیلمهای شانهتخممرغی، حالا نوبت سریالهای کیتکتی رسیده است. بستهبندیها که چهرههای بازیگران زن در آن بیش از حد ممیزی رایج یادآور عنوان فیلمی از حمید نعمتالله بیشتر نیستند. آنها سعی میکنند چیزی باشند با گنجایش بیشتری از روابط داستانی در «ستایش» و چهرههای بزککردهای فوق «فوقلیسانسهها».
برای ساده کردن داستان از نسخه مارولی و نتفلیکسی سینمای عامهپسند فارسی، چیزی جز قیقاج ویترینی و مضمونی در لابهلای خطوط قرمز باقی نمانده. روزی روزگاری در اربابجمشید، به لطف عطش جوانان مجرد برای تجدید دیدار با ستارههای سینما، کسب و کاری فقیر و کوچکی به نام سینمای عامهپسند برقرار بود. تلویزیون با لودر و اینترنت با غلتک از همه دنیای آن سینما و روشها و منشهایش گذشتند و از آن خیابان یکطرفه، نامی جز نیکنامی مردی نیکوکار باقی نماند. سینمای عامهپسند ما از پسلرزههای سینمای گلخانهای، کارمندی، جشنوارهای و درجهبندی، خودش را با تولیدات محدود چند دفترسینمایی و لطف حضور چند بازیگر تلویزیونی حفظ کرده است. وگرنه همه بهخاطر دارند دورانی را که تماشای حرکات رزمی بازیگر مرد در یک فیلم موادمخدری قهرمانپردازی کاذب توصیف میشد و «چشماندازی در مه» و «سولاریس» برای اعضای خانواده در عصر جمعه تجویز.
سینمای عامهپسند ایران در آستانه دهه جدید، بیشتر از عبور از خطقرمز نیازمند عبور از خود است.
چیزی جز قیقاج لابهلای خطوط قرمز باقی نمانده
برای ساده کردن داستان از نسخه مارولی و نتفلیکسی سینمای عامهپسند فارسی، چیزی جز قیقاج ویترینی و مضمونی لابهلای خطوط قرمز باقی نمانده. روزی روزگاری در اربابجمشید، به لطف عطش جوانان مجرد برای تجدید دیدار با ستارههای سینما، کسب و کار فقیر و کوچکی به نام سینمای عامهپسند برقرار بود