دوره دوم شاعریام مدیون فضای مجازی است
گفتوگو با سیدعلی میرافضلی، از شعر نیمایی تا شبکههای اجتماعی
سیدعلی میرافضلی از شاعرانی است که در خلوت، راه خود را پیموده. شعر او بدون پشتیبانی گروه و دسته و جریانی بالا آمده و به مرور فراگیر شده است. راه او، از همان آغاز، از سال1373 که «تقویم برگهای خزان» را منتشر کرد، روشن بود. او در غزل و رباعی طبع آزموده، حلاوت شعرهای طنز او نیز کم نیست، اما قالب نیمایی را بهعنوان قالب اصلی خود برگزیده و سالهاست که میکوشد حرکتهای تازهای در این قالب تا اندازهای فراموششده شعر امروز فارسی انجام دهد. در سالهای اخیر، با گسترش فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، شعر سیدعلی میرافضلی، بهویژه شعرهای کوتاه او، از اقبال بیشتری برخوردار شده و خوانندگان بسیار یافته است. گزاف نیست اگر او را یکی از شاعران شبکههای اجتماعی بدانیم که شعرهایش در این شبکهها دست بهدست میگردد و مکررا بازنشر میشود. سطرهایی از او مثل «هر که باران باشد/ روی چشم همه پنجرهها جا دارد» حتی فراتر از اینها رفته و در آستانه ضربالمثلشدن است. انتشارات «تمدن علمی» چندهفتهای است که مجموعه شعر تازه او را با عنوان «روزهایی که جز شب» منتشر کرده. نهمین مجموعه شعر میرافضلی شامل سرودههای نیمایی بلند او در سالهای اخیر است. با او درباره شعر نیمایی و نقش شبکههای اجتماعی در گسترش شعر گفتوگو کردهایم.
دو شعری که در صفحه آمده، به دستخط شاعر، از مجموعه تازه اوست.
15-10 سال پیش شما شاعری بودید در رفسنجان (سرچشمه) که در خلوت مشغول سرودن شعر و پژوهش در حوزه رباعی بود. خوانندگان حرفهای شعر امروز شما را میشناختند و از کارهای شما در حوزه شعر باخبر بودند. اما با شکلگیری فضای مجازی شما وبلاگتان را راه انداختید و برخلاف خیلی از شاعران دیگر وبلاگ را جدی گرفتید و شعرها و نوشتههایتان را آنجا منتشر کردید. با گسترش شبکههای اجتماعی شعر شما در شبکهها بسیار فراگیر شد؛ حتی فکر میکنم شعر شما در شبکههای اجتماعی بیشتر از بازار کتاب مخاطب دارد. خودتان فکر میکنید گسترش شعرتان چقدر مدیون فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است؟
وبلاگنویسی را از دیماه 1381با وبلاگ «اسپریچو» آغاز کردم. وبلاگنویسی در آن زمان، یک پدیده عام نبود، اما بهتدریج با مخاطبان روزافزونی که پیدا کرد، مرا در گوشهای از این کشور و دور از محافل و نشریات ادبی پایتخت، با گروهی از شاعران علاقهمند و پیگیر، همدورهایهای دانشگاه، دوستان نادیده و مخاطبان فرهیخته پیوند داد. فضای جدید، چنان شوقی در من ایجاد کرد که بار دیگر به فضای شعر وارد شدم و بعد از 5-4 سال سکوت، شاعری را از سر گرفتم. مخاطبان فهمیده این فضای ناب، رغبتی پدید آوردند که مجموعه «گنجشک ناتمام» را که حدود 8سال در گنجه مانده بود، گردگیری کنم و به چاپ بسپرم. بنابراین، دوره دوم فعالیت شعری من، کاملا مدیون فضای مجازی است. حتی میتوانم بگویم که اغلب شعرهای مجموعه «دارم به ساعت مچیام فکر میکنم»، «خواب گنجشکها»، «آهستهخوانی» و «مرا مینویسی»، قبل از چاپ، بهتمامی در وبلاگ من عرضه شده و به رؤیت مخاطبانش رسیده بودند. برخورداری از نظر مخاطبان وبلاگ اسپریچو، در این چند مجموعه نقش داشته است. اصلا بعضی از شعرهای این چند کتاب را من بیرون از فضای وبلاگم نمیتوانم تصور کنم.
اما قضیه شبکههای اجتماعی مثل گوگل پلاس، فیسبوک و اینستاگرام تقریبا متفاوت است. فعالیت من در این شبکهها، بیشتر در مسیر درج شعرهای چاپشده بود و بهنظر خودم، غیر از بحث فراگیری این رسانهها و کمک به رواج شعرهای کوتاه من بین مخاطبان عامتر، شبکههای اجتماعی نقش تعیینکنندهای در جهتگیری ادبی من نداشتند؛ یعنی با اینکه این شبکهها نسبت به وبلاگ، رسانههای تعاملیتری هستند، این تعامل، کمک زیادی به ارتقای شعر من نکرده. فقط نشر گستردهتری داشته و من برایش بیشتر ارزش اطلاعرسانی قائلم.
حالا فکر میکنید چقدر شبکههای اجتماعی در تغییر جهت شعرتان تأثیر داشتهاند. شما هم شعر نیمایی بلند میگویید و هم شعر نیمایی کوتاه. بعد از اقبال به شعرهای کوتاه، شما در شبکههای اجتماعی بیشتر شعر کوتاه منتشر کردید. سه مجموعه شعر اخیرتان پیش از این شامل شعرهای کوتاه است («آهستهخوانی»، «مرا مینویسی»، «کارنامه تبر»)؛ یعنی انگار توجه عموم مخاطبان به شعرهای شما در گرایش بیشترتان به شعر کوتاه تأثیر داشته است. چنین تأثیری را در خود شعرها هم میبینیم. بهنظر میرسد هنگام سرودن آنها نیمنگاهی به میزان قابلیت بازنشر شعرها در شبکههای اجتماعی نیز داشتهاید.
همانطور که در جواب سؤال قبلی گفتم، شبکههای اجتماعی تأثیر چندانی در جهتگیری ادبی من نداشتهاند. نخستین مجموعه من، تقویم برگهای خزان که سال 73 منتشر شد، شامل غزل و شعرهای نیمایی است. شعرهای نیمایی من در این مجموعه، مرکب از شعرهای کوتاه و شعرهای بلند است. این روند شعری من از 28سال پیش تا امروز است؛ یعنی نیماییهای من شامل شعرهای کوتاه و بلند بوده و هیچ وقت این ترکیب عوض نشده است. گنجشک ناتمام، نخستین مجموعه شعرهای کوتاه من، محصول سالهای 70 تا 74 است، ولی کتاب، سال 83 منتشر شد؛ یعنی من از وقتی که اینترنت همگانی نبود، این روند شعر گفتنم بوده و توجه عموم مخاطبان نقشی در این مورد نداشته است. در کنار 4مجموعه شعر کوتاه، 4مجموعه شعر غیرکوتاه دارم. سال گذشته کارنامه تبر منتشر شد و امسال هم روزهایی که جز شب. اولی در حوزه شعر کوتاه است و دومی شامل نیماییهای بلندتر من.
البته کسی نمیتواند منکر تأثیر شبکههای اجتماعی در کوتاهنویسی شود. خوراک این شبکهها، شعر و داستان کوتاه و حکایات و لطایف و کلمات قصار است. قطعا شعر کوتاه، در این فضا، بیشتر جواب میدهد و شاید ناخودآگاه، باعث رغبت شاعران به کوتاهنویسی شود. ولی باید به این فکر کنیم که خود شبکههای اجتماعی، غیر از مسئله تکنولوژی آن، متأثر از عوامل فرهنگی و اجتماعی و ضرورتهایی است که به خلق چنین شبکههایی انجامیده. اگرچه الان، علت و معلول، جایشان عوض شده یا لااقل تفکیکشان از هم دشوار است؛ یعنی ضرورتی که موجب خلق شبکههای اجتماعی شده، مینیمالیسم را نیز اقتضا کرده است.
برای من که سابقه مکتوبی به درازای 28سال در حوزه شعر کوتاه دارم، شبکههای اجتماعی عامل تعیینکنندهای به شمار نمیرود. حتی میتوانم بگویم آنقدر که پیامک برای من در گفتن شعر کوتاه اهمیت داشته، شبکههای اجتماعی نداشته! بهتر است من نظر شما را اینگونه اصلاح کنم که احتمال دارد شبکههای اجتماعی، در مقطعی، اولویت چاپ دفترهای شعر مرا به نفع مجموعه شعرهای کوتاه تغییر داده باشند.
بعد از 3 دفتر نیمایی کوتاه، شما به شعرهای نیمایی بلند بازگشتهاید. در شعرهای بلند رویکردتان به قافیه، نیمایی است و جز به ضرورت از قافیه استفاده نمیکنید، اما در شعرهای کوتاه گرایشتان به قافیهپردازی بیشتر است. در شعرهای نیمایی کوتاه رمانتیکترهستید و شعرتان به پسند عموم مخاطبان نزدیکتر است، اما در شعر نیمایی بلند شاعری تلختر و ژرفتر هستید. در شعرهای بلند ساختار و فرم شعر برایتان اهمیت بیشتری دارد. بهنظر میرسد که در شعرهای کوتاه و بلند 2شاعرید با 2رویکرد متفاوت.
من مخالفتی با تفسیر و برداشت شما از شعرهایم ندارم. اتفاقا این نظر، خوشایند من هم هست، ولی همانطور که قبلا گفتم، در این 28سال، شعرهای بلند و کوتاه، پابهپای هم آمدهاند و مربوط به مقاطع مختلف نبوده است که مثلا در این مقطع، شعر کوتاه گفته باشم و در مقطعی دیگر، شعر بلند. بهنظرم، هر حس و تأملی که به ذهن و روح شاعر خطور میکند، بستر بروزش را خودش تعیین میکند. و البته، شرایط حضور شاعر در فاز و فضای شعر نیز نقش تعیینکنندهای دارد. من به ضرورت شغلم، هر صبح میبایست یک ساعت با سرویس اداره، از خانه تا محل کارم را طی میکردم. خیلی از شعرهای کوتاه من محصول همین لحظات تردد است. خلوت نیمبندی که این فرصت رفتوآمد برای من ایجاد میکرد، شاید ذهن مرا ناخودآگاه به سمت شعر کوتاه میبُرد. تداوم حسی که شعر بلند نیاز دارد تا به سرانجامی برسد و فرم نهایی پیدا کند و خلوت ژرفتری که باید برای شاعر فراهم باشد تا آن تداوم حس ایجاد شود، برای شعر کوتاه کاملا متفاوت است. شما میتوانید در یک فرصت نیمساعته، یکی دو شعر کوتاه را به فرم و شکل نهایی برسانید؛ انگار آذرخشی یا نسیمی و یا بارش ناگهانی، تکان و تلنگری به ذهن میزند و تمام میشود.
اینکه شعر بلند، وقت و دقت بیشتری از مخاطب طلب میکند یک واقعیت انکارناپذیر است. اما با این حکم کلی که شعرهای کوتاه من نیاز به درنگ و تأنی ندارند یا لقمه آمادهتری برای ذهن مخاطبان هستند، مخالفم. در شعرهای کوتاه این چهار کتاب ما با 3-2دسته شعر طرف هستیم و همه را نمیشود یکسان نگاه کرد. در مورد ساختار و فرم شعر کوتاه و بلند، بهنظر میرسد نوعی بدفهمی وجود دارد. این نیست که شعر کوتاه، فاقد فرم باشد و شاعر در آن دغدغه ساختاردادن به شعرش را نداشته باشد و هرچه را که صاعقهوار به ذهنش رسیده، روی کاغذ آورده باشد و تمام. تلفیق ریتم و حس و تصویر و منِ شاعر در شعر کوتاه، باید بسیار حسابشده باشد. شعر کوتاه، ولو در شکلی ثابت مثل رباعی، چه برسد به شعر نیمایی، به طرز بیان متفاوتی نیاز دارد. توفیق در شعر کوتاه، یعنی رسیدن به فرم دلخواه. این فرم، شاید مثل یک شعر بلند، آن تنوع و وسعت و مجال را نداشته باشد، اما فرم خودش را دارد و خالی از ژرفا هم نیست. نیما در «حرفهای همسایه» میگوید: «3خط شعر هم که با هم جفت میشوند، طرحی لازم دارند و ترکیب، مدیون طراحی است». منظور نیما از طراحی، همان فرم شعر و ساختمند کردن آن است. اینکه چنین فرمی را مثلا در بعضی شعرهای کوتاه نمیبینیم، معنیاش این نیست که چنین فرمی در همه شعرهای کوتاه نیست یا همه شعرهای بلند، واجد آن هستند. در مورد شعرهای خودم، چه کوتاه و چه بلند، سعی کردهام معماری و مهندسی داشته باشد. اگر ندارد، معنیاش این است که تلاش من ثمر نداده، این نیست که تلاشی صورت نگرفته. در بیشتر مواقع تکان و ضربه در شعر کوتاه، خودش موجد فرم است. اما به شعر کوتاهی که تکان و ضربه ندارد هم نمیشود شعر فاقد فرم اطلاق کرد. بحثش مفصل است و جایش اینجا نیست.
در مورد قافیه، این نکته را یادآور شوم که آوردن قافیه، یکی از تکنیکهای مطلوب در شعر کوتاه است که ریتم آن را خوشایندتر میکند و بخش زیادی از فرم شعر را میسازد؛ یعنی وقتی شما این شعر شفیعی کدکنی را میخوانید:
آخرین برگ سفرنامه باران این است
که زمین چرکین است.
تأثیری که موسیقی قافیه بر ذهن شما میگذارد، کمتر از سویه اجتماعی شعر یا تصویرپردازی آن نیست. بنابراین، ما با 2شاعر متفاوت سروکار نداریم، بلکه با 2نوع شعر با الزامات خاص خود سروکار داریم. بلاتشبیه، همانقدر که غزل سنایی در روساختش با رباعیات یا مثنویهای او متفاوت است، به همان اندازه، اینها در زیرساخت اندیشگانی و زبانی، همگون هستند. ما در نگاه اول، تفاوتها را حس میکنیم و شاید خیال کنیم محصول ذهن 2شاعر است، اما میان آنها، هارمونی و همگونی برقرار است. یا تفاوت میان مثنوی مولانا و غزلیات شورانگیز او که بسیار چشمگیر است. این تفاوت، حتی در میان غزلهای مولانا نیز قابل مشاهده است؛ یعنی ما در کلیات شمس، یک دسته غزلیات جنونانشاء داریم (به تعبیر بیدل) و یک دسته غزلیات آرام و سربهزیر؛ انگار جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی یا مجیر بیلقانی گفته باشد. من عامل این تفاوتها را یکی اقتضای وقت میدانم و دیگری اقتضای شکل و قالب شعر که اجراهای متفاوتی را میطلبد. به تعبیری، ضرورت حال و مقال در ایجاد این تفاوتها نقش تعیینکنندهای دارد. البته، این حرف، مجوزی برای بههم ریختگی زبان و بیسروسامانی فرم شعر نیست.
شعر نیمایی زمانی رایج بود که شاعران مشغول آزمون و خطا و در مرحله تردید و پذیرفتن و نپذیرفتن شعر نو بودند. رویکرد بسیاری از شاعران ما در شعر نیمایی رویکردی سنتی است. هنوز عرصههای تازه در شعر نیمایی آزمون نشده بود که شعر سپید و بعد موج نو و جریانهای دیگر آمدند و شعر نیمایی کنار رفت. شما که پس از سالها به شعر نیمایی برگشتهاید، چقدر در شعر نیمایی ظرفیت برای روزآمدبودن میبینید و آیا فکر میکنید که شاعرانی میتوانند شعر نیمایی را بهعنوان قالب اصلی خود انتخاب کنند، بیآنکه نیاز به شعر آزاد داشته باشند؟
من حدود سهدهه است که درگیر شعر نیمایی هستم. بخش زیادی از این مدت، به تمرین و کسب توانایی در شعر نیمایی گذشت. ما در شعر نیمایی، علاوه بر تجربه خود نیما، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، بعضی شعرهای احمد شاملو، م. آزاد، حمید مصدق، محمدعلی سپانلو، منوچهر آتشی، محمدرضا شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی، محمد حقوقی، منوچهر نیستانی، منصور اوجی، یدالله رؤیایی، رضا براهنی و جمعی دیگر از شاعران را داریم. اینها، برخی از بهترین شعرهای روزگار ما را در وزن نیمایی خلق کردهاند. برخی از ایشان، مثل رؤیایی، فروغ فرخزاد، م. آزاد و براهنی، در وزن نیمایی ابداعات و توسعاتی ایجاد کردهاند که دستاوردهای درخشانی هم داشته است. بهنظرم هنوز جا دارد که امکان توسعات دیگری را در وزن نیمایی بیازماییم یا پیشنهادهای قبلی را با دقت بیشتری دنبال کنیم. ایجاد توسع در شعر نیمایی، علاوه بر آنکه نیاز به ورزیدگی در وزن و فرم شعر نیمایی دارد، محتاج جسارت و خلاقیت هم هست. بعد از انقلاب، قیصر امینپور، عبدالملکیان و سیدحسن حسینی و بعدتر، امثال عبدالرضا رضایینیا و مصطفی علیپور بیش از همه به شعر نیمایی توجه داشتند؛ مخصوصا مرحوم قیصر امینپور که به تشخصی در این حوزه دست یافت. از نسلهای پیشین، کسانی مثل عمران صلاحی، منصور اوجی و جواد مجابی، هم درگیر شعر نیمایی بودند و هم پیگیر شعر سپید. مقصودم این است که شعر نیمایی جدی هنوز بهطور کامل رها نشده، اما نمود و ظهورش بسیار کمرنگ است.
اگر بخواهم جواب سؤال شما را بدهم، جوابش این است که میشود شعر نیمایی را بهعنوان قالب اصلی برگزید، اما باید ارزشافزودهای در آن ایجاد کرد؛ یعنی باید چیزی به دستاوردهای قبلی افزود، همچنان که در سایر قالبها. ولی اگر بخواهیم در طرز اخوان ثالث و سهراب سپهری و فروغ فرخزاد و حتی قیصر امینپور متوقف بمانیم (چیزی که متأسفانه زیاد دیده میشود) فقط وقت خودمان و مخاطبانمان را تلف کردهایم.
در سالهای اخیر شاعران دیگری نیز به قالب نیمایی توجه کردهاند؛ تلاشهای این شاعران را چگونه ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که در روزگار ما، بسیاری از کسانی که به شعر نیمایی رو میآورند، به ضرورت و تأمل وارد این حوزه نشدهاند و بیشتر از بد حادثه بوده است. بعضی از شاعرانی که با قالبهای کلاسیک دمخورند، برای اینکه حداقلی از نوآوری در شعرشان باشد، ولو در حد کوتاه و بلندنویسی مصراعها، به شعر نیمایی رو میآورند. اینها با همان نگاه کلاسیک، شعر نیمایی میگویند؛ یعنی شعرشان ماهیت سنتی دارد و روکش نیمایی. درحقیقت، شعر نیمایی روزگار ما، جرأت و جسارت خودش را از دست داده و وارد فاز محافظهکاری شده است. این شامل شعرهای خود من هم میشود. کسی را که دغدغه راستین یا پشتکار جدی و یا اهتمام تماموقت در این حوزه داشته باشد نمیشناسم. شعر پستمدرن روزگار ما، خود را «غیرنیمایی» تعریف کرده (باباچاهی) و «حرکت برخلاف جریان نیمایی» را ویژگی اصلی خودش دانسته است (براهنی). خود براهنی که در شعرهایش جابهجا رگههایی از وزن نیمایی هست، این نوع شعر را شعر دوران مدرن دانسته، نه زمانه پسامدرن. بسیاری از شاعران مطرح سهدهه اخیر، نسبتی با شعر نیمایی ندارند و میشود گفت که شعر نیمایی کاملا مهجور افتاده است. یکی از دلایلش شاید این باشد که نتوانسته با تحولات زمانه همراهی کند. و البته، از آنجا که شرط وزن عروضی در شعر نیمایی همچنان هست، شاعران جوان برای مهارت در این نوع شعر، به تقلا و تلاش بیشتری نیاز دارند. از دیدگاه شاعران امروز، وقتی میشود این گردنه را به راحتی دور زد، چه لزومی دارد خودمان را با بالا رفتن از کوه و کتل اذیت کنیم؟
در سالهای اخیر، از گروه شهرستان ادب، تا آنجا که من دیدهام، دفتر شعرهای نیمایی امیری اسفندقه، محمدعلی مؤدب، حمیدرضا شکارسری، محمدرضا روزبه، علی داوودی و سیدمهدی موسوی منتشر شده که نشان میدهد استراتژی تازهای در کار این گروه انتشاراتی شکل گرفته تا با برگزاری کارگاهها و چاپ آثار نیمایی، نوآمدگان عرصه شعر را در کنار قالبهای کلاسیک، به سمت شعر نیمایی هم سوق دهند. در این استراتژی، شعر نیمایی گونهای از شعر کلاسیک محسوب میشود که با خصلتهای بومی و ارزشهای سنتی شعر فارسی، سازگاری بیشتری دارد. بهنظر میرسد مطابق این دیدگاه، تقویت شعر نیمایی مانع از تشتت ذهن جوانان شاعر و هرج و مرج در زبان و فرم شعر میشود که نشأت گرفته از آموزههای پست مدرن است. به هر حال، این جریان، بخش ملایم و محافظهکار شعر نیمایی را نمایندگی میکند. بین آثاری که خواندم، مجموعه آقای شکارسری و روزبه را بیشتر پسندیدم.
آیا در مجموعه بعدی دوباره به شعر کوتاه نیمایی بازمیگردید یا شعر بلند نیمایی را ادامه خواهید داد؟
خودتان که بهتر میدانید، در کار شعر بایدی وجود ندارد. بعد از کارنامه تبر، بهنظرم رسید که رویکرد خودم را در شعر کوتاه عوض کنم. در جایی اعلام کردم که میخواهم پرونده کوتاهنویسی را ببندم. ولی راستش را بخواهید هنوز ابعاد این گفته برای خود من هم روشن نیست. از شعرهای چاپنشده، یک مجموعه طنزوارههای نیمایی باقی مانده که یادگار طنزنویسی در وبلاگ «وقایع ابن محمود» طی سالهای 85 تا 89 است و بعضی از آنها را بسیار دوست دارم. اگر این دفتر چاپ شود، کارنامه نیمایینویسی من کاملتر میشود! این تنها مسئله روشنی است که میتوانم اعلام کنم. مابقی، به همان اقتضای حال و مقال ربط دارد. البته، تا آنجا که به من مربوط است پروژه شعر نیمایی هنوز ناتمام است.
شعر نیمایی روزگار ما، جرأت و جسارت خودش را از دست داده و وارد فاز محافظهکاری شده است. این شامل شعرهای خود من هم میشود. کسی را که دغدغه راستین یا پشتکار جدی و یا اهتمام تماموقت در این حوزه داشته باشد نمیشناسم
اینکه شعر بلند، وقت و دقت بیشتری از مخاطب طلب میکند یک واقعیت انکارناپذیر است، اما با این حکم کلی که شعرهای کوتاه من نیاز به درنگ و تأنی ندارند یا لقمه آمادهتری برای ذهن مخاطبان هستند، مخالفم