ترانه و زمانه
عبدالجبار کاکایی/ شاعر و ترانهسرا
در دورههای قبل از تحولات اخیر موسیقی، ترانهها به اعتبار اشعارشان مطرح میشدند. گرچه نوازندگان چیرهدست بسیار و خوانندگان خوشآوای فراوانی در شکلگیری ترانهها نقش داشتند اما حضور استادانه کلمات چشمگیرتر بود. از این رو اشعار ترانهها بیش از سایر عوامل مطرح میشد. در چنین وضعی طبیعی بود که انتظار از ترانه و ترانهسرا زیاد باشد و هر شعر و گفتاری در حد ترانهای که ماندگار شود به حساب نیاید. در روزگار ما اما روشها و شیوهها و سبکهای رایج متاثر از ذهن جوانانی است که بیشتر آنها شنونده موزیکهای غربی و آهنگهایی هستند که بخش عمدهای از آنها از ماهواره پخش میشود. به این شکل، جوانان اکثر صداهایی که به نام آهنگ از محیط میشنوند، ریتمها و ملودیهایی است که کلام در آنها نقش عمدهای ندارد. معانی و مفاهیم و موضوعات ساده، پیشپاافتاده و تکراری است. در همه این ترانهها شعر کاملا در حاشیه است. صدای انسانی با کمی تغییر و تفاوت و کلماتی که گاه حتی اتفاقی بر نتها و ملودیها سوار شدهاند بهوجودآورنده ترانههای امروزیاند. در این میان چیزی که حرف اول را میزند تلذذ شنیداری است نه انتقال فکر و پیام و اندیشه. شعر درصد بسیار بسیار کمی در این ترکیب تازه دارد.
درواقع اگر بهجای آواز مثلا در این قطعات ویولن نواخته شود اتفاق خاصی برای خواننده نمیافتد. پس از ملودیمحورشدن ترانهها اتفاقی که به صورت یک معضل جدی رخ داد این بود که کسانی که پیش از این با آموزش در کارگاههای ترانهها اشعار محاورهای یا ساده را به صورت چهارپاره یا مثنوی در شکل ترانه ارائه میکردند- فضایی که در دهه70 کاملا رایج و حاکم بود- در انتقال کلام روی موسیقی ناتوان ماندند؛ چراکه نمیتوانستند سلیقه و انتظارهای بالا را برآورده کنند. از این رو نوازندگان و سازندگان موسیقی خود با گذاشتن کلمات تکراری و دمدستی این خلأ را پرکردند.
در واقع توفانی که موسیقی ملودیمحور در صحرای ترانه برپا کرد، چادرهای کلام را با خود برد و آنچه ماند، ملودی و صدا بود؛ رها و جدا از ماهیت زیباییشناسی. در این میان شاید بهتر باشد صدای جوانان را شنید و شعر را نه به صورت مبتذل و دمدستی و نه به صورت فاخر و مجلسی بلکه ساده، روان، موجز و تاثیرگذار به همراهی با ترانه واداشت.