
تهران خاکستری روی پرده نقرهای
به بهانه روز ملی سینما با اهالی هنر هفتم درباره چهره محلههای پایتخت در فیلمها گفتوگو کردهایم

فرشاد شیرزادی - مهدی اسماعیلپور| خبرنگار:
خوب یا بد داستان بسیاری از فیلمهای سینمایی در تهران رقم میخورد. هر سینماگری منطبق با ذهنیتی که از تهران داشته، چهرهای از محلههای این شهر را به تصویر کشیده است. ما هم برای آگاهی از این ذهنیت در 21 شهریور روز ملی سینما سراغ چند سینماگر رفتیم و پنج سؤال را که در روبهرو میبینید با آنها در میان گذاشتیم. ابوالحسن داودی، کارگردان پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران، یعنی «هزارپا»؛ محمدحسین لطیفی که چندی پیش فیلم «به وقت خماری» از او اکران شد؛ بیژن بیرنگ که به رغم اینکه تجربه کارگردانی فیلم سینمایی هم دارد، اما بیشتر او را با کارگردانی سریالهای خاطرهانگیز «همسران» و «خانه سبز» میشناسیم و در نهایت مریم سعادت، بازیگری که چهره آشنایی برای مخاطبان سینما و تلویزیون دارد به سؤالات ما پاسخ دادهاند. با خواندن پاسخ هریک از این سینماگران به این پرسشها متوجه میشویم که تصویر مثبتی از تهران و محلههایش در فیلمها ارائه نشده است. این 5 پرسش اینها هستند:
1- چه تصویری از شهر تهران در سینمای ایران به نمایش درآمده است؟
2- اگر بخواهید تهران را به کسی که شناختی از این شهر ندارد معرفی کنید تماشای چه فیلمی را به او پیشنهاد میدهید؟
3- فکر میکنید کدام محله تهران برای ساخت فیلم جذابتر است؟
4- کدام کارگردان در فیلمهایش تصویر بهتر، دقیقتر و با هویتتری از تهران ارائه داده است؟
5- اگر بخواهید به مسئولان شهری پیشنهاد بدهید فیلمی درباره تهران بسازند کدامیک از موضوعات و مشکلات شهر را مطرح میکنید؟
هویت از دست رفته محلهها
ابوالحسن داودی| کارگردان، فیلمنامهنویس
در دورههای مختلف تصویر متفاوتی از تهران به نمایش درآمده که برخیشان جذاب بوده و برخی دیگر نه. فیلمهای بسیاری درباره تهران ساخته شده و یکی از آنها را به نام «تقاطع» خودم ساختهام که شخصیت اصلی فیلم خود شهر تهران است اما بیشتر جنبه مخوف شهر و تأثیری که روی سرنوشت آدمها میگذارد در آن به تصویر کشیده شده است.
در حال حاضر خیلی حضور ذهن ندارم که فیلم خاصی را با این ویژگی به کسی پیشنهاد کنم. فیلم خودم هم شناخت جذابی از تهران نمیدهد. بیشتر شناختی خوفانگیز است.
تهران در حال حاضر به شهری کاملاً بیهویت تبدیل شده است. تقریباً هیچگونه معماری شهری درستی در آن دیده نمیشود. معماریهای اصیل آن هم یک به یک در حال از بین رفتن است.
تهران، شهر صدچهره زشتی شده که هیچگونه معیار فرهنگیای در آن وجود ندارد. شکل شهرسازیای که در تهران میبینیم، نسبت به شهرهای بزرگ و توسعهیافته جهان بدترین نوع توسعه شهری است. امروز سیمای محلهها آنقدر تغییر کرده و به قدری بافت آنها دگرگون شده که جایی به معنای واقعی کلمه سالم نمانده تا مثلاً بتوانیم در آن هویت فرهنگی تهران را ببینیم. شاید بخشهایی از مرکز شهر که از آنها حفاظت شده، مانند ساختمان وزارت امور خارجه، اندکی سیمای قدیمی خودشان را حفظ کرده باشند اما اغلب محلههای تهران صاحب هویتی نیستند که بخواهم برای ساخت فیلم توصیه کنم.
فکر کنم در فیلمهای داریوش مهرجویی این جغرافیای شهری بیشتر دیده میشود.
تهران شهر هزارمشکل است. به نظرم اگر بخواهیم به مشکلاتش بپردازیم، به قدری ضرورت حل مشکلات مختلف وجود دارد که اولویتی نمیبینیم.
سینما عامل افزایش مهاجرت به پایتخت
محمدحسین لطیفی | کارگردان، فیلمنامهنویس
یک تصویر نیست؛ در اصل در بسیاری از فیلمهای سینمای ما تهران آمالی میشود تا مردم از شهرستان خودشان را به آن برسانند. سینما این کار را با مردم میکند و مهاجرت را زیاد کرده است. این تصویر هرچه باشد، چه بد چه خوب، متأسفانه مهاجرت را زیاد میکند و بازخورد و نتیجهاش مهاجرت به پایتخت بوده است.
من هیچ فیلمی به او نشان نمیدهم. قطعاً خود شهر را به او نشان میدهم. یا عکس به او نشان میدهم. متأسفانه با اینکه همه فیلمهای ما در تهران ساخته میشوند اما چیزی به ما نمیدهند که بخواهیم برای معرفی کردن تهران آن را پیشنهاد کنیم.
اگر 10 سال پیش این سؤال را از من میکردید، میگفتم جاهایی از تهران، هنوز تهران قدیم است و ما میتوانیم در آنها همان حال و هوای محلههای سنگلج یا سرچشمه را به تصویر بکشیم. اما در حال حاضر جایی را سراغ ندارم و به همین دلیل است که اگر خودم هم بخواهم فیلمی بسازم و سنتها و فضای گذشته را در آن به تصویر بکشم از تهران خارج میشوم.
از قدیمیها به نظرم «مسعود کیمیایی» و «داریوش مهرجویی» توانستهاند چنین کاری کنند. این دو کارگردان به قدر خودشان تلاش کردهاند که تهران را به همان شکلی که هست به تصویر بکشند. آنها روی پس زمینه فیلمهایشان حساس بودهاند.
معماریاش را. معماری تهران خیلی ملغمه شده یعنی پل طبیعتش هیچ ربطی مثلاً به کمی آن طرفتر ندارد و هیچ انسجامی به لحاظ زیبایی در آن دیده نمیشود. متأسفانه گویا چیزی بهعنوان فرهنگشناسی یا گذشتهشناسی شهر تهران وجود ندارد که بتوان به واسطه آن فرمی قدیمی را نگه داشت و با گذر زمان آن را مدرن کرد. این اتفاق چون سالها پیش باید میافتاده و نیفتاده، متأسفانه بیشتر از هر چیز دیگر در تهران ذهن مرا به خودش مشغول میکند. به قدری معضلات تهران زیاد است که شهردار تهران و شورای شهر فرصت نمیکنند به این چیزهایی که ما میگوییم برسند.
توسعه توریسم با کمک سینما
بیژن بیرنگ| کارگردان، نویسنده
لوکیشن جدا از قصه نیست؛ داستانهای سینمای ما حتی سینمای کمدی ما تلخ است. وقتی قصه تلخ باشد، این تلخی خود به خود باعث میشود تا تصویری که از شهر تهران میبینیم هم به تلخی بزند. تصویری که از تهران و محلههایش میبینیم حکایت از آشفتگی این شهر و ساکنانش دارد که از صبح تا شب به دنبال مشکلاتشان میدوند. قصههای سینما و شهرما عاشقانه نیست. از طرف دیگر متأسفانه تهران در اکثر فیلمهای سینمایی یک شهر فاقد هویت است.
اگر بخواهد تهران قدیم و با هویت را بشناسد به او توصیه میکنم فیلمهای علی حاتمی را ببیند. برای دیدن تهران جدید هم او را به فیلمهای بهرام بیضایی ارجاع میدهم.
همانطور که اشاره کردم تهران به شهری بیهویت تبدیل شده و تصویری هم که از شهر در سینما یا تلویزیون میبینیم منعکسکننده همین بیهویتی است. من محلههای قدیمی و با هویت شهر را بیشتر میپسندم؛ منطقه 12 و محلههایی مثل بازار یا سعدی و حسنآباد که شناسنامه و هویت تهران محسوب میشوند. برخلاف اغلب محلهها، در این محدوده ساختمانها شناسنامه دارند و هویت و قدمت شهر را نشان میدهند.
علی حاتمی به زیباترین شکل ممکن در فیلمهایش تهران قدیم را به تصویر کشیده و تهرانی زیبا و جذاب را به نمایش در آورده است. حتی یک کلهپاچهای را آنقدر زیبا نشان داده و بازیگر با لذت در آن کلهپاچه میخورد که اگر تابهحال کلهپاچه نخوردهباشی هوس میکنی بروی و امتحان کنی! در کنار او بهرام بیضایی قرار دارد که در فیلمهایش تهران جدید را به زیبایی نمایش میدهد.
اگر سریالهای ترکیهای را دیده باشید میبینید در آنها زیباییهای شهر استانبول به نمایش در میآید و هر بینندهای را از هر کجای دنیا ترغیب و تشویق میکند که به دیدن این شهر و کشور زیبا برود. فضای فیلمها و سریالهای این کشور پر از زیبایی شهر است. این نکتهای است که در سینما و تلویزیون ما دیده نمیشود. همین موضوع به توسعه صنعت توریسم و گردشگری این کشور کمک کرده است.
داستانهای امیدبخش درباره محله ها
مریم سعادت| بازیگر و عروسکگردان
تصویری که از تهران در سینما میبینیم چیزهایی است که هر روز با آنها سروکار داریم. ترافیک، شلوغی، فقر، آلودگی، آشفتگی، مشکلات و معضلات اجتماعی و آنچه در شبهای تهران میگذرد در اغلب فیلمها دیده میشود. خلاصه تصویر تهران در سینما اغلب زشت و بازگوکننده آشفتگی این شهر است.
نمیتوانم به یک فیلم خاص اشاره کنم. همانطور که گفتم تقریباً در بسیاری از فیلمها بخشی از مشکلات تهران و محلههایش به نمایش درآمده است؛ در یک فیلم فقر و بیکاری در تهران و در فیلم دیگر معضلات اجتماعی آن مثل اعتیاد، طلاق، تکدیگری و آلودگی نشان داده شده است. اما فیلمی که تمام واقعیتهای شهر و تصویر کاملی از تهران را به نمایش گذاشته باشد سراغ ندارم.
هر محله یک جای زیبا و جالب دارد، اما خب، در تهران محلهها و فضاهایی وجود دارد که شاید خیلی از مردم شهر آنها را ندیده و چیزی در موردشان نشنیده باشند. برای مثال در بالای بلوار ارتش به طرف سوهانک شهرکهایی وجود دارد که واقعاً بینظیر است. یا در انتهای محله شهران، باغهای بسیار زیبایی وجود دارد. در انتهای اتوبابان بابایی، لواسان یا حتی جنوب شهر فضاهای بسیار زیبا و بکری داریم که هرکدام جذابیتهای خاص خودش را دارد. غیر از غرب تهران تقریباً تمام محلهها میتواند یک لوکیشن خوب و تماشایی برای ساخت فیلم باشد.
در حال حاضر حضور ذهن ندارم، اما در اغلب فیلمها با توجه به داستان و حرفی که کارگردان میخواسته بزند تصاویر و لوکیشنهای مربوط به آن موضوع انتخاب و در فیلم منعکس شده است.
تهران و محلههایش مشکلات و سوژههای زیادی برای فیلم ساختن دارد. در اغلب فیلمهایی که داستانشان در تهران میگذرد بخشی از این مشکلات به نمایش در آمده است. اگر قرار باشد روزی فیلمی درباره تهران بسازم و داستان شهر را روایت کنم در وهله اول تلاش میکنم تا موضوع و سوژهای را که انتخاب میکنم واقعی باشد و بعد از آنکاری خواهم کرد که داستان فیلم امیددهنده و روحیهبخش باشد. فکر میکنم مردم محلههای تهران به داستانهای امیدبخش و شاد نیاز دارند.