کارگران مشغول کارند
سینمای ایران در ادوار مختلف تاریخی چه تصویری از طبقه کارگر بهدست داده است
سعید مروتی
از کارگر الکیخوش و امیدوار فیلمهای گنج قارونی در دهه 40 و کارگر معترض دهه 50 رسیدیم به کارگر انقلابی دهه 60. در سالهای بعد که تب نگاه سیاسی به طبقه کارگر فروکش کرد، نوبت به تصویر باورپذیر این طبقه اجتماعی رسید. سینمای ایران در نمونههایی انگشتشمار توانست کارگر ساده ایرانی رابه گونهای باورپذیر بهتصویر بکشد. از دل همه آن تیپهای نمایشی و موعظههای اخلاقی تا پیمودن راههایی که در دهه 50 بسیار بهتر و اصیلتر از مقلدان دهه 90 طی شده بود، تصویر کارگر ساده در چند فیلم ساده و تاثیرگذار بهنمایش درآمد و باید همینها را هم غنیمت شمرد و قدر دانست.
کارگران انقلابی
بعد از پیروزی انقلاب میان موجی از فیلمهایی که متاثر از فضای عمومی حالوهوای انقلابی داشتند کارگران نیز با همین ویژگیها بهتصویر کشیده میشدند. در «بازرس ویژه» (منصور تهرانی 1362) میشود شعارزدگی فیلمهای آن دوران را بهخوبی مشاهده کرد؛ ماجرای کارگران معدن که نسبت به ظلم کارفرمایشان واکنش نشان میدهند؛ کارگران معترضی که به رسم روز در نهایت تبدیل به چهرههایی انقلابی میشوند. فرامرز قریبیان و داوود رشیدی بهعنوان رهبر جریان کارگری در بازرس ویژه در تقابل با علی محزون و کاظم افرندنیا، قطبهای خیر و شر را تشکیل میدادند.
کارگر فیلمفارسی به دنبال آشتی طبقاتی
قهرمان فیلمفارسی در دهه 40 یا شغل درست و درمانی ندارد و مثل داش حبیب (محمدعلی فردین) فیلم «آقای قرن بیستم» (سیامک یاسمی 1343) از راه کفزنی و جیببری روزگار میگذراند و البته به داد فقرا هم میرسد و یا مثل حسن فرفره (محمدعلی فردین) فیلم «قهرمان قهرمانان» در مکانیکی کارگری میکند. تفاوتی میان لمپن فیلمفارسی در هیچکدام از این نمونهها وجود ندارد. در سینمای فارسی قهرمان طبقه فرودست جوانمرد و با معرفت و لوطیمسلک است. کارگری به عنوان مهمترین شغلی که این قهرمان برعهده دارد هم نقطه تمایزی را رقم نمیزند؛ کارگری که سرکار آواز میخواند و خنده بر لب دارد و خیلی زود با طبقه پولدار آشنا میشود. شعارهایی که کارگر باشرف علیه پولدارهای بد سر میدهد در نهایت نه به تقابلطبقاتی که به آشتیطبقاتی منجر میشود.
سینمای فارسی آن سالها جیبی پر از معجزه دارد و میتواند یک کارگر ساده را یکشبه پولدار کند. تصویر ملموس طبقه کارگر هم چیزی نیست که در حیطه وظایف فیلمفارسیساز بگنجد.
گفتمان چپ و کارگر فیلمهای موج نو
تصویر مشتهای گرهکرده اسی در مقابل کاخ ارباب در اقتباس رضا میرلوحی از رمان «موشها و آدمها» جان اشتینبک، کارگر را در مقام عصیانگر نشان میدهد. عصیانگری علیه ظلم و بیداد اربابان تصویری از کارگر را نمایان میکرد که در نقطه مقابل کارگر فیلمفارسی قرار داشت. اسی و تپلی، کارگران کارگاه چوببری و بشیر، سرکارگرشان در یک قطب ایستادهاند و صاحب کارگاه و بخشی دیگر از کارگران در قطب مقابل. نتیجه، از بین رفتن و تباهی قهرمانان فیلم است. میرلوحی در فیلم بعدیاش «شورش» کوشید تا با اقتباس از «اتللو» شکسپیر فیلمی کارگری بسازد اما گرایش چپ فیلمساز و فیلمبردار و تهیهکنندهاش (ایرج صادقپور) درنهایت به فیلم کارگری مطلوبی ختم نشد چون اتللو بستر مناسبی برای طرح این مسئله نبود. در ابتدای شورش اگر کاظم (ناصر ملکمطیعی) میتوانست یک اعتراض کارگری را به نتیجه مطلوب برساند و محبوب کارگران شود در انتهای فیلم با آبرویی از دسترفته جان میباخت. جریانی که قدرت و پول را در اختیار داشت میتوانست هر جنبش کارگری را به اختلاف و شکست بکشاند.
تفاهم عاشقانه بین کارفرما و کارگر
نوبر کردانی (فاطمه معتمدآریا) کارگر مزرعه کشت گوجهفرنگی در حاشیه شهر که مادری معتاد و برادر نوجوانی بزهکار دارد، چهره ملموس از کارگر زن ایرانی در اوایل دهه 70 است. رخشان بنیاعتماد در «روسری آبی» (1373) تعلق خاطر و حس همدلیاش با طبقه کارگر را به نمایش میگذارد. دوربین بنیاعتماد به حاشیه تهران میرود؛ به مزرعه کشت گوجهفرنگی که در آن کارگران زن مثل نوبر کردانی و کبوتر (گلاب آدینه) به همراه مردان مشغول کارند؛ کارگرانی که از تیپ آشنا و کلیشهای دهه شصتی فاصله دارند و واجد فردیت و شناسنامه هستند. فیلمساز بر رابطه رسول رحمانی (عزتالله انتظامی) مدیر کارخانه رب و مزرعه کشت گوجه فرنگی و نوبر کردانی متمرکز بود و نوعی آشتی طبقاتی را ترویج میکرد؛ تفاهمی عاشقانه میان کارفرما و کارگر با وجود تمام تضادهای طبقاتی و مشکلات و حاشیههای دیگری که فیلمساز با ترسیمشان میکوشید نشان دهد در عالم واقعیت رسیدن به آشتی میان این دو طبقه چقدر دشوار است .
طبقه کارگر به بهشت نمیرود
در انتهای دهه 80، اقتباس بهرام توکلی از نمایشنامه «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز با معادلسازی های هوشمندانه، تصویری دقیق از یک خانواده کارگر را به نمایش گذاشت؛ خانوادهای 3نفره که مادر (فاطمه معتمدآریا) کارگر کارخانه مواد غذایی است، احسان(صابر ابر) پسر خانواده کارگری است که در انبار یک کارخانه روزگار میگذراند و یلدا (نگار جواهریان) دختر کوچک خانه هم دچار معلولیت جسمی است و انزوا اختیار کرده. 16 سال بعد از روسری آبی، معتمدآریا بار دیگر تصویری ملموس از کارگر زن ایرانی میآفریند؛ مادری که به سختی کار کرده تا آسایش خانوادهاش را فراهم کند. روی دیگر سکه هم احسان است؛ انبارداری که رویاهای سینماییاش را در انتهای انبار یک کارخانه میپروراند. از میان انبوه دیالوگهای فیلم «اینجا بدون من» (بهرام توکلی 1389) این جمله به ظاهر بیاهمیت و حاشیهای در یاد سینمادوستان مانده است: «مامان این مجله فیلمهای من رو کجا گذاشتی؟» فیلم اینجا بدون من داستان خانواده فقیری را روایت میکند که در نهایت نابود میشوند. فصل رویاپردازانه انتهایی فیلم که احتمالا برای نجات از توقیف به ماجرا، اضافه شده، آنقدر فانتزی و گلدرشت هست که باورکردنی نباشد. توکلی سرنوشت تلخ و محتوم خانواده کارگری را به نمایش میگذارد ، با سنتی نزدیک به فیلم های نئورالیستی و واقعیتی که گزندهتر از همیشه به نظر میرسد.
مصائب کارگران مهاجر
سالها پس از «باران» (مجید مجیدی 1379) که در آن عشق کارگری ایرانی به دختری افغان پس از یک نیمه واقعگرا و باورپذیر در نهایت با آرمانگرایی تحمیلی فیلمساز به عنصری غیرقابل باور تبدیل میشد، «چند مترمکعب عشق» (جمشید محمودی 1392) از راه رسید. در بیش از 4دهه حضور کارگران مهاجر افغان در ایران، معمولا این سینمای حاشیهای و فستیوالی بود که با هدف کسب جایزه از جشنوارههای جهانی سراغ این قشر میرفت؛ فیلمهایی که نه برای ایران و نه حتی ملت افغان که به دنبال ساخت تصویری اگزوتیک (غریبنما) و کسب جایزه و اعتبار بینالمللی تولید میشدند. مطالعه موردی و دقیق برادران محمودی،کارگردان و تهیهکننده چندمترمکعب عشق از زیست کارگران حاشیهنشین ربطی به آنچه قبلا در سینمای ایران از این قشر مشاهده کردهایم ندارد. عشق صابر (ساعد سهیلی) کارگر ایرانی به مرونا (حسیبا ابراهیمی) دختر افغانی موتور محرکه درام اثر است. فیلمساز دوربینش را در دل بیغولههای حاشیه شهر به حرکت درمیآورد و مسئله کارگر مهاجر افغان را ورای آوازهگریهای رسمی بررسی میکند. رهایی از بنبست کار غیرقانونی در ایران همان قدر غیرممکن است که نجات عشاق جوان گرفتار شده در کانتینری که به کانتینرهای دیگر جوش داده شده. درچندمتر مکعب عشق، تلخی زیست کارگری از دل جهان اثر بیرون میآید و چون تحمیلی نیست با تمام گزندگیاش بر دل مینشیند.