• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 6 مرداد 1397
کد مطلب : 24672
+
-

میراث من جنون

سعید مروتی

درام را نه شخصیت‌های عادی و بی‌مشکل که کاراکترهای مسئله‌دار و دچار مشکل پیش می‌برند؛ به‌همین دلیل هر نوع روان‌پریشی می‌تواند مقدمه‌ای بر شکل‌گیری کنشی دراماتیک یا عاملی برای پیشبرد درام باشد. میان انواع رفتار روان‌پریشانه، پارانویا به مثابه بیماری سوءظن به همه‌کس و هرچیز از دل واقعیت به عالم درام راه یافته است. پارانویا بیماری رایج پادشاهان و فرماندهان و سیاستمداران از قدیم تا امروز بوده است.

بی‌جهت نیست که بسیاری از کاراکترهای شکسپیر مبتلا به پارانویا هستند. تاریخ اروپای عصر شکسپیر با پارانویا ورق خورد و البته داستان بیماری سوءظن قدمتی به اندازه تاریخ بشریت دارد. در سینما به‌طور مشخص پس از پایان جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد، پارانویا از بیماری فردی به عارضه‌ای اجتماعی- سیاسی تعمیم یافت. جنگ سرد و تشکیل کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی چونان کابوسی تمام‌نشدنی سایه‌اش را بر هنر سرگرمی‌ساز انداخت.
هراس از اردوگاه مقابل، هر نوع سوءظن را توجیه می‌کرد و در این میان تفاوتی میان بلوک غرب و بلوک شرق وجود نداشت. اگر استالین در شوروی میلیون‌ها نفر را قربانی پارانویای وحشتناکش می‌کرد در آمریکا هم سناتور جوزف مک‌کارتی کمیته فعالیت‌های ضدآمریکایی به‌راه می‌انداخت؛ کمیته‌ای که به فعالیت‌های هنری تعدادی از بهترین استعدادهای هالیوود خاتمه داد و می‌توانست با سیستم شهادت همکاران علیه یکدیگر، هر هنرمند چپ‌گرا یا متمایل به چپ را به مثابه کمونیستی خائن به آمریکا از گردونه حذف کند. جنگ سرد با نیروی شگفت پارانویا در جریان بود که جنگ ویتنام هم از راه رسید.

کهنه‌سربازهایی که با زخم‌های جنگ ویتنام به خانه آمدند، بخشی دیگر از تناقض‌ها و «روان‌پریشی دسته‌جمعی» را به نمایش گذاشتند. سوءظن به همه کس و همه چیز با اضطراب‌ها و هراس‌های اجتناب‌ناپذیر همراه شد و در فیلم‌های زیادی شاهد کاراکترهای دچار پارانویا شدیم و داستان پارانویا و سینما همچنان ادامه دارد. در شکل‌های مختلف و برخاسته از ریشه‌ها و فرهنگ‌های متفاوت که در نهایت تنش را به اوج می‌رساند و درام اثر را پیش می‌برد- چه در فیلمی از سینمای وحشت و چه در یک درام اجتماعی- در نهایت این بیماری سوءظن است که فاجعه می‌آفریند؛ بیماری‌ای که هم سیاستمداران به آن دچارند و هم مردم عادی و تفاوتش را باید در ابعاد فاجعه‌ای دید که رقم می‌خورد. یک بیمار پارانوئید به خودش و خانواده‌اش لطمه می‌زند. مثل جیک لاموتا در «گاو خشمگین». ولی وقتی مشاور عالی رئیس‌جمهور آمریکا دچار بیماری سوءظن است می‌تواند کلیدی را فشار دهد که نتیجه‌اش نابودی جهان است؛ مشابه آنچه کوبریک در «دکتر استرنج لاو» به نمایش گذاشته است.

  پارانویای جمعی

دکتر استرنج لاو (استنلی کوبریک /1963)



کمدی سیاه و دیوانه‌وار استنلی کوبریک، هراس ناشی از پارانویایی را به تصویر می‌کشد که محصول جنگ سرد است. پارانویا بیماری اغلب شخصیت‌های «دکتر استرنج لاو» است. عنوان فرعی فیلم، طنز نیش‌دار و تلخ کوبریک را موکد می‌کند: «چگونه دست از نگرانی برداشتم و به بمب اتم عشق ورزیدم». کاراکتر دکتر استرنج لاو (پیتر سلرز) تصویری اغراق‌شده از فن براون دانشمند اتمی آلمانی الاصل است و پیوند میان نازیسم و کاپیتالیسم را در نبرد با کمونیسم به‌نمایش می‌گذارد. فیلم در اوج جنگ سرد ساخته شده و از احتمال وقوع فاجعه‌ای بشری و نبرد اتمی میان 2 ابرقدرت آمریکا و شوروی خبر می‌دهد. ژنرال ریپر(استرلینگ هیدن) به بمب‌افکن‌های تحت فرماندهی‌اش دستور حمله و بمباران پایگاه‌های موردنظر در خاک شوروی را می‌دهد. در پنتاگون جلسه‌ای با حضور رئیس جمهوری آمریکا (بازهم با بازی پیتر سلرز) و ژنرال‌ها و مشاوران و سفیر شوروی در آمریکا تشکیل شده. در حالی که میان رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر شوروی گفت‌وگویی تلفنی برقرار است، بمب‌افکن‌های آمریکایی به‌سوی هدف‌های خود پیش می‌روند. پارانایو تا آنجا پیش می‌رود که ژنرال ریپر نیروهای ارتش آمریکا را که برای کنترل پایگاه او آمده‌اند نیروهای روس می‌نامد و در مقابلشان ایستادگی می‌کند. تلاش می‌شود که جلوی جنگ اتمی گرفته شود و به همه هواپیماها دستور بازگشت داده می‌شود جز یکی که دستگاه مخابراتی‌اش آسیب دیده و پیام را دریافت نمی‌کند. سرهنگ خلبان موسوم به کینگ‌کونگ (اسلیم پیکنز) در شمایل کابوی‌ها سوار بر بمب سقوط می‌کند و تصویری کنایی از پارانویای آمریکایی ارائه می‌دهد؛ پارانویایی که می‌تواند به نابودی جهان بینجامد.

  پارانویای فردی

گاو خشمگین (مارتین اسکورسیزی/ 1980)



ردپای حضور کاراکترهای روان‌پریش را در تمام همکاری‌های مشترک مارتین اسکورسیزی و پل شرایدر می‌توان یافت. شخصیت‌هایی که معمولا به بیماری سوءظن دچارند و کارگردان و فیلمنامه‌نویس به شکلی متناقض‌نما تماشاگر را با آنها همراه می‌سازند. در «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» ما قرار است با تراویس و جیک لاموتا (هر دو با بازی رابرت دنیرو ) همذا‌ت‌پنداری کنیم. اگر در تراویس فیلم راننده تاکسی آرمان‌گرایی و وجدان اجتماعی باعث می‌شود با روان‌پریشی کاراکتر و اعمال غیرمنطقی‌اش کنار بیاییم، در مورد جیک لاموتا( کاراکتر اصلی فیلم گاو خشمگین) چنین ویژگی‌هایی وجود ندارد. گاو خشمگین فیلمی است درباره ظهور و سقوط جیک لاموتا، قهرمان مشت‌زنی سابق آمریکا که از قهرمانی جهان به حد شومن کافه‌های پست تنزل می‌یابد. مهم‌ترین دلیل سقوط جیک‌لاموتا پارانویای اوست؛بیماری سوءظن که باعث می‌شود با تمام نزدیکانش دچار مشکل شود؛ از برادرش جویی لاموتا (جو پتی) گرفته تا همسر جوانش ویکی (کیتی موریارتی). آنچه به خود ویرانگری تمام عیار جیک لاموتا می‌انجامد همین پارانویای غیرقابل مهار اوست. سوءظنی که جیک‌لاموتا به همسرش دارد او را دچار فروپاشی عصبی می‌کند. اسکورسیزی با نماهای نقطه نظر جیک لاموتا که به‌صورت اسلوموشن فیلمبرداری شده‌اند بر سوءظن شدید کاراکتر برگزیده‌اش تاکید می‌کند. دعواهای شدید که جیک با ویکی به راه‌می‌اندازد ما را به یاد تنش‌های رابطه‌اش با همسر اولش ایرما (لوری آن‌فلکس) می‌ا‌ندازد. این کاراکتر عصبی و به‌هم ریخته که نمی‌تواند به تکیه‌گاه‌های عاطفی‌اش اعتماد کند، خود بزرگ‌ترین دشمن خویشتن می‌شود. تراژدی زندگی جیک‌لاموتا که در نهایت همه آنها که دوست‌شان دارد ترکش می‌کنند، تاج سلطنت‌اش در بوکس از دست می‌رود و سقوطی تمام عیار را تجربه می‌کند، ریشه‌ در گرفتاری‌اش با بیماری سوءظن دارد؛ پارانویایی که جیک لاموتا را نابود می‌کند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید