![چاه عمیق دوازدهمتری](/img/newspaper_pages/1397/04%20TIR/04/IRANSHAHR/13h2.jpg)
چاه عمیق دوازدهمتری
![چاه عمیق دوازدهمتری](/img/newspaper_pages/1397/04%20TIR/04/IRANSHAHR/13h2.jpg)
چاه عمیق دوازدهمتری
نصرالله حدادی:
کتاب «باغهای تهران» نوشته حضرت استاد سیدعبدالله انوار را که با خط خوش استاد و به تاریخ پاییز 1390 به بنده تقدیم داشتهاند، برای چنددهمینبار به دست میگیرم تا نام و نشانی از باغهای گموگورشده این شهر بدون هویت بیابم. استاد در صفحه14 این کتاب درباره «باغ سفارت روسیه» که هماکنون به بخش بازرگانی سفارت این کشور در ابتدای خیابان پامنار اختصاص دارد، چنین نوشتهاند: «چون به خیابان پامنار آییم ـ و آنروزها این خیابان به نام خیابان دروازهشمیران معروف بوده است ـ در شمال پامنار به طرف غرب، باغ وسیع سفارت روس بود که امروز نیز متعلق به روسهاست و با همان گستره سابق خود وجود دارد و قسمت اقتصادی سفارت روس در آن مستقر است.
اراضی این باغ از طریق فتحعلیشاه به روسها داده شده است و روسها با حفر چاه عمیق در آن مسئله نیاز به آب را حل کرده و باغ بسیار باطراوتی در این نقطه با هوای بس آلوده دارند». فکر میکنید چاه عمیق در تهران در عمق چندمتری به آب میرسید؟ در همان حوالی سری به باغ میرزااحمدخان علاءالدوله میزنیم تا دریابیم چه بلایی بر سر تهران آوردهایم. استاد انوار درباره این باغ میفرمایند: «از ابتدای خیابان فردوسی که سابق، به خیابان علاءالدوله معروف بود به سوی شمال آییم، در جانب شرق، باغ 50هزار متری علاءالدوله که ضلع جنوبی آن، شمال میدان توپخانه[را ] فرامیگیرد و ضلع غربی آن قسمتی از خیابان علاءالدوله و ضلع شرقی آن قسمتی از خیابان لالهزار را در بر دارد...». این باغ 50هزار ذرع (52هزار متر مربع) وسعت داشت و محمودخان احتشامالسلطنه که دو منطقه «محمودیه» در بالادست چهارراه پارکوی و «احتشامیه» در منطقه پاسداران به نام وی و خاندان او به روزگار ما رسیده، درباره آن اینگونه مینویسد: «خانه جدید ما قریب 50هزار ذرع زمین و یک دستگاه عمارت مختصر داشت و بقیه اراضی، سبزیکاری بود با تعدادی درخت که پدرم از میرزاعیسی وزیر خریداری کرده بود. پدرم در خانه و اراضی ابتیاعی، دستبهکار احداث ابنیه جدید شد و چون آن زمین آب مشروب نداشت، طرح حفر طوقه و کوره برای ایجاد قنات به دستور و تدبیر پدرم آغاز شد و دو حلقه چاه کندند که در عمق دوازدهمتری به آب کافی و گوارا رسید و همان چاههای اولیه، مادرچاه «آب ده» قنات مهری (مهرگرد) گردید. لکن در اوایل کار و پیش از اینکه آب چاه را با حفر قنات به مظهر برسانند با چرخ و دلو آب آن را میکشیدند و رفع حاجت برای شرب اهل خانه میکردیم و مازاد آن به مصرف آبیاری سبزیکاری و درختان میرسید... . بعد پدرم یک رشته قنات جدید هم خریداری کرد و به واسطه آن قنات، باغ آباد شد و آن قنات را هم وقف عام فرمود که پس از اینکه عمارات ما بیرون میآید وقف باشد برای عامه ناس».
امروز در عمق چندمتری در تهران به آب میرسیم؟ 100؟ 200؟ 300متر و یا عمیقتر؟ با این شهر چه کردهایم؟ در تهرانی که طی 77سال گذشته، تبدیل به یک ابرشهر شده و ساختمانهای قارچگونه، در پهنه قریب به 800کیلومتر مربعیاش، سر به آسمان ساییدهاند، چند محله و خیابان را با نام «آب» میشناسید؟ چهارراه آبسردار، محله قناتآباد، سرآب وزیر، آبمنگل، آبپخشکن، کوچه آبشار، آب مقصودبیگ، سرچشمه و... . این محلهها چه شدند و آیا در محله قناتآباد، قناتی مظهر دارد و مردم منطقه خانیآباد و خیابان جهانپهلوان تختی و حوالی آن مثل میدان محمدیه (اعدام) از این قنات و آب آن سیراب میشوند؟ آیا از چشمه محله «سرچشمه» خبر دارید؟ اصلا این چشمه کجا بود که مشهورترین و قدیمیترین چهارراه تهران، به نام آب و چشمه است؟ چرا چشمه چندینهزارساله «چشمه علی» شهرری خشک شده است؟ تا به کی میخواهیم با ندانمکاریهای خود، تیشه به ریشه این شهر بزنیم؟ گیرم آب رفته را به چشمهعلی بازگرداندیم، آیا تضمینی وجود دارد که این چشمه که مظهر شهرری و آستان حضرت عبدالعظیم(ع) است، در آینده دوباره خشک نشود و مثل سرچشمه به تاریخ نپیوندد؟ با این همه دستکاری و «انگولک» در طبیعت تهران، میخواهیم به کجا برسیم؟ به چه زبان و بینه و منطق و دلیل باید گفت تهران دیگر ظرفیت ندارد و اینقدر در پی آرایش و پیرایشاش نباشیم. در این شهر هر قدر که امکانات فراهم آوریم، جمعیت هر دم افزون، آن را خواهد بلعید و ساقط خواهد ساخت؛ بس است ساختوساز، بس است اتوبانسازی، بس است ایجاد تونلهای مخصوص شهری و مترو و... بس است فروش تراکم، بس است هوافروشی، بس است وجود این همه خودرو و نبود پارکینگ، بس است این همه مجوز برای مشاغل دلالی و واسطهگری! هرچه را بتوانیم برای تهران فراهم بیاوریم، آب را نمیتوانیم وارد و تولید کنیم. طالقان، شهریار، بیلقان، کرج، لار و لتیان را ویران کردیم تا تهرانیها آب داشته باشند. بس کنیم! تهران دیگر ظرفیت ندارد! این را به چه زبانی و به که باید گفت؟