نشان «کچلی» بر سر تاریخ
مهمترین و رایجترین بیماری کودکان در تاریخ ایران چگونه به یک پدیده «عادی» در زیست روزمره ایرانیان تبدیل شد
مهدی یساولی
سفر به کلینیک کچلیزدایی همگانی پدر!
«پدرم استاد «زِفت» انداختن به سر بچههای کچل بود و مادرم متخصص شستوشوی آنها. این کار در تخصص پدرم بود و اگر بخواهیم به شوخی جملهسازی کنیم باید بنویسیم منزل ما شده بود کلینیک رایگان کچلیزدایی عمومی.» با این روایت طنازانه مرتضی احمدی- بازیگر و ضربیخوان پرآوازه ایران- در کتاب «من و زندگی؛ خاطرات مرتضی احمدی» به روزگاری سفر میکنیم که کودکان ایرانی در کنار بیماریهای گوناگون که از نخستین روزهای زایش تا بزرگسالی و بیشتر به دلیل ناآگاهی جامعه نسبت به بهداشت همگانی دامنگیرشان میشد، ناگزیر در چرخه درمانهایی تجربی و سنتی گرفتار میآمدند که بهبودی را با زجر و آسیب به همراه میآورد. کچلی از آن دسته بیماریها بهشمار میآمد که علاوه بر پیامدهای معمول خود، روشهای رنجآور درمانی گاه شگفتانگیزی نیز داشت. روایت مرتضی احمدی، ما را به کلینیک کچلیزدایی پدرش در سالهای دهه 1310خورشیدی میبرد؛ «چقدر دلخراش بود باز کردن زفت کهنه و جایگزینکردن زفت جدید. پدرم یا هر کس دیگری که در این زمینه تجربه داشت گردن بچه را میان پاهایش میگرفت و با تمام قدرت هر دو پای خود را به طرف هم فشار میداد که بچه قادر به کوچکترین حرکتی نباشد، سپس با نوک انگشتان و لبه ناخنها زِفت کهنه را که محکم به پوست سر چسبیده بود همراه با فریادهای دلخراش بچه، قالبی میکند.» اما این پایان این روش زجرآور درمانی نبود؛ «در همان لحظه مادرم که با آمادگی قبلی رودرروی بچه نشسته بود، بدون دقیقهای تامل با سنگپا پوست سرِ آن طفل معصوم را به حدی میسایید که خون از آن جاری میشد و پس از شستوشو با یک مایع سوزنده گیاهی دستساز که نسبتا معالجهکننده هم بود، مجددا زفت میانداختند که برای مدتی روی سر بچه میماند و در عین حال گرد و خاک و انواع ویروسها نمیتوانستند مجددا راهی به زخمهای سر داشته باشند و تا معالجه قطعی، این روش عذابآور ادامه داشت.»
کچلی؛ از ایران باستان تا روزگار صفوی
کچلی، در کنار وبا، طاعون، تراخم، دیفتری و حصبه، در دسته مهمترین بیماریهای ایرانیان در روزگار گذشته تا پیش از آشنایی ایرانیان به مفهوم نوین بهداشت همگانی و دسترسی بهدستاوردهای تمدن نوین جهانی در زمینه سلامت و بهداشت بهشمار میآمد. آب ناسالم آشامیدنی، بیتوجهی به بهداشت همگانی در مکانهایی چون حمامها و دیگر جنبههای زیست روزمره، همچنین بهرهگیری از روشهای نادرست، موهوم و بیپایه درمانی، پیدایش و گسترش انبوهی از بیماریهای واگیر را در پی داشت.
ریشههای بیماری کچلی را در سپیدهدم تاریخ ایران میتوان جست. مرتضی راوندی- نگارنده کتاب پربرگ و ارزشمند «تاریخ اجتماعی ایران»- کچلی را در دسته بیماریهایی یاد کرده که در اوستا از آن سخن رفته است. این بیماری اما در دورههای متاخر تاریخ ایران؛ از روزگار صفوی تا دوران پهلوی گسترش و نمودی بسیار داشت. ژان شاردن- جهانگرد پرآوازه فرانسوی در دوره صفوی- «کچلی کودکان» را از آن دسته بیماریها برمیشمرد که «در ایران نسبه [نسبتا] زیاد انتشار دارد» و در همه فصلها برای هر کس در هر سنی همهگیری مییابد. او کچلی را نخستین بیماری دامنگیر کودکان میداند که «تا 12سالگی از آن مصونیت ندارند» و تراشیدن موی کودکان را مهمترین عامل گسترش کچلی عنوان میکند؛ «شاید مهمترین عامل سرایت این مرض این است که مردم بنا به عادت، سر بچههای خود را از کودکی میتراشند و چون دلاک سر بچهها را که پوست آنها لطیف و نازک است با همان تیغی که برای تراشیدن سر همه بهکار میبرد میتراشد و نمیتواند تمیز باشد، لاجرم بچهها به بیماری کچلی گرفتار میشوند». او برای درستی گمان خود، کودکان ارمنی را گواه میآورد که بهدلیل تفاوت رفتار خانوادههایشان کمتر به این بیماری دچار میشوند؛ «بچههای ارامنه که سرشان با قیچی اصلاح میشود نه با تیغهای همگانی، از این بیماری در امانند». این جهانگرد فرانسوی، همهگیری و گسترش این بیماری را در زندگی ایرانیان آن روزگار تا آنجا عادی میداند که مینویسد: «هیچ کچلی از ابتلا به این بیماری خجالت نمیکشد». او از تأثیر اقلیم ایران در بهبودی طبیعی بیماری سخن میراند؛ «چون هوای ایران خشک است هم زخم سرشان متعفن نمیشود و هم کچلیشان زودتر بهبود مییابد». شاردن البته به روش درمانی کچلی در روزگار صفوی نیز اشاره میکند: «شب کلاهی اندوده به قیر که مانند عرقچین بر سر گذاشته و برداشته میشود بر سر میگذارند و در موقع برگرفتن عرقچین، قیر اندوده به آن موها و زخمها را از ریشه برمیکند، و بدینسان پس از تکرار این عمل موی تازه بر سر بیمار میروید». اما آثار زخمهای بیماری کچلی بر سر بیماران میماند. شاردن مینویسد: «وقتی زخمها بهبود یافت غالبا لکههای سفیدی روی سرشان نمایان میشود». تیغ دلاکی، از عاملهای مهم پیدایش و گسترش بیماری کچلی در میان ایرانیان عصر صفوی بوده است. راوندی از نوشتههای رافائل دومان- کشیش فرانسوی در دوره شاهعباس دوم صفوی- چنین روایت میکند: «شاید علت شیوع این بیماری، بهکار بردن تیغ دلاکی است که بیماری را به دیگران منتقل میکند». دومان با اشاره به در امان بودن کودکان فرنگیان ساکن اصفهان از این بیماری واگیردار، علت آن را «بهکار نبردن تیغ دلاک و استفاده از قیچی» عنوان میکند.
حمامها، خزینهها، دلاکها؛ متهمان کچلی
کچلی، بیماری رایج و پذیرفتهشده جامعه ایرانی دستکم تا یکصد سال پیش بهشمار میآمد. کلارا کولیور رایس- همسر یک مبلغ مسیحی در روزگار واپسین قاجار- در کتاب «زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان» کچلی را در دسته «شایعترین بیماریهای ایران» میگنجاند. از نوشتههای او چنین برمیآید که کچلها؛ خُرد و کلان، دارا و ندار و زن و مرد، بیننگوعار در مکانهای همگانی حضور مییافتهاند. اما این بیماری بیشتر در میان کودکان و نوجوانان رواج داشته و یکی از بیماریهای اصلی روزگار کودکی در گذشته بوده است. ویلم فلور- ایرانشناس و تاریخنگار هلندی- در کتاب «سلامت مردم در دوره قاجار» به مجموعهای از بیماریهای قارچی اشاره میکند که در سر ایرانیان آن روزگار پدیدار میشده است؛ «بیماریهای قارچی سر، بهدلیل سطح پایین بهداشت، پخش گستردهای داشت و از طریق حمامهای عمومی انتشار مییافت. گال و کچلی و شپش نیز در میان افراد فقیر شایع بود. گال اغلب به این دلیل رخ میداد که ابروها و سر بچههای کوچک همیشه پوشیده بودند.» یاکوب ادوارد پولاک- پزشک اتریشی دارالفنون و دربار ناصرالدین شاه قاجار- پوشاندن سر را عامل این بیماری برمیشمرد. او در کتاب «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» در اینباره مینویسد: «چون سر را اغلب میپوشانند در کودکان کچلی به مقدار زیاد دیده میشود که غالبا تمام سر را فرا میگیرد و حتی ابروها را هم مصون نمیگذارد». او نیز «زفت» را راه درمان سنتی ایرانیان برمیشمرد؛ «که به قسمت خارجی آن گرد گچ پاشیدهاند.»
حمامها نهتنها مکانی برای پیدایش و گسترش کچلی به شمار میآمدند که بخشی از فرایند درمانهای سنتی و تجربی بیماری در همانجا انجام میپذیرفت؛ پدیدهای که بهدلیل بیتوجهی به بهداشت همگانی، خود بستری مناسبی برای گسترش بیماری فراهم میآورد. عبدالمهدی رجایی در پژوهش «بهداشت حمامهای عمومی در دوره معاصر و نقش شهرداریها (مطالعه موردی: شهر اصفهان)» یادآور شده که بیماری کچلی، بیشتر در دوره پهلوی اول مورد توجه متولیان شهری و سلامت در شهرهای گوناگون ایران قرار گرفت. او برچیدن حمامهای خزینه و پیدایش و گسترش حمامهای دوش را دگرگونی مهمی در این زمینه برمیشمرد که دامنه بیماریهایی چون کچلی را محدود کرد. این پژوهشگر از قلم عباس ادیب در کتاب «از مکتبخانه تا دانشگاه» در وصف حمامهای اصفهان چنین مینویسد: «واردشوندگان، مردان یا زنان یا کودکانی بودند که بدنشان به تفاوت از یک هفته تا 6 ماه، آب شستوشو ندیده بود. این بدنهای آلوده به چربی و کثافات عرق بدن، همراه تهنشین گرد و خاک و خس و خاشاک کوچهها و بیابانها و مزرعهها و حتی فضولات حیوانی بود. بسیاری از آنها هم گرفتار بیماریهای پوستی چون کچلی و کورک و زخم چرکی و تاول بودند». جعفر شهری نیز ورود گسترده بیماران به حمام خزینه را عاملی مهم در گسترش بیماریهای واگیر و عارضههای همهگیر برمیشمرد؛ «آب خزینهها و چاله حوضهای حمامها آلوده بود به انواع کثافات و آغشته به جمیع نجاسات. [...] ورود هر نوع بیمار پوستی و مقاربتی مانند سودایی و جربی و کچل و زخمخورده و قمهزده و چاقو خورده و سوزاکی و سفلیسی که مستقیما به خزینه وارد میشدند [...] یعنی عصارهای از جمیع کثافات و نجاسات و امراض و ناخوشی که بهصورت آب حمام درمیآمد». اعتمادالسلطنه- نگارنده کتاب پربرگ و ارزشمند «روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه»- در سفر به منطقه شهرستانک به سال 1292قمری درباره حمام آنجا چنین مینویسد: «نقطهای از نقاط ارض را به این کثافت ندیده بودم». او خزینه آن حمام را چنین توصیف میکند؛ «آب خزانه مضاف بود، چراکه غیظ و عفن شده بود. خود را با آب سرد شسته و با کمال کثافت بیرون آمدم.»
دلاکهای حمامها گویا نخستین درمانگران کچلی، پیش از رویآوری به درمانهای دارومحور سنتی بودند. جعفر شهری- نگارنده تاریخ و زندگی مردم تهران در روزگار قاجار و پهلوی- در کتاب «طهران قدیم» در اینباره مینویسد: «از دیگر کارهای دلاک حمام، تراشیدن سر کچلها و سوداییها و جربیها بود؛ همان گروه کچلهایی که به وسیله تیغ ناپاک خود آنها مبتلا و بیمار شده بودند و عملی که جز در حمام مقدور نمیشد و این غالبا قبل از شروع مداواهایی مانند آلوچه پخته بستن و کشک و قرهقوروت مالیدن و زفت انداختن بود که مبتلایان را به حمام آورده بهدست تیغ دلاک میسپردند». سلمانیها نیز در میان درمانگران بیماری کچلی، آوازه داشتند. شهری از «استاد حاجی سلمانی بازارچه پاچنار» نیز یاد میکند که «در رگ زدن و ختنه و دوای کچلی اعجاز میکرد.»
در جستوجوی عروس کچل!
پیچیدن و پوشیدگی و تراشیدن همیشگی سر نوزادان و کودکان ایرانی، چه دختر چه پسر برپایه باورهای اخلاقی یا عرفی از زمینههای پیدایش و گسترش بیماریهای قارچی سر، بهویژه کچلی به شمار میآمد. تراشیدن سر کودکان از نخستین روزهای زایش در روزگار گذشته، علتهایی گوناگون داشت؛ مسئله آب و نبود حمام خانگی، همچنین سبک زندگی روزمره و پارهای باورها که دورههای هفتگی، ماهانه یا حتی فصلی برای حمامرفتن در نظر میآورد، مردمان را برمیانگیخت تا موهای سر نوزادان و کودکان را با تیغ بتراشند تا از آلودگی موی سر پیشگیری کنند. همین وضعیت، خود بیماریهایی چون کچلی را پدید میآورد که باز در بیتوجهی به بهداشت همگانی بهویژه کاربرد چندباره تیغهای آلوده ریشه داشت. حمامها مکانی برای چنین سنتی به شمار میآمدند. سر نوزادان را گاه تا چندین روز پس از تولد، پس از مالیدن موادی با پارچه میپوشانده و نمیشستند. تراشیدن موی سر پسران با تیغ دلاکی در حمام به روایت جعفر شهری، با این هدف انجام میگرفت که «جلب توجه نکنند». اینها بسترهایی مناسب برای رواج کچلی بود. بیماری کچلی، تنها ویژه پسران نبود و دختران نیز به آن دچار میشدند، اما اینها یا در اندرونی از نگاهها دور بودند و یا بهدلیل پوشیدگی سر، چندان به چشم نمیآمدند. اگر کچلی در دختران درمان نمیشد و برجا میماند، نه در روزگار کودکی که بیشتر هنگام ازدواج نمایان میشد. جعفر شهری در وصف «اماکن یافت و شناخت دختر» برای ازدواج، به حمام اشاره میکند که جویندگان دختر، «عیوب ظاهری دختر مانند کچلی و سوختگی و کمانپایی و چاقی و لاغری» را در آنجا درمییافتند. خویشان داماد، گاه که کار به حمام نمیکشید در همان نخستین دیدارها با دخترانی که در نظر داشتند، آنها را اینگونه میآزمودند؛ «به هوای بغلکردن و سرش را به سینه چسباندن، چنگ زیر موهایش کرده کچلی، ناکچلی او را امتحان میکردند».
دیوی هراسناک به نام «زِفت»
جعفر شهری در وصف روشهای سنتی ایرانیان برای درمان بیماریهای گوناگون، به مادههایی اشاره میکند که به تنهایی یا در آمیزش با دیگر مادهها، برای درمان کچلی بهکار میآمدهاند. او در بخش «معالجات امراض از دانش عوام و کتب قدیمه« کتاب «طهران قدیم» نخست به روش رایج درمان کچلی اشاره میکند: «کچلی را زفت انداخته یا سر را تراشیده با روغن کنجد چرب کرده، کشک و پشم و جو را مساوی سوزانده، ساییده، میپاشیدند». او سپس از خاک، کاج (مالیدن پخته آن بر سر)، ترکیب خاکشور، نمک و سرکه، کوبیده مویز با صبر زرد نیز برای درمان آن بیماری نام میبرد. شهری، به یک ضماد نیز اشاره میکند که در زدودن زخم سر و درمان کچلی سودمند بوده است؛ «ضماد مغز گردوی سوزانده که گردو را ساییده داخل زفت کرده بر پارچه کشیده به سر بندند.» سختی و زجرآور بودن روش زفتانداختن موجب میشد پارهای از خانوادهها برای درمان بیماری کچلی خود یا فرزندانشان به آن تن ندهند. همین خودداری، باز در گسترش بیماری و ماندگاری پیامدهای آن بر سر و صورت بیتأثیر نبود. کودکانی که بیماری کچلی میگرفتند گاه تا پایان زندگی پیامدهای آن را همراه داشتند. عینالسلطنه در یکی از مسافرتهایش از تهران به قزوین از «شاگرد شوفر»ی یاد میکند که همزمان با کثیفی، آبلهرویی و سیاهسوختگی، کچل نیز بوده است.
بقال نباید کچل باشد!
دولت ایران در سده چهاردهم خورشیدی، بهویژه پس از برافتادن قاجارها و آشنایی با پارهای روشهای نوین درمان بیماریهای همهگیر و واگیر، همچنین در پی رواج مفهوم بهداشت همگانی، بر آن شد که زمینه گسترش این بیماریها را برچیند و در اداره جامعه و شهر، ضابطههایی در این راستا بهکار گیرد. اعلان اداره صحیه در خرداد ١٣٠١ خورشیدی به بقالان، نشاندهنده چنین ارادهای است؛ «بقال و شاگردانش نباید بیماری کچلی و سفلیس داشته باشند، در غیراینصورت تحت تعقیب و مجازات قرار میگیرند.» دامنه این بیماری در دهههای بعد با افزایش آگاهیهای همگانی در زمینه بهداشت و سلامت رفتهرفته کاهش یافت، هرچند کودکان تا دهههای 40 و 50خورشیدی در پارهای شهرهای کوچک یا روستاها به بیماری کچلی دچار میشدند.
مکث
مشاهیر کچل یا کچلیزُدا
بیماری کچلی در روزگار گذشته نهتنها شاه و گدا و دارا و ندار نمیشناخت که میان دختر و پسر هم فرق نمیگذاشت. آنگونه که قهرمانمیرزا عینالسلطنه در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» روایت کرده، دختر ناصرالدینشاه قاجار از انیسالدوله به بیماری کچلی دچار بوده است؛ «ملکه فعلا 3پسر و یک دختر از شاه دارد و با وجود آنکه کچلی مابین اطفال خیلی کم شده این خانم کوچولو کچل است و مخفی کرده بودند.» این شاهزاده تاریخنگار قاجاری همچنین درباره روزگار میرزا رضای کرمانی- قاتل ناصرالدین شاه قاجار- پیش از انجام ترور در حرم حضرت عبدالعظیم مینویسد: «در یکی از بالاخانههای صحن مقدس سکنی گرفته و روزها در صحن نشسته به زنها دارو میداد و دواها تجویز میکرد. بچهها را معالجه میکرد و دوای کچلی و... میداد».
مکث
گرتراشی و داروی ارباب
در آن سالها امکانات و آگاهیهای لازم برای پیشگیری از بیماریهایی چون کچلی وجود نداشت. سبک زیست روزمره در گذشته بهگونهای بود که مفهوم پیشگیری را در زمینه بیماریهای همهگیر و واگیر بیمعنا میکرد. جعفر شهری در کتاب «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» برپایه آمارهای تهران در نخستین سالهای سده چهاردهم خورشیدی مینویسد: «6درصد مردان و 5درصد زنان پایتخت کچل بودهاند. ایرانیان اما برای درمان کچلی روشهایی درمانی داشتند که برگرفته از ویژگیهای درمانی مواد خوراکی یا دارویی سنتی بود یا بر پایه پارهای باورهای موهوم انجام میشد. «زِفت انداختن» مهمترین، پرکاربردترین و واپسین روش درمان کچلی در روزگار گذشته، دستکم از دوره صفوی تا پهلوی بود.» جعفر شهری از روشی به نام «گرتراشی» نیز یاد میکند که پیش از زفتانداختن بهکار میرفته است. جز اینها پارهای دواهای سنتی نیز برای درمان کچلی میان خانوادهها دستبهدست میشد. قهرمانمیرزا عینالسلطنه در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» مینویسد هنگامی که در دهات املاک خود در الموت قزوین بوده، «دوای کچلی» ای همراه داشته که وقتی رعیتهایش برای درمان نزد او میآمدهاند آن تعداد را که بهتازگی به بیماری مبتلا شده بودهاند معالجه میکرده.