• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
سه شنبه 15 آذر 1401
کد مطلب : 179165
+
-

مروری بر کتاب «فقط غلام حسین باش» به قلم حمید حسام

تحول شخصیت یک رزمنده در میدان رزم

یادداشت
تحول شخصیت یک رزمنده در میدان رزم

علی‌الله سلیمی _  روزنامه‌نگار

وقوع انقلاب اسلامی و در ادامه آن، دوران هشت سال دفاع‌ مقدس، تحولات فرهنگی و اجتماعی زیادی را در جامعه معاصر ایران اسلامی رقم زده که بخشی از آن به تحولات روحی و شخصیتی برخی از افراد جامعه برمی‌گردد؛ به ‌گونه‌ای که افرادی از سطوح پایین اجتماع با صفات ناخوشایند در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی به آدم‌های خوشنام و در مواردی قهرمانان اجتماعی در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌ویژه دوران دفاع ‌مقدس تبدیل شده‌اند. در این راستا، کتاب «فقط غلام حسین باش» روایت جانباز سرافراز حسین رفیعی به قلم حمید حسام و منتشره از سوی انتشارات شهید کاظمی، مثال روشنی است که تقریبا بیشتر ابعاد تحول شخصیتی راوی، حسین رفیعی را به زیبایی روایت می‌کند.

فقط غلام حسین باش 
در مقدمه اثر، حمید حسام از چگونگی نگارش این کتاب می‌گوید که مصاحبه اولیه آن را جمشید طالبی انجام داده و نگارنده (حسام) ابتدا از نگارش اثر امتناع کرده، چراکه به‌گفته خودش، روش کار او در خاطرات شفاهی، مصاحبه دقیق و جزء‌به‌جزء بر اساس توالی زمانی و تمرکز بر روایت ذهنی راوی در کنار مشاهدات عینی او بوده و این فقره، یعنی نگارش یک متن، بدون حضور در جلسات مصاحبه، برایش چندان خوشایند نبوده است. با این حال، او توضیح می‌دهد که چه مراحلی طی شده و چگونه در موقعیتی قرار گرفته که نوشتن کتاب«فقط غلام حسین باش» را شروع کرده است. کتاب در دو فصل تنظیم شده است. فصل اول، با عنوان«حسینِ غلام» به تولد، دوران کودکی، نوجوانی و جوانی حسین رفیعی اختصاص یافته که او شرح می‌دهد: در 5تیرماه 1337 در روستای «حصارخان» واقع در یک‌کیلومتری همدان به دنیا آمده؛ روستایی که در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اسمش در اذهان مردم آن روزگار، مترادف با کاستی‌ها و کج‌روی‌های اخلاقی و اجتماعی بوده اما به برکت انقلاب اسلامی، هم نام روستا عوض شده و هم افکار و مرام مردم روستا (حصارخان به حصار امام تغییر نام داد). راوی در این فصل، بیشتر از کمبودها و مشکلات زندگی خود می‌گوید که سرانجام باعث لغزش او به سمت کارهای خلاف می‌شود و برای مدتی نام او در کنار اسامی افراد خلافکار روستا قرار می‌گیرد. او در دوران سربازی هم این صفت ناخوشایند (خلافکار) را به نوعی با خود یدک می‌کشد تا کم‌کم زمزمه‌های وقوع انقلاب اسلامی در جامعه شنیده می‌شود. رفیعی از پادگان می‌گریزد و به مردم می‌پیوندد و دوران تحول روحی او هم کم‌کم شروع می‌شود.

کمال همنشینی با شهید چیت‌سازیان
 با پیروزی انقلاب اسلامی دوباره به پادگان برمی‌گردد و با پایان خدمت سربازی، وارد کمیته‌های انقلاب اسلامی می‌شود و با اعزام به مناطق ناآرام کردستان در آن سال‌ها، شخصیت تازه‌اش به‌مرور شکل می‌گیرد. او در این فصل همچنین به تشکیل خانواده و اخراج از کمیته‌های انقلاب اسلامی هم اشاره می‌کند که مسئول پاسخگو، دلیل آن را سادگی راوی بیان می‌کند. فصل دوم کتاب با عنوان «غلامِ حسین» بیشتر به حضور حسین رفیعی در جبهه‌های جنگ در دوران دفاع‌ مقدس اختصاص یافته است. در ادامه این فصل، آرزوی پیوستن به نیروهای سپاه برای حسین رفیعی محقق می‌شود و او لباس سبز سپاهی را به تن می‌کند و حضور پیوسته‌اش در مناطق جنگی، مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌دهد. نخستین تحول اساسی در زندگی حسین رفیعی بعد از آشنایی با شهید «علی هاها» صورت می‌گیرد. او در توصیف این آشنایی می‌گوید: «به قله‌ای مشرف به منطقه اورامانات رفتیم؛ قله‌ای به نام کوه‌تخت، با یک دکل مخابراتی و یک ساختمان محکم. کوه‌تخت، بلند و سربه‌فلک‌کشیده بود؛ به حدی که عراقی‌ها زیر پای ما بودند. مسئول محور کوه‌تخت، پاسداری سیاه‌سوخته با قیافه‌ای جنوبی، ریش‌های بلند و قد و قامت کشیده بود که مثل پلنگ از یک کوه به کوه دیگر می‌رفت و به هر جایی سرکشی می‌کرد. اسمش هم مثل قیافه‌اش عجیب و غریب بود: «علی هاها» (علی هاها، از استان فارس و شهرستان مُهر و سپاه لارستان به مریوان اعزام شده بود. او 18شهریور 1360در مریوان به شهادت رسید. حسین رفیعی بعد از 31سال رد او را گرفت و به خانواده‌اش در روستای میرملکی شهرستان مُهر، سر زد و آنجا از حماسه علی هاها و مظلومیتش گفت). فرد دیگری که در جبهه‌ها روی حسین رفیعی تأثیر شگرفی گذاشت و باعث تحول شخصیتی عمیق او شد، شهید علی چیت‌سازیان بود. راوی در طول روایت، بارها به شیفتگی خود به این فرمانده دوست‌داشتنی اشاره می‌کند. علی چیت‌سازیان با تشکیل «لشکر انصارالحسین(ع)» در همدان، به‌عنوان «فرمانده اطلاعات و عملیات» این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات‌هایی که برای مقابله با متجاوزان طراحی شد، شرکت کرد؛ ازجمله «والفجر۲»، «والفجر۵» و «والفجر۸». او چند بار مجروح شد اما هر بار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ‌تر، به جبهه برمی‌گشت. علی با وجود اینکه مسئولیت سنگین فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین(ع) را به عهده داشت، هیچ‌گاه از نیروهای مخلص بسیجی دور نمی‌شد. تأثیر شخصیت او بر نیروها به گونه‌ای بود که «حسین رفیعی» را از حسینِ غلام به غلامِ حسین تبدیل کرد. راوی کتاب، در این اثر، از حضور خود در بیشتر عملیات‌های شناسایی در طول جنگ می‌گوید و از لحظه‌هایی که در کنار سایر رزمندگان واحد اطلاعات و عملیات سپری کرده و مأموریت‌هایی که در قلب مواضع دشمن داشته‌اند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید