تغییرات، آرام رخ میدهند
میثم قاسمی
جوان که بودم به اقتضای سن و تجربه، میخواستم همهچیز به سرعت رخ دهد. جوان، عاشق سرعت است و حوصلهاش از کندی سرمیرود. موضوع عجیبی است. درحالیکه جوان، سالهای بیشتری از عمر خود را پیشرو دارد، علاقهمند است زودتر به خواستههایش برسد و در مقابل، میانسالها و سالخوردگان حوصله بیشتری به خرج میدهند. جوان میخواهد دنیا را آنگونه که دوست دارد بسازد، اما کمکم متوجه میشود امور دنیا براساس خواسته ما پیش نمیروند و نظم خود را دارند. نظمی که براساس زمان ساخته شده است. انسان، جوان است و دنیا پیر و طبیعی است که دومی برای تغییرات، صبر بیشتر به خرج دهد.
خلاصه که جوان بودم و هزاران فکر و خیال و آرزو در سر داشتم و میخواستم بهسرعت همهچیز را تغییر دهم. اگر هم باتجربه سپیدمویی میگفت کمی آرامتر باشید، او را به محافظهکاری متهم میکردم. حالا 2دهه از آن زمان گذشته. شور و شوق جوانی از بین رفته و آرامش میانسالی رسیده است. سواردوچرخه میشوم و آرام مسیرم را ادامه میدهم درحالیکه جوانان موتورسوار، حوصله ترمز کردن ندارند، یکطرفه و در پیادهرو میروند، از لای ماشینها با سرعت ویراژ میدهند و چراغقرمز را رد میکنند که زودتر برسند. من میدانم که بهجایی نخواهند رسید. اصلاً جایی برای رسیدن وجود ندارد. زندگی همین مسیر است.
در راه که میروم، آدمها را تماشا میکنم و به تغییرات ظاهری آنها در طول چند دهه فکر میکنم. همینطور به تغییر بافت شهری، ساختمانها، ماشینها و اتوبوسها و... اگر ۲۰سال پیش به خوابی عمیق فرو میرفتم و امروز بیدار میشدم، از شدت این همه تغییر متعجب بودم، اما چون در بطن این تحولات زندگی کردهام، آن را بهدرستی درک نمیکنم. البته نمیگویم همه تغییرات مثبت و خوب بوده، خیلی موارد هم بدتر شده. مثل همین بیاعصابی عمومی که دیگر بزرگ و کوچک نمیشناسد، اما بههرصورت تغییر کرده.
تغییرات در جامعه آرام و کند انجام میشوند، اما اگر به آنها توجه نکنیم، ناگهان با جمعی ناآشنا روبهرو میشویم. شاید لازم باشد جایی با تغییرات همراه شویم و گاهی فقط آنها را درک کنیم، اما حتماً باید این عوضشدنها را ببینیم. وگرنه روزی چشم بازمیکنیم و میبینیم همچون عکسی در آلبوم، فقط بهکار یادآوری گذشته میخوریم.