ایران در اشغال متفقین
روایتی از رویدادهای ایران در شش ماه نخست سال1320
سینا رحیمپور:
سلطنتی که با یک کودتای نرم و زور و تهدید روی کار آمده بود، با یک حمله و بدون مقاومت، از بین رفت. شاید روزی که رضاخان میرپنج سوادکوهی، به فکر سلطنت افتاد، آنقدر خود را در حوزه نظامی قدرتمند میدید که فکرش را هم نمیکرد روزی برسد که همزمان از 4جهت به قلمروی کشورش حمله شود و او هیچ راهی جز واگذاری قدرت به ولیعهدش نداشته باشد. سال1320 در ایران سالی پر از اتفاقات مهم بود. دولت ایران که پای خود را از جنگجهانی دوم عقب میکشید و پشت پرده با برخی از کشورهای حاضر در جنگ، صلح و سازش میکرد، سرانجام پایش به جنگ باز شد و یکباره به مکانی برای قدرتنمایی طرفین جنگ تبدیل شد. با این رخداد ایران یکباره توسط نیروهای شوروی و انگلیس مورد حمله قرار گرفت و به موجب این اتفاق در ایران قحطی خواربار و نان به وجود آمد. از سوی دیگر رضاشاه که نتوانسته بود با متفقین به توافق لازم برای حضور در کشور برسد، به اجبار عطای قدرت را به لقایش بخشید و سلطنت را به فرزندش واگذار کرد. رویداد مهم دیگر در این سال، بازگشت دوباره محمدعلی فروغی به قدرت پس از 5سال خانهنشینی بود. او نخستین و آخرین نخست وزیر پهلوی اول و نخستین نخست وزیر پهلوی دوم بود. بازگشت فروغی به قدرت، تأثیر بسزایی در حل مسائل میان ایران و انگلیس و شوروی داشت. در ادامه، مهمترین رویدادهای ایران در شش ماه اول سال1320 را مرور میکنیم.
بلوای نان در کشور
همزمان با ورود نیروهای نظامی به ایران و اشغال کشور، بحرانی در کشور به وجود آمد که ناشی از کمیابشدن خواربار و مواد غذایی بهویژه نان بود. گفته شده است که «در فاصله یک سال از شهریور۱۳۲۰ تا ۱۳۲۱ بهای بعضی از اقلام خواربار ۴ تا ۸برابر شد و طی ۲۱روز (۱۵مهر تا ۶آبان ۱۳۲۱) بین۲۰ تا ۸۰درصد افزایش یافت. برای مثال قیمت آرد گندم در مدت مذکور از خرواری۱۶۰۰ریال به ۲۱۰۰ریال افزایش یافت». بنا بر نقلی دیگر بین سالهای۱۳۱۸ تا ۱۳۲۲ قیمت مواد غذایی به میزان ۵۵۵درصد افزایش یافت. در این میان کمبود شدید نان و کیفیت نامطلوب آن بیش از همه مایه نگرانی بود. در آن زمان نان، خوراک اصلی بیشتر مردم ایران بهخصوص طبقات پایین جامعه به شمار میرفت. در روزهای ابتدایی شهریور1320 این تنش به اوج خود رسید تا اینکه در نهایت شهرداری تهران برای رفع کمبود نان، ورود و خروج آرد و روغن در تهران را آزاد اعلام و نرخ رسمی نان و روغن را ملغی کرد.
کودتای نافرجام در تهران
وضعیت جهان در این سال به گونهای بود که هیچ کشوری ـ حتی با اعلام بیطرفی ـ نمیتوانست از شر جنگ و خونریزی در امان بماند. عراق نیز به همین قاعده گرفتار شد. در فروردینماه این سال رشید عالی گیلانی در یک کودتای نظامی حکومت مستقر را ساقط کرد. امیر عدالاله ـ نایبالسلطنه این کشور ـ به سفارت آمریکا رفت، در آنجا متحصن شد و از آنجا به پایگاه نیروی هوایی انگلیس در جبانیه و سپس به بصره منتقل شد. رشید عالی گیلانی که از نخستوزیران سابق عراق بود با 4افسر عراقی همدست شده بود تا با حمایتهای یک روحانی در فلسطین، به حمایت از آلمانیها دست به کودتا بزنند. با انجام این کودتا، چرچیل به نیروهای انگلیسی در دهلی دستور داد که به سمت عراق حرکت کنند و در نهایت با حمله انگلستان به عراق، گیلانی و چند نفر از نزدیکانش به ایران گریختند. در تهران نیز همزمان با شلوغیهای شهریور1320 در پادگان نیروی هوایی قلعهمرغی، عدهای از افسران و فرماندهان به سرکردگی احمد خسروانی ـ فرمانده نیروی هواییـ دست به کودتا زدند که البته نافرجام ماند. طی این ماجرا، درگیریهایی در تهران رخ داد اما در نهایت این کودتا نافرجام ماند.
مرگ پروین شاعر
پروین اعتصامی روز سوم فروردین1320بدون هیچ کسالتی در بستر بیماری خفت و شب شنبه، پانزدهم همان ماه، از دنیا رفت. این روایت شاهدان از مرگ زنیاست که بعد از مرگش، بیشتر شناخته شد؛ شاعرهای خوشقریحه که امروزه جایگاهی مهم در شعر معاصر ایران دارد. رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی در ۲۵اسفند۱۲۸۵ در تبریز چشم به جهان گشود. پروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی تحت نظر پدرش و استادانی چون دهخدا و ملکالشعرای بهار سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان عصر خود بود که در شکلگیری زندگی هنری پروین و کشف استعداد و ذوق و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. او در 26سالگی ازدواج کرد اما بهدلیل اختلاف فکری با همسرش، پس از چندی از او جدا شد. پروین بعد از جدایی، برای مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود. او پیش از چاپ دومین نوبت از دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه در سن 35سالگی در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه(س)، در آرامگاه خانوادگی، به خاک سپرده شد. در مورد مرگ او نیز شایعاتی مبنی بر قتل وی مطرح میشود که البته سندی برای تأیید این ادعا وجود ندارد.
آغاز جنگ به بهانه حضور جاسوسان آلمانی در ایران
برای یک نظامی ـ بهخصوص شخصی مانند رضاشاه که دائم از قدرت نظامی ایران سخن میگفت ـ خیلی سخت است که ببیند قلمرو تحت فرمانش در یک چشمبههمزدن در حال اشغال باشد. سوم شهریورماه این سال پس از اینکه هشدارهای شوروی و انگلستان به نتیجه نرسید، ایران به اشغال نیروهای نظامی روس و انگلیس درآمد. اما ماجرای حمله متفقین به ایران چه بود؟ پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹شهریور۱۳۱۸ ایران بیطرفی خود را اعلام کرد اما به دلیل گستردگی مرزهایش با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری این کشور با آلمان، این بیطرفی، ناپایدار بود. اینچنین بود که در روز ۳شهریور۱۳۲۰ ارتش متفقین به بهانه حضور جاسوسان آلمانی وارد خاک ایران شد. نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران، حمله و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ایران نیز بهسرعت متلاشی شد. رضاشاه ناچار، استعفا کرد و متفقین با انتقال سلطنت به پسر و ولیعهد او ـ محمدرضا ـ موافقت کردند. لحظات اولیه حمله، یعنی درست در ساعت 4بامداد سوم شهریور، اسمیرنوف (سفیرکبیر شوروی) و سر ریدر بولارد (وزیرمختار بریتانیا) در منزل رجبعلی منصور ـ نخستوزیر وقت ـ حضور یافتند و طی یادداشتی، حمله قوای خود را به دولت ایران ابلاغ کردند. منصور، متعاقبا به همراه جواد عامری ـ کفیل وزارت امور خارجه ـ به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع کرد؛ سپس راهی مجلس شورای ملی شد و گزارش حمله نظامی روسیه و بریتانیا را به اطلاع نمایندگان مجلس رساند. نمایندگان روس و انگلیس، علت این مداخله را وجود تعداد زیادی کارشناس آلمانی در ایران ذکر کردند که به عقیده آنان مشغول جاسوسی بودند. دخالت نظامی شوروی و انگلستان در ایران متعاقب 2 اولتیماتوم مشترک روس و انگلیس در ۲۸تیر و ۲۵مرداد ۱۳۲۰ راجع به حضور کارشناسان آلمانی به وقوع پیوست. این حمله همچنین به فاصله 3هفته قبل از تبعید رضاشاه به خارج از کشور رخ داد. شهرهای بیدفاع شمال و جنوب کشور در جریان حمله هماهنگ و مشترک روس و انگلیس، شدیدا بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیجفارس و دریای خزر ظرف چند ساعت مضمحل شد. فرمانده نیروی دریایی نیز در همان روز اول حمله جان باخت.
روایت یک شاهد عینی از بمباران میانه
روز 3شهریور1320 تعدادی از شهرهای کشور از جمله میانه توسط قوای متفقین بمباران میشود. یکی از منابع محلی در رابطه با بمباران این شهر میگوید: «در آن بمباران حدود 40میانهای غیرنظامی کشته شدند و مردم از ترسشان به روستاهای اطراف فرار کردند؛ بهطوریکه شاید جمعا کمتر از 100نفر در شهر مانده بودند». به گفته این شاهد عینی ظاهرا هدف بمبارانها نابودی محلهای احتمالی اختفای جاسوسان آلمانی بوده است.
پشتصحنه یک اشغال
عصر روز سوم شهریور و درحالیکه پیشروی قوای بریتانیا و روسیه در شمال و جنوب خاک ایران ادامه داشت، علی منصور با مشاهده بحرانیبودن اوضاع، تصمیم به استعفا گرفت. دریافت خبرهای مربوط به متلاشیشدن لشکرهای تبریز، رضاییه، گیلان، اردبیل، مشهد و کرمانشاه سبب شد که رضاشاه لشکرهای دو پادگان مرکزی را در اطراف تهران به حالت دفاعی مستقر سازد. در همین روز رضاشاه طی تلگرافی به روزولت ـ رئیسجمهور وقت آمریکا ـ از وی خواست مانع پیشروی بریتانیا و روسیه در داخل ایران شود اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد و تأکید کرد که ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میشمارد. غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات بریتانیا و روسیه نداشت و از جبهههای جنگ دوم جهانی نیز اخبار مسرتبخشی دریافت نمیکرد، سربازان احتیاط ۴دوره شامل متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷ را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای روس و انگلیس به سوی تهران را دریافت کرد.
استعفای نخستوزیر و شاه، بازگشت فروغی
روز ۵شهریور رجبعلی منصور در جلسه فوقالعاده هیأت دولت که در حضور رضاشاه تشکیل شده بود، نومیدانه از مقام رئیسالوزرایی استعفا کرد و رضاشاه، مجید آهی ـ وزیر دادگستری ـ را مأمور تشکیل کابینه کرد اما وی نیز از پذیرفتن این سمت امتناع ورزید و بهناچار مسئولیت نخستوزیری کشور به محمدعلی فروغی واگذار شد. فروغی 5سال در محجوریت رضاخان بود اما بعد از وقوع رخدادهای تازه در ایران، شاه کسی را مناسبتر از او برای حل مشکلات نمیدید. او نخستین و آخرین نخستوزیر ایران در دوران پهلوی اول و نخستین نخستوزیر در دوران پهلوی دوم بود. فروغی پس از انتخاب بهعنوان نخستوزیر در منزل خود با سفیران بریتانیا و روسیه راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت انگلیسیها برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد؛ در نتیجه رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش به استثنای محمدرضا پهلوی ـ ولیعهد ـ را روانه اصفهان کرد و خود نیز تصمیمش به استعفا را به اطلاع فروغی و اعضای کابینهاش رساند. پس از مدتها کشوقوس، سرانجام رضاشاه که خود را ناتوان از جلب رضایت متفقین میدید، در روز 25شهریور، استعفای خود را به مجلس تحویل داد و عازم اصفهان شد تا به خانوادهاش بپیوندد. بلافاصله پس از این استعفا، جلسه فوقالعاده مجلس شورایملی برگزار شد و محمدعلی فروغی استعفا و کنارهگیری رضاشاه و جایگزینی فرزندش محمدرضا به جای او را اعلام کرد. یک روز بعد، مقدمات ادای سوگند توسط شاه جدید انجام شد. محمدرضا پهلوی در این مراسم اعلام کرد که شاه قانونی خواهد بود و قصور گذشتگان را برطرف و جبران خواهد کرد. همزمان با انجام این مراسم، قوای نظامی شوروی و انگلیس نیز وارد تهران شدند و بهدنبال این ورود، تمام اتباع آلمان و ایتالیا، ایران را ترک کردند. رضاشاه نیز که در مراسم تاجگذاری پسرش حضور نداشت، در اصفهان همه اموال منقول و غیرمنقول و نقدینه خود را در مقابل یک سیر نبات به محمدرضا ـ پسرش ـ هبه کرد. موجودی نقدی رضاشاه در حسابهای بانکی 680میلیون ریال و تعداد املاک او بیش از 5200رقبه بود. او پس از این کار، اصفهان را به مقصد بندرعباس ترک کرد.
توزیع 4کتاب بین 3دسته از دانشآموزان
این سند، نامه وزیر فرهنگ به اداره فرهنگ خرمشهر و آبادان در مورد توزیع 41دوره از 4جلد کتابهای فیزیک و شیمی، زمینشناسی، بهداشت و هندسه سال اول میان 3دسته از دانشآموزان بستانکار مردود، ترکتحصیلکرده و به کلاس دوم ارتقایافته در این منطقه است.
ارسال فهرست اسامی برای شرکت در جشن مشروطه
این فهرست، مربوط به تیرماه 1320است که در آن به اسامی مدیران کل، رئیسها و کارمندان ادارههای مرکزی وزارت فرهنگ، رئیسان دبیرستانهای پایتخت، رئیسان دانشکدهها، استادان، دانشیارها و رئیسان بخش های بیمارستانها اشاره شده و نام افراد معروفی چون محمود حسابی، بدیعالزمان فروزانفر، محمدتقی بهار، جهانشاه صالح، علیاکبر سیاسی، غلامعلی رعدی، پرویز خانلری، روحالله خالقی، دکتر امیراعلم، علیاکبر دهخدا، سعید نفیسی، عباس اقبالآشتیانی و... برای شرکت در جشن مشروطه به چشم میخورد.
حفظ اطلاعات محرمانه و یک بخشنامه
این سند بخشنامه وزیر دارایی به اداره کل آمار و بررسیهای این وزارت است مبنی بر اینکه چون ممکن است هر اداره مطالبی محرمانه داشته باشد که افشای آنها مصلحت نباشد یا باید با احتیاط لازم مطرح شود، رئیس هر اداره، مسئول درجه اول حفظ یا افشای آن خواهد بود.