![زندگی مرگ در ایران](/img/newspaper_pages/1397/02%20ORDIBEHESHT/23/E%20L%20S%20A/1606.jpg)
زندگی مرگ در ایران
![زندگی مرگ در ایران](/img/newspaper_pages/1397/02%20ORDIBEHESHT/23/E%20L%20S%20A/1606.jpg)
نعمتالله فاضلی/ مردمشناس و استاد دانشگاه
نوربرت الیاس ـ جامعهشناس فقید آلمانی ـ در کتاب «تنهایی دم مرگ» بهدرستی مینویسد: «مرگ مسئلهایاست مربوط به زندگان».
او استدلال میکند که از میان مخلوقات کره خاکی، تنها انسانها هستند که با مسئله مرگ درگیرند. اگرچه انسان با موجودات زنده دیگر در تولد، بیماری، جوانی، سالخوردگی و مرگ سهیم است اما تنها ما آدمها هستیم که میدانیم خواهیم مرد؛ بنابراین آگاهبودن ما از پایان کار خود، ویژگی خاص ماست.
داستان آگاهی ما نسبت به پایان زندگی و فناپذیربودن ما به نوعی از ابتدای شکلگیری زندگی انسانی، مبنایی برای شکلگیری فرهنگ بوده است. انسان در تمام طول تاریخ، از ابتدا تا مرگ، به اشکال گوناگون، نظامهای اعتقادی، فناوریها، آداب، آیینها و سنتهای گوناگونی را خلق کرده تا بتواند با مسئله مرگ مواجه شود. مسئله مرگ همین تعارضیاست که میان مرگ و زندگی وجود دارد: تولد اگر آغاز زندگیاست، مرگ پایان آن است. انسانها برای اینکه بتوانند با این مسئله مواجه شوند تلاش گستردهای کردهاند تا مرگ را هم به صورت زندگی، تعریف و برای آن، توجیه و مجموعهای از آیینها و سنتها را ایجاد کنند.
انزوا و سرکوب مرگ در جوامع توسعهیافته غربی
هانس گئورگ گادامر در مقالهای به نام «تجربه مرگ» با بیانی شیوا و روشن توضیح میدهد که در جوامع غربی بازنمود مرگ، بهتدریج از حوزه عمومی جامعه رختبرمیبندد و بهتدریج از آیینها و آداب و رسوم مرگ یا به تعبیر او تجربه مرگ، کاسته میشود. او مینویسد تجربه مرگ در جامعه مدرن تغییر شکل میدهد. به اعتقاد او نهتنها تشییع جنازه از زندگی شهری ناپدید میشود بلکه نوعی شخصیتزدایی واقعی مرگ در بیمارستانهای مدرن صورت میگیرد. به تعبیر گادامر، در دنیای جدید مرگ با کسبوکار تکنولوژیک تولید صنعتی سازگار میشود و مردن به صورت یکی از فرایندهای بیشمار درون زندگی اقتصادی مدرن قرار میگیرد. به اعتقاد گادامر در تمام طول تاریخ، با اشکال گوناگون تشییع جنازه روبهرو بودهایم اما در هر دورهای تجربه مرگ متناسب با ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن دوره تغییر کرده است. تغییر تجربه مرگ را میتوان نهتنها در جوامع توسعهیافته صنعتی بلکه در دیگر کشورهای جهان هم مشاهده کرد.
ایران و تجربه مرگ
به گمان من با ورود ایران به دنیای جدید و شکلگیری جامعه معاصر از 150سال پیش به این سو، بهتدریج با گسترش و توسعه فرایندهای تجدد و بسط توسعه گفتمان تغییر، تجربه مرگ هم در جامعه ما تجربه متفاوتی شده است. و اگرچه در کشورهای توسعهیافته به نوعی شاهد سرکوب مرگ هستیم و در این نوع جوامع تجربه مرگ بهطور کامل به حاشیههای زندگی عمومی رانده شده است، به گمان من در زمینه تجربه مرگ در جامعه ایران و جایگاه آن در گفتمان تغییر و تجدد، بهسختی میتوان از سرکوب مرگ یا راندن آن به حاشیهها صحبت کرد. چیزی که تجربه ما در دوره معاصر آشکار کرده، این است که نوعی درگیری و چالش بر سر تجربه مرگ، در ایران معاصر شکل گرفته است؛ از سویی شرایط عینی جامعه، ایجاب میکرده که تجربه مرگ مانند جوامع توسعهیافته غربی از زندگی عمومی به حاشیه رانده و بازنمود آن محدود شود اما از طرف دیگر نیروهای اجتماعی محافظ سنتها و جایگاه قدرتمند باورهای دینی از پذیرش بهحاشیهراندن تجربه مرگ، سر باز زده و تلاش کرده است تا اشکال تازهای از تجربه مرگ در زندگی روزمره انسان ایرانی خلق کند.
رسانهایشدن مرگ
یکی از واقعیتهای جامعه معاصر ما توسعه شهرها و خصوصا کلانشهرها در 3-2 دهه اخیر است. شهرها و کلانشهرهای معاصر ما با ایجاد گورستانهای بزرگ در حاشیه شهر، نوعی بیرونراندن مراسم تشییع جنازه و دورکردن بازنمود مرگ در زندگی شهری را ایجاد کردهاند و شکل دادهاند. با گسترش شهر و شهرنشینی، نوعی گسست بین تجربه جامعه معاصر و پیشامعاصر ایرانی آشکار شد اما این گسست فضایی، با اشکال تازهای از استراتژیهای تجربه مرگ توسط انسان معاصر ایرانی جبران شد. ما امروزه میبینیم که اگرچه تشییعجنازههای کلاسیک گذشته که در خیابانها و محلهها رخ میداد و آن نمایی که گورستانها و مقبرههای پیشین در شهرها داشتند دیگر در میدانهای شهری و فضاهای عمومی دیده نمیشود اما حضور دائمی بازنمودهای مرگ در تمام زوایای زندگی شهری به کمک فناوریهای ارتباطی، رسانهای، چاپ و اشکال دیگر تکنولوژیها، نوعی بازنمود همهجایی مرگ را امکانپذیر کرده است.
از پنجاهوچند سال پیش به این سو، پیدایش و گسترش مجلات و روزنامهها، اطلاعیههای مربوط به خبر درگذشت افراد یا اطلاعیههای برگزاری مجالس ترحیم و همچنین اطلاعیههای تسلیت به بازماندگان افراد درگذشته، اشکال تازهای از تشییعجنازه امروزی را در حوزه عمومی به وجود آورد. به این معنا که اگرچه مردم در کوچه و خیابانها نمیتوانند جنازهای را تشییع کنند، از طریق این رسانهها به اشکال گسترده و همگانی نوعی تجربه مرگ رسانهایشده را در ایران معاصر شاهد هستیم؛ برای مثال رسم مدرن چاپ اطلاعیه برای انتشار خبر درگذشت فردی، یکی از رسمهای مدرن یا متجدد ماست که از طریق آن شاهد نوعی زندگی مرگ در فضاهای شهری هستیم؛ اطلاعیههایی که در آن نه جنازه فرد در تابوت بلکه عکسهای زیبا، همراه با اشعار و عبارات انباشته از ستایشها و بیان خوبیها، آرزوها و ارزشهای جمعی، این حضور مرگ را با زندگی شهری عجین میکند. اطلاعیههای فوت، تابوتهای جدیدی هستند که نه بر دوش انسانها بلکه بر در و دیوار شهرها یا اتوبوسها حمل میشوند و از این طریق به نوعی فقدان فرد درگذشته جبران میشود؛ گویی او همچنان در شهر و در میان شهروندان حضور دارد. اطلاعیهها با زیباسازیکردن شخصیت درگذشته و با بازنمایی ارزشهای جمعی به رسانهای تأثیرگذار برای نوعی گفتوگوی جمعی درباره زندگی، آرزوها، خوبی و راهبرد معرفتی برای تعدیل زندگی در بافت جامعه شهری و کلانشهری جدید بدل شدهاند.
تجربه زیباییشناسانهشده مردن
در فضای حافظه فرهنگی
با توسعه جامعه شهری و فناوریهای امروزی و نیز گسترش سازمانهای اداری ـ بروکراتیک شاهد ابداع استراتژیهای تأثیرگذار همگانی تازهای برای پرکردن فضای زندگی روزمره انسان ایرانی از تجربه مرگ هستیم. در جامعه پیشامعاصر ایران، معمولا برگزاری مراسم و آیینهای تشییع جنازه یا مجالس ترحیم، صرفا در مراکز و اماکن مذهبی و همچنین منزل فرد درگذشته یا بازماندگان او صورت میگرفت اما در دوره معاصر شاهد این وضعیت هستیم که سازمانها، کارخانجات، فضاها و مراکز عمومی شهری، نهتنها محیطی برای انجام کار بلکه محلهایی برای برگزاری مجالس یادبود درگذشتگان و آیینهایی برای کمک به تسلی خاطر دوستان و بستگان افراد درگذشته در فضاهای کاری هستند. در دانشگاهها و سازمانهای اداری و کارخانجات و کمابیش تمامی محیطهای کاری، سالنهای اجتماعات (همانند مساجد و حسینیهها)، به نوعی نقش مراکز برگزاری مراسم ترحیم و تسلیت به بازماندگان را نیز ایفا میکنند. علاوه بر این نوع آیینهای ترحیم و تسلیت بروکراتیک، شاهد شیوههای گسترده و همگانیشده بازنمود و بازنمایی تجربه مرگ در حوزههای هنری و ادبی نیز هستیم. در جامعه و تاریخ پیشامعاصر ایران تنها قهرمانان و رهبران دینی این امکان را پیدا میکردند که نام آنها در کتابهای تاریخ و متون ثبت شود و به نوعی از این طریق رد پای خود را حتی پس از مرگ نیز بر حافظه جمعی جامعه ایرانی ثبت کنند اما در جامعه معاصر ایران شاهد این هستیم که داستانها، رمانها، سریالهای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، تئاترها و تمام بازنماییهای هنری دیگر، به شیوههای بسیار جذاب و تأثیرگذاری، از گروههای فرودست جامعه و افراد معمولی نام میبرند و یاد میکنند. یادآوری گروههای فرودست و معمولی در فضاهای هنری نهتنها درباره زندگی آنها بلکه درباره مرگ آنها هم هست؛ ازاینرو اشکال تازهای از تجربه زیباییشناسانهشده مرگ در فضای حافظه فرهنگی ایران معاصر شکل گرفته است. با درآمیختن تجربه مرگ با فناوریها، اقتصاد، سیاست و زندگی شهری و کلانشهری معاصر ایران، شاهد این هستیم که مرگ در ایران معاصر نهتنها سرکوب و به حاشیه رانده نشده بلکه به نوعی متن تازهای برای زندگی ما شده است.
مرگآگاهی متاخر در بستر شبکههای اجتماعی
همانطور که اشاره کردم ما از مجموعه دستاوردهای علم و فناوری جدید برای حضور مرگ در زندگی استفاده کردهایم. شاید آخرین و بارزترین اشکال تازه حضور مرگ در زندگی روزمره ما عبارت باشد از تجربه مرگ در شبکههای اجتماعی و بازنماییهای آن در تلگرام، فضاهای مجازی و شبکههای موبایلی. امروزه میبینیم که اطلاعیههای درگذشت یا برگزاری مراسم ترحیم و تسلیت بهصورت انبوه در فضاهای مجازی تولید و تکثیر میشوند. همچنین فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی نهتنها رسانههایی برای بازنمایی تجربه مرگ بلکه فضاهایی برای گفتوگو درباره تجربه مرگ است. امروزه با انبوهی از گزارشها و روایتهای افراد از بیمارستانها، گورستانها و درگیری آنها با بیماریها و مرگ یا تفسیرهای آنان از تجربهشان از درگذشت پدر، مادر یا فرزند و در مجموع مرگ انسانها، روبهرو هستیم. در موقعیت رسانهای و مجازیشده امروز، اشکال تازهای از تجربه مجازی مرگ در حال شکلگیریاست که در این تجربه مجازی، بیش از اطلاعرسانی یا دانستن درباره مرگ، به تفسیر و نقد و بازخوانی روابط میان مرگ و زندگی و نقد تاویلهای موجود و مشارکت در خلق نوعی مرگآگاهی جدید مشغول هستیم. در این تجربه مجازی مرگ، اشکال بصریشده تجربه مرگ نوعی انقلاب یا دگرگونی بنیادینی از تجربه مرگ یا مرگآگاهی را شکل میدهند. موبایلها و قابلیت آنها برای تهیه عکس و فیلم، این فرصت را فراهم کرده است تا موقعیتهای مرگ و تجربه آن، به صورت مجموعه انبوهی از عکسها و فیلمهایی عرضه شود که ما امروزه با آنها زندگی میکنیم. رسانههای تصویری و ماهوارهها با تولید گسترده و انبوه خبرها و فیلمها از جنگها و تجربه مرگ در سراسر جهان خیلی از دانستنیها و تفسیرهای جدید از تجربه مرگ را در جامعه ما جاری میکنند. به نوعی در موقعیت رسانهایشده تجربه مرگ، ما اکنون این امکان را پیدا کردهایم که از مرگ در تمام سیاره زمین آگاه شویم و امکان نوعی سنجشگری یا مقایسه میان تجربه مرگ در ایران با قارههای دیگر برای همه مردم ما فراهم شده است. در فضای رسانهایشده تجربه مرگ با این گفتمان سنجشگری و مقایسه در حال بازخوانی تجربههای گذشته خود از مرگ هستیم. من گمان میکنم جامعه ما در این فضای جدید در حال شکلدادن برداشتها یا فهمهای تازهای از تجربه مرگ است که به نوعی گفتوگوهای جدیدی را در این زمینه در فضای عمومی شکل داده است. در این فضای رسانهایشده جدید ما نهتنها از مرگ در سراسر سیاره زمین آگاه میشویم بلکه از مجموعه گستردهای از متنها اطلاع مییابیم که از صدها و هزاران سال پیش درباره مرگ به جای مانده است؛ متنهایی که از سنگنوشتهها و صخرهنوشتهها تا کتابهای شعر و علوم و... را در برمیگیرد. ما به نوعی طی درگیری گستردهای، با تجربه «مرگ تاریخی» روبهرو هستیم. علاوه بر این مرگ با درآمیختن با مقوله سیاست در دنیای امروز نهتنها از نظر تقابل آن با زندگی بلکه از نظر پیوند آن با قدرت و شکلدادن به چگونگی منافع گروهها و افراد، مجددا واجد ارزشهای تازهای شده است. رسانهها و فضاهای مجازی هر روز به پیوند بیشتر مرگ و سیاست و زندگی دامن میزنند. من گمان میکنم اگرچه مرگ در ظاهر خود پایان زندگی است اما هر روز به شیوهای تازه متولد میشود.
با درآمیختن تجربه مرگ با فناوریها، اقتصاد، سیاست و زندگی شهری و کلانشهری معاصر ایران، شاهد این هستیم که مرگ در ایران معاصر نهتنها سرکوب و به حاشیه رانده نشده بلکه به نوعی متن تازهای برای زندگی ما شده است