مجید برزگر از کیانوش عیاری میگوید
عیاری تکراری نیست و راکد نمیشود
الهام نداف/ خبرنگار
23اردیبهشت کیانوش عیاری، خالق فیلمهایی چون «آن سوی آتش»، «شبح کژدم»، «آبادانیها»، «بودن یا نبودن»، «خانه پدری» و سریالهای «هزاران چشم» و «روزگار قریب» 67ساله شد؛ فیلمسازی که قطعا از تواناترین و خلاقترین سینماگران ایران است و درعینحال مصایب بسیاری برای تولید و نمایش آثارش داشته است. به همین بهانه و درباره عیاری با مجید برزگر، کارگردان فیلمهای «پرویز» و «فصل بارانهای موسمی» که خود از سینماگران مستقل نسل بعد از عیاری محسوب میشود، به گفتوگو نشستیم.
بهنظر میرسد اجحافی که به فیلمسازی چون کیانوش عیاری شده است، فارغ از ممیزی و سلیقه وزارت ارشاد و بنیاد فارابی در دورههای مختلف، از سوی برخی سینماگران هم صورت گرفته است و سینمای ایران آنقدر که شایسته است، قدر فیلمسازی چون عیاری را ندانستهاند. با توجه به مجموع اتفاقاتی که برای آثار این سینماگر افتاده است، آیا میتوان انتظار داشت که او سرخورده شود؟
دستکم من و گروهی از سینماگران، فارغ از جریان اصلی سینمای ایران، معتقدیم آقای عیاری حتما یکی از قلههای سینمای مستقل است که باید با احترام دربارهاش حرف زد. من با توجه به انرژی و توانی که از آقای عیاری سراغ دارم هرگز فکر نمیکنم ایشان سرخورده شود ولی اگر اندکی چنین حسی داشته باشند، امیدوارم با اندیشیدن به تأثیری که بر نسلهای پس از خودشان گذاشتهاند و میگذارند، همچنان کار کنند و از حرکت نایستند. البته واقعیت این است که بسیاری از فیلمهای عیاری بهدلیل نحوه نگاه فیلمساز به سینما و نوع ساختار آثارش مشکلات مختلفی ازجمله با ممیزی داشتهاند. با این همه تأکید میکنم چنین کارگردانی همیشه برای من الگو بوده؛ زیرا با آثارش بر مخاطب تأثیر گذاشته است. آقای عیاری حتما در مقطعی عصبانی شده اما هیچوقت سرخورده نشده است. این عصبانیت هم نتیجه احساس ناشی از نحوه برخورد با فیلمهایی چون «آبادانیها»، «بودن یا نبودن»، «بیدار شو آرزو» و «خانه پدری» در دورههای مختلف کاری اوست. بااینهمه عیاری با هیچیک از فشارهایی که بر او وارد شد کوتاه نیامد؛ چون فیلمهایش را با اعتقاد میسازد و برای خودش رسالتی قائل است. عیاری سرخورده نیست و اگرچه روزگار بر او سخت گذشته، هر بار با دستی پرتر به میدان بازگشته و آثاری ماندگار خلق کرده است. بهنظرم تابوشکنی او در تعریف نوعی رئالیسم در سینمای ایران نقطهعطفی در تاریخ سینمای این دیار است.
یکی از دلایل عمدهبکربودن موضوعات مطرحشده در فیلمهای این سینماگر، آن است که در دورههای مختلف به جریان اصلی سینمای ایران تحت هیچ شرایطی تن نداده؛ درست است؟
دستکم در سالهای اخیر این کار را نکرده است. او از دهه 60تا امروز برای من و همنسلانم قابل احترام مانده است. این احترام وقتی بیشتر میشود که بدانیم او همان جسارت و بازیگوشی و تلاش را برای تعریف گسترههای سینمایی از سینمای آزاد با خود به سینمای حرفهای آورد. عیاری همواره خلاق و جریانساز بوده و همیشه تلاش کرده است آنچه را درست میداند، انجام دهد. از «آن سوی آتش» و «شبح کژدم» گرفته تا فیلمهای اخیر او که هرکدام دغدغههای خودشان را دارند و تکراری نمیشوند و راکد نیستند، همه آثارش این خلاقیت را درون خود دارند. او همواره تلاش کرده است به یک فرم منحصربهفرد در سینما برسد و به آنچه بهغلط، به «سینمای رئالیستی در ایران» موسومشده، تن ندهد.
یادم است روزی در حضور ایشان حرف از سکانسی بهیادماندنی از فیلم «آن سوی آتش» شد که پلان تأثیرگذاری بود. وقتی از او درباره آن پلان پرسیدم، گفت اگر این فیلم را دوباره مونتاژ کنم حتما آن پلان را درمیآورم؛ برای اینکه آن پلان خیلی خودنمایانه بود و خیلیها آن پلان را در ذهن دارند. آقای عیاری گفت در این سالها به سمتی رفته که نمایش حضور یک کارگردان بهمعنای مدیرکل کار را از آثارش حذف کند و جنسی از روایت را به راه اندازد که با وجود تعریفکردن داستانی تخیلی، بهراحتی باورپذیر است.
فکر میکنید فضای فرهنگی کشور یا حتی جریانی مثل هنروتجربه چه کمکی میتواند به فیلمسازی چون عیاری بکند؟
واقعیت این است که آقای عیاری کار خود را بهدرستی انجام داده و حلوفصل بقیه مسائل بر عهده مدیریت فرهنگی است که بتواند پای فیلمها بایستد و از آنها دفاع کند؛ هرچند فیلمسازان مستقلی چون ایشان دفاع ویژهای هم از فیلمهایشان نمیخواهند. ما میگوییم مدیران فرهنگی باید برای رفع معضلات و موانع بیدلیلی که بسیاری از آنها بر اثر سوءتفاهم یا سیاسیکاری ایجاد شدهاند، تلاش کنند. در خوشبینانهترین حالت مثلا گروهی مثل هنر و تجربه یک پخشکننده است و قدرت تصمیمگیری در موضوعات سازمان سینمایی را ندارد. اما شاید اصلا مشکل آقای عیاری با سازمان سینمایی نباشد، چون «خانه پدری» مجوز نمایش هم گرفت اما انگار نیروهای موازی و دلواپسانی هستند که نسبت به اکران برخی فیلمها نگرانیهایی دارند؛ نگرانیهایی که بیموردند؛ زیرا اگر نگویم جامعه این روزها جلوتر از افکار آن فیلمسازان است، قطعا میتوانم مدعی شوم که جامعه بهصورت موازی همهچیز را تجربه میکند. پس جلوگیری از اکران یک فیلم نمیتواند تغییر عمدهای در جامعه بهوجود بیاورد؛ همانطور که فیلمهایی توقیفی بودند که اکران شدند و برخلاف گمان دلواپسان مسئلهای هم پیش نیامد. فیلمی که ساخته شده است همیشه خواهد ماند و به تعبیر یکی از دیالوگهای فیلم «قصهها»ی خانم بنیاعتماد، هیچ فیلمی تا همیشه در کمد باقی نمیماند و بههرحال یک روز اکران میشود. از نمونههای تاریخی این فیلمها میتوان به «خشت و آینه» ابراهیم گلستان اشاره کرد که سال 44یک هفته در ایران اکران شد و بعد از آن بهعنوان یک اثر مهم بارها و بارها دیده شد. در دوران دولت دهم و ریاست آقای شمقدری در سازمان سینمایی فیلم «پرویز» مطلقا قابل نمایش تشخیص داده نشد و بعد از آن با تغییر دولت و مدیریت فرهنگی، بدون هیچ حذفی روی پرده سینماها رفت و اتفاقی هم نیفتاد. جامعه این روزها به مسائل پیچیدهتری فکر میکند؛ یعنی تصور اینکه فیلمی میتواند منشأ خطر باشد از اساس اشتباه است و نمیدانم دقیقا چه زمانی این تصور غلط کنار خواهد رفت.
آیا حرکتهای مدنی و صنفی از داخل سینما میتواند امید را در دل سینماگرانی چون عیاری زنده کند؟
بهنظر من فعالیتهای مدنی حتما در بلندمدت به ثمر مینشینند. میدانم که ممکن است این حمایتها در ظاهر و در لحظه، تأثیری را که باید نگذارند اما باید آهسته و پیوسته آنها را پیش برد. اگر ما درباره موضوعی مدام حرف بزنیم و درباره آن مطالبه داشته باشیم، تلاشمان حتما نتیجه میدهد.
یک الگو
جالب اینجاست که دغدغههای او یک قدم از سینمای ایران جلوتر و همراستا با مسائل جامعهای پویاست. او درواقع بدون جنجال و حواشی مرسوم در سینمای ایران، مسیرش را با آرامش ادامه میدهد. عیاری همیشه دغدغههایی را مطرح میکند که فراتر از سینماست. ما هم فیلمسازان ایدئولوگ زیادی داشتهایم که براساس ایدئولوژی خودشان فیلم ساختهاند و فقط همان ایدئولوژی را مطرح کردهاند و هم فیلمسازانی که تنها فرم برایشان مهم بوده و اتفاقا در روند کاریشان موفق هم بودهاند. اما آقای عیاری از اندک سینماگرانی است که بدون جنجال و حاشیه، هم به فرم توجه داشته و هم به آنچه میخواهد بیان کند. او هیچوقت بساطی را که خیلی از ما فیلمسازان با عدمنمایش فیلمهایمان به پا میکنیم، به راه نینداخته ، چون از جایگاه بلندتر و مطمئنتری به جهان نگاه میکند و کاملا میداند چه کار میخواهد بکند. من با آقای عیاری احساس همدردی کرده و سعی میکنم او را بفهمم. افرادی چون آقای عیاری برای امثال من الگو هستند؛ چراکه نشان دادهاند میشود کار کرد، ماند، بود و از پا ننشست.