• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
شنبه 30 بهمن 1400
کد مطلب : 154173
+
-

مرتضی اسدی، نویسنده کتاب شهدا از پرداختن صادقانه و هنرمندانه به زندگی آنها می‌گوید

شهدا اسطوره‌هایی دست‌نیافتنی نبودند!

گپ
شهدا اسطوره‌هایی دست‌نیافتنی نبودند!

مرتضی اسدی، متولد 1369 است و این یعنی از سال‌های دفاع‌مقدس چیزی به یاد ندارد اما علاقه به زندگینامه شهدا، موجب شد تا برای گفت‌وگو سراغ خانواده‌ها و همرزمان شهدا برود. حاصل این گفت‌وگوها بیش از چند‌هزار ساعت مصاحبه شده‌است. اسدی، در دوره‌های داستان‌نویسی شرکت کرد تا بتواند قلم خود را در راه عشق به شهدا به کارگیرد. «بهار آخرین فصل»، سومین کتاب این نویسنده جوان است که به تازگی از سوی نشر روایت فتح منتشر شده است. خودش برایمان از شروع نگارش کتاب برای شهدا می‌گوید.

سال1391 چندماهی بود که درگیر شرایط ‌سخت و بحرانی در زندگی‌ام بودم. یک روز صبح زود پیاده ‌به سمت بهشت زهرا(س) حرکت کردم. 4ساعت طول‌کشید اما با رسیدن به مزار شهدا تمام خستگی راه و روزهای بحرانی قبل را از یاد بردم. بعد از زیارت قبور شهدا، سری به فروشگاه شاهد بهشت‌زهرا (س) زدم. میان همه‌کتاب‌های فروشگاه، تصویر خندان شهیدی جوان روی جلد کتابچه‌ای توجهم را جلب کرد. دلم آشوب شد و حال عجیبی به من دست داد. کتابچه را خریدم و با خود به خانه آوردم و خواندم. تا صبح به چهره این شهید نگاه کردم و ناخودآگاه اشک می‌ریختم. فقط یکی،دو سال از من بزرگ‌تر بود و در پادگان دژ خرمشهر به شهادت رسیده بود. چند روز بعد دیدم همه ‌زندگی من شهید‌حجت‌الله رحیمی شده! 


گنج گرانبهای دفاع‌مقدس
 حجت‌الله، برای من رفیقی بود که باید به سر مزارش می‌رفتم. راهی شهر باغملک استان خوزستان شدم. با رسیدن بر سر مزارش آرام گرفتم و بعد از آن خواستم تا از شهدا بیشتر بدانم. طولی نکشید که به‌طور رسمی عضو کمیته مرکزی خادمین شهدا شدم. لباس خادم‌الشهدایی را به تن و مطالعات تخصصی حوزه دفاع‌مقدس را آغاز کردم. صحبت‌های حضرت آقا درباره لزوم پرداختن به این گنج‌ گرانبهای دفاع‌مقدس و شناخت شهدای گمنام، چراغ راهم شد. تصمیم گرفتم در دوره‌های داستان‌نویسی شرکت کنم و به عشق شهدا قلم به‌دست بگیرم. حاج‌حمید داوودآبادی، نویسنده دفاع‌مقدس، مشوق و راهنمای من در این راه بود. حاصل گفت‌وگو با خانواده شهدا و همرزمانشان بیش از چند‌هزار ساعت مصاحبه شده که برای من گنجینه گرانبهایی است. خیلی از افرادی که با آنها مصاحبه کردم به رحمت خدا رفته‌اند و صدایشان به یادگار باقی مانده است.

شهیدی که می‌خواست گمنام بماند
سختی راه برایم مهم نبود. می‌خواستم زندگینامه شهدا را با نگاه و قلمی متفاوت تهیه کنم. کتاب اولم سال 1396 به نام«هشتاد و اشک»چاپ شد و درباره زندگینامه مهدی رضائی از شهدای بسیجی است که در اغتشاشات سال88 به شهادت رسید. کتاب دوم به نام «آخرین نفس» شامل 40وصیت‌نامه شهدای مدافع حرم است. «بهار آخرین فصل»، کتاب سوم‌ام درباره شهیدی است که او را از نوجوانی در صف نماز مسجد محل‌مان می‌دیدم. سال88 و همزمان با اغتشاشات آن سال، بارها شاهد شجاعت و از‌خودگذشتگی اسدالله ابراهیمی بودم. بی‌باکی، ولایتمداری و شجاعت عجیب آقا اسد باعث شد از او بخواهم خاطرات خود از جبهه و اغتشاشات را برایم تعریف کند. بارها اصرار کردم اما او مخالف بود. متوجه دلخوری من شد و بالاخره به مصاحبه رضایت داد و فقط چند خاطره کوتاه برایم تعریف کرد. وقتی به سوریه رفت، کار نیمه‌کاره ماند. منتظر آمدنش بودم اما یکی از شب‌های ‌ماه رمضان خبر شهادت آقا اسدالله ابراهیمی را شنیدم و حسرت شنیدن خاطراتش در دلم ماند. بعد از گذشت چند‌ماه از شهادت او، سراغ همرزمانش رفتم. شب شهادت آقا اسد 2نفر از فرماندهان و دوستانش می‌مانند و به کشور برمی‌گردند؛ یکی تهران بود و دیگری مشهد. برای ضبط خاطرات سیدمشهدی 5مرتبه به مشهد رفتم. 4سال درگیر جمع‌آوری اطلاعات بودم و در نهایت کتاب بهار آخرین فصل را نوشتم.

قهرمانان وطن را نمی‌شناسیم
واقعیت این است که نسل جوان و نوجوان امروز ما دچار بحران قهرمان شده‌اند! تاریخ این کشور قهرمان و اسطوره کم ندارد اما متأسفانه عدم‌پرداخت هنرمندانه نویسندگان این حوزه باعث مهجور و گمنام ماندن شهدا شده‌است. در اغلب کتاب‌ها، شهدا اسطوره‌های دست‌نیافتنی و فرازمینی ترسیم می‌شوند که هیچ وقت فکر گناه هم نمی‌کرده‌اند! چرا نباید به همه زوایای زندگی شهید پرداخت؟ چه ایرادی دارد که بنویسیم اهل نماز نبوده اما با یک اتفاق متحول شده، گذشته‌اش را جبران کرده و به مقام شهادت رسیده! به‌نظر من قلم نویسنده باید صادقانه و هنرمندانه باشد تا جوانان به خواندن این نوع کتاب‌ها ترغیب شوند.

این خبر را به اشتراک بگذارید