• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
سه شنبه 11 آبان 1400
کد مطلب : 144494
+
-

چهره به چهره/ مگر اینجا ماداگاسکار است آقای نیما؟!

چهره به چهره/ مگر اینجا ماداگاسکار است آقای نیما؟!

صابر محمدی

  این بیست‌ویکمین «چهره به چهره» در صفحه آخر روزنامه همشهری است و اگر آن را دنبال کرده باشید، لابد می‌دانید که هر بار به یک برخورد دو چهره با یکدیگر می‌پردازیم. بنابراین، اینکه چرا پای نیما چند باری به «چهره به چهره» ما باز شده، چندان نیاز به توضیح ندارد. او با وجود اینکه شاعری گوشه‌نشین بود و توصیه به «خلوت» را نیز به‌عنوان مهم‌ترین گفتمان اثر مهمش «حرف‌های همسایه» پیگیری می‌کرد، اما همواره مورد توجه دیگران بود و هر چند این توجه، بیشتر شامل حملات محافظه‌کاران ادبی می‌شد با این حال، این حملات او را همواره در مسیر مواجهه با دیگران قرار می‌داد. نیما اغلب سکوت می‌کرد و گاه هم پاسخ برخی را می‌داد. علی دشتی یکی از سرسخت‌ترین مخالفان نوگرایی نیما بود؛ دشتی از شخصیت‌های عجیب در تاریخ ادبیات و سیاست قرن اخیر ما محسوب می‌شود؛ عجیب از این‌رو که سیر آرا و باورهایش مدام در حال تحول بوده و در این تحول، از پیمودن مسیر تناقض هم ابایی نداشته است... هم روزنامه‌نگاری کرده، هم رئیس اداره بررسی و سانسور مطبوعات و کتب شده، هم حامی رضاشاه بوده و هم مخالف سرسخت او، هم نویسنده کتابی در ستایش پهلوی بوده با عنوان «پنجاه و پنج» و هم نویسنده کتابی علیه آن دودمان با نام «عوامل سقوط»،   هم نوآوری در موسیقی ایرانی را ترویج می‌کرده و هم با تجددخواهان ادبی درگیر بوده و این در حالی بوده که باورهای سنتی برخی شاعران کلاسیک را به باد انتقاد می‌گرفته. همه اینهاست که علی دشتی را مهم و قابل بررسی می‌کند.
نخستین‌باری که این دو شمیران‌نشین دهه30، رسما روبه‌روی یکدیگر قرار گرفتند، زمستان سال 1333بود. دشتی تا آن موقع، پرونده روزنامه‌نگاری پرفراز و فرودش را بسته و 3‌مجموعه داستان هم منتشر کرده بود و نیما هم سال‌های پایانی عمر را در انزوا به ساماندهی باورهای نوگرایانه‌اش می‌گذراند.
در آن سال‌ها، انتشار متونی سربه‌سر کنایه‌آمیز و هجوآلود علیه نیما و انقلابش، روال مرسوم دوطیف از نشریات بود؛ یکی نشریات وابسته به نهادهای قدرت ـ که طبیعی است هر نوع نوآوری در هر ساحتی را به‌عنوان عملی ساختارشکن می‌پندارند و با آن خود را در خطر می‌بینندـ و دیگری نشریات ذاتا محافظه‌کار از نظر استراتژی‌های ادبی. شماره دی‌ماه «اطلاعات ماهانه» در سال1333که منتشر شد، یکی از این دست مقالات را در خود داشت؛ نویسنده‌اش، علی دشتی. او مقدمه‌ای نوشت درباره اینکه شعر نو «هذیان» است چون در آن از «معنی» صرف‌نظر شده است و اینکه «اگر جامعه باشفقتی می‌داشتیم، گویندگان آنها [(شاعران نوگرا)] را به آسایشگاهی روانی می‌فرستادند و آنها را به‌دست تیمار و پرستاری سپرده، مالیخولیای شهرت‌شان را معالجه می‌کردند». دشتی سپس به‌خود نیما می‌رسد: «دو سه هفته قبل در روزنامه ایران ما، شعری از ایشان تحت عنوان «وک‌دار» به‌نظرم رسید که خیال کردم خطای باصره است ولی خیر، تنظیم‌کننده صفحه ادبی ایران ما، اسم شاعر را بر صدر ستون و بر جای مشخص و برجسته‌ای گذاشته بود. این سرمشق‌های بد همه را به پریشان‌گویی تشویق می‌کند. اگر در ماداگاسکار این نوع شعر بگویند باز قابل اغماض است ولی در کشوری که حافظ سخن گفته است آیا اینگونه نثرهای موزون به جای شعر گذاشتن و به نسل جوان نشان‌دادن به‌نظر شما عجیب نیست؟» یک‌ماه پس از آن، در شماره‌22نشریه «کاویان»، نویسنده‌ای ناشناس با نیما به گفت‌وگو نشست. قصد او این بود که نظر نیما را درباره انتقادهای علی دشتی نسبت به شعر نو و خود او بداند. نیما به او می‌گوید: «من از قضاوت دشتی رنجشی ندارم. دشتی نویسنده ماهر و زبردستی است ولی باید این حقیقت را هم بگویم که فقط دماغ نثرشناسی دارد نه دماغ شعرشناسی. برای قضاوت علاوه بر اهلیت و واردبودن در موضوع، انصاف لازم است. [...] من از بی‌انصافی هیچ‌کس نمی‌رنجم و به حال خرده‌گیران رقت حاصل می‌کنم».
می‌بینیم که نیما، در پاسخ خویشتنداری می‌کند و درحالی‌که منطقی در انتقاد دشتی نسبت به او به چشم نمی‌خورد و از این‌رو می‌شود در پاسخ به آن انتقاد نیز جانب منطق را رها کرد، نیما چنین نمی‌کند و صرفا می‌گوید که دشتی نثرشناس است و نه شعرشناس. این در حالی است که بین مخالفان نیما، شعرشناس هم کم نبود. اما نیما همه را به یک چوب نمی‌زند و از آنها در آوردگاه خود، تخصص می‌خواهد.

امروز این روایت به چه درد ما می‌خورد؟
نیما خود درباره علی دشتی با عنوان «نویسنده ماهر و زبردست» یاد می‌کند اما آیا کسانی که نیما را می‌پذیرند و از او می‌آموزند، آثار دشتی را خوانده‌اند؟ تاریخ‌نگاری ادبیات ما، جایگاه مخالفان نیما ازجمله علی دشتی را صرفا به «مخالف نیما و نوآوری» تقلیل داده درحالی‌که آنها، فارغ از سوگیری‌شان نسبت به شعر نو، کارهای دیگری هم کرده‌اند که بسیار مهم است و با همین بغض و کینه تاریخی، ناخوانده مانده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید