• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
سه شنبه 12 مرداد 1400
کد مطلب : 137235
+
-

مان/ مجسمه‌ها دروغ نمی‌گویند

مان/ مجسمه‌ها دروغ نمی‌گویند

شیدا اعتماد

بچه که بودم دلم می‌خــواسـت نامرئی باشم و توی خانه‌های مردم سرک بکشم. نه به آن اتاق‌های پذیرایی که نشان مهمان می‌دهند و نه به آن خانه‌ای که در وقت مهمانداری در اوج زیبایی و کمال خودش است. دلم می‌خواست خانه‌هایشان را در وقت معمولی زندگی ببینم. ببینم چه می‌پوشند، چه می‌خورند، با هم چطور حرف می‌زنند و مهم‌تر از همه اینکه خانه‌هایشان واقعا چه شکلی است.
حتی حالا که بزرگ شده‌ام این‌ رؤیا رهایم نکرده است. از آن جالب‌تر برایم این است که خانه‌هایی با نقشه‌های یکسان را ببینم. تجربه بی‌نظیری است. تجربه دیدن 2تا خانه که دقیقا در همه‌‌چیز مشابه هستند و تفاوتشان فقط در مبلمان و ساکنان خانه است. گاهی آنقدر حال و هوای خانه‌ها متفاوت می‌شود که یکسان بودن نقشه را فراموش می‌کنی. این همان چیزی است که آدم‌ها خانه به خانه با خودشان می‌برند. عشق، شادی، غم، امید و ناامیدی، ایمان و اعتماد و هزاران حس ندیدنی دیگر.
با نگاه کردن به خانه می‌شود فهمید که ساکنان خانه شاد هستند یا غمگین. می‌شود فهمید که کسی این خانه را دوست دارد یا نه. می‌شود فهمید که ساکنان با این خانه به صلح هستند یا به جنگ. من حتی یاد گرفته‌ام از نگاه کردن به گیاه‌ها در خانه‌ها بفهمم که رابطه ساکنان با همدیگر چگونه است. تجربه من می‌گوید تقریبا غیرممکن است که آدم‌های ناشاد بتوانند گیاه‌های سرحال و سرسبز در خانه‌شان داشته باشند. هر وقت به خانه جدیدی می‌روم دوستان قدیمی به استقبالم می‌آیند و رازهای ساکنان خانه را لو می‌دهند؛ گیاه‌ها، کتاب‌ها و مجسمه‌ها. باورتان نمی‌شود که این موجودات کوچک چقدر حرف برای گفتن دارند. اگر گرانبها باشند هاله‌ای دور خودشان کشیده‌اند و به کسی اجازه نزدیک شدن نمی‌دهند، اما اگر از این اشیای معمولی باشند،چیزهای بیشتری می‌گویند. می‌توانم بفهمم آیا ساکنان این خانه به‌راستی خانه‌شان را دوست دارند و در آن احساس آرامش می‌کنند یا نه. نمی‌دانم شما کجا دنبال این جواب می‌گردید. من اما این را از مجسمه‌های گچی روی طاقچه و گیاه‌های روی هر پنجره می‌پرسم و به‌ندرت دروغ می‌شنوم.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید