زیبایی شناسی سریالهای ترکیهای در سریال موفق این روزها
زخم استانبولی
احسان زیورعالم- روزنامهنگار
در سالهای اخیر، با افزایش سفر توریستی ایرانیان به ترکیه و ترویج ابژههای چشمنواز این همسایه غربی، تلاش برای زیرسؤالبردن این زیباییها نیز شکل میگیرد.
واقعیت این است که ما نه در یک دهه اخیر که نزدیک به چند دهه دیگر بر ترکیه تأثیر فرهنگی نمیگذاریم. همسایه غربی از آن روزی که پای فیلمها و موسیقیهایش به بازار ایران باز شد، برنده قافیه فرهنگی بود. همین دو سال پیش، پرفروشترین فیلم سینمای ایران، داستان تلاشهای یک خواننده کوچهبازاری برای اجرا در ترکیه است. ابراهیم خوشلحن فیلم «مطرب»، نسخه دستچندم ابراهیم تاتلیس است و درنهایت با خواننده زن ترکیهای، روی صحنه میآید و سکوت 40ساله خودش را میشکند. آن هم با نوایی که نه ایرانی بلکه متأثر از موسیقی ترکی دهههای شصت و هفتاد میلادی است.
آن روزها فیلمهای ترکیهای هم بخشی از سینمای ایران را تحتتأثیر خود قرار داده بودند. ایران در تقاطع 3فرهنگ هندی، مصری و ترکیهای، جایی بود برای ملغمه فرهنگی. هر نوایی در این 3کشور بدل به نسخه وطنی میشد و چند دهه بعد با وجود اپلیکیشنهایی چون Shazam و بانک موسیقی فوقالعاده Spotify و البته هوش مصنوعی فراگیر Google، مچ آرتیستهای محبوب سابق باز میشد اما آنها به بدشانسی ابراهیم فیلم مطرب نبودند.
ترکیه تنها به این بخش از فرهنگ خلاصه نمیشود. معماری خانههای ایرانی نسخههای نعل به نعل شهرهای ساحلی ترکیه شدهاند. مغازههای لباسفروشی از مارکها و برندهای مشهور ترکی پر شدهاند و برای داشتن موهای خوشفرم، با ارائه تصویری از ستارگان سریالهای ترکیهای، خودمان را شبیه به یکی از اسطورههای چندروز مصرف ترک میکنیم. کار به جایی کشیده میشود که آموزش زبان ترکی استانبولی نه در طبقه متوسط که در طبقه فرودست هم پرطرفدار میشود.
زیباییشناسی ترکیهای حالا در کاملترین وجه خود، در سریالهای نمایش خانگی خودنمایی میکنند. نمونه قابلتوجهش هم سریال «زخمکاری» است. اقتباس از رمان «بیست زخمکاری» که این روزها محل اعتراض و انتقاد است اما کمتر کسی در باب ترکیبودن سریال سخن گفته است. محمود حسینیزاد، نویسنده رمان در گفتوگویی میگوید اساساً داستانش محل نزاع مردان است و نویسندگان سریال، منصور را منصوره کردهاند. انگار جاذبههای زنانه برای جذب مخاطب، آن هم با گریمها و آرایشهای ترکی، حربهای است قابل تأمل برای سازندگان سریالهای ایرانی. آقای حسینیزاد اذعان میکند در سریال معماری ترکیهای خانهها غالب و مشهود است و این با روح جاری در رمان تنافر دارد. همهچیز با رمز و رازهای سریالهای ترکیهای مشخص میشود. دختر و پسرهای خوشپوش و خوشقیافه، خانههای گرانقیمت و زندگیهای لاکچری، روابط مرموز و کنجکاوی برانگیز، همه بدل به آرزوهای دستنیافتنی مردمی میشود که رؤیای خود را در سریالها جستوجو میکردند. سریالها البته عامل ترقی صنایع پوشاک و آرایش و مد ترکیه هم میشوند. تلویزیون ایران که از قافله عقب میماند، پلتفرمهای خصوصی دست بهکار میشوند. نتیجه میشود زخمکاری. سریال محمدحسین مهدویان منهای آنتاگونیستهای فاسدش – که البته به جز کشتن یکدیگر فسادشان مشخص نیست و حتی آنچه قرار است رابطه نامشروع پنداشته شود، با صیغه و متعه جایگزین میشود– تصویری است از میل عمومی ایرانیان. از داشتن خانههایی با معماری ترکیهای (مشهور به رومی) و ماشینهای اروپایی و البته نوشیدن و خوردن غذاهای لاکچری. کارگردانی که قرار بود با یادآوری زیست محبوب دهه 60، الگوهای مقاومتی را ترویج کند، حالا مروج فرهنگ مصرفی همسایه غربی شده است؛ چرا؟ چون در بازار خصوصی پلتفرمها باید فروخت. برای فروش گاهی نیاز به روایت داستان نیست، نیاز به جلوهفروشی است. برای همین آنچه در سریال روایت میشود گنگ و مبهم و نامتعین است؛ اینکه خاندان ریزآبادی چه چیزی معامله میکنند و روش کاریشان چیست. اینها به هیچ وجه مهم نیست. فساد اقتصادی را بقیه میگویند، اینجا تصویری از بهشت موعود زمینی این روزهاست. بهشتی که قابل فروش است. مهدویان معترض از سانسور سریالش اما نمیگوید چگونه در سریال کمفروشی میکند. سریال در 3قسمت نخست بیش از آنکه روایت باشد، پاساژهای طولانی میان سکانسهای اصلی است؛ همان پاساژهایی که از قضا بهشتنمایی میکنند. همان جایی که مخاطب حسرت نداشتههایش را بر دلش میگذارد. در فروختن بهشت نیاز به خرد نیست. سکانسی در قسمت دوم وجود دارد که بر ساحل دریاچه خزر، زوجی نشستهاند و طلوعماه از خط افق را نظاره میکنند. طلوع ماه، آن همماه شب چهارده. یعنی حضورماه در آسمان شب مهم نیست. چیزی مهم است که بفروشد. ساحلی برای فروش، آن هم در شب، چیزی شبیه ساحلهای استانبولو شبه داستانهایی که به اسم رومانس به مخاطب عرضه میکنند. در بهشت خیالی ترکیه ای همه شاعرند.