• چهار شنبه 5 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 15 شوال 1445
  • 2024 Apr 24
دو شنبه 20 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130230
+
-

آیا می‌توان از ترس‌ شهروندان در جهت پیشبرد منافع حکومت‌ها استفاده کرد؟

تجارت ترس

چند تحلیل‌گر سیاسی و اقتصادی به بررسی ارتباط هراس‌های جامعه و شیوه مدیریت قدرت‌های سیاسی و اقتصادی پرداختند

تجارت ترس


مائده امینی - لیلا شریف ـ روزنامه‌نگار

«ترس همه‌‌چیز را تغییر می‌دهد.»* ترس می‌تواند در مدت کوتاهی پستوی خانه‌ها را پر از دلار و سکه کند و چندی بعد همان پستوها را از همان ذخایر خالی. ترس می‌تواند رکود حضور سهامداران در بازار سرمایه را بشکند و شاخص را به مرز 2میلیون واحد نزدیک کند. ترس می‌تواند انبارهایی که مرغ‌های در آستانه فساد در آنها دپو شده است را در کمتر از یک روز خالی کند و قحطی به بار بیاورد و ترس، این ترس است که می‌تواند صف‌های رأی برای شرکت در انتخابات را کوتاه و بلند کند. ترس می‌تواند همیشه حضور داشته باشد و راه‌های بسیاری را به بیراهه بکشاند. می‌تواند تبدیل به ابزاری برای اداره کشور شود یا سبک زندگی افراد را در دراز مدت تغییر دهد. ترس از حضور یک دشمن خارجی، ترس از وقوع جنگ و ترس از کشتارهای بی‌رحمانه می‌تواند جنس مطالبات یک جامعه را تغییر دهد یا ترس از دست‌رفتن سرمایه می‌تواند پای خیل گسترده‌ای از ناآگاهان را به بازارهای مالی تخصصی باز کند تا ریسک‌های بزرگ برای آنها تعریف شود.
 تقریبا بیشتر کارشناسان سیاسی و اقتصادی بر این باورند که مدت‌هاست سوءاستفاده از ترس‌های جمعی موجب شده که ابزارهای تازه‌ای در اختیار سیاستمداران قرار بگیرد تا جامعه را به سمتی که درنظر دارند، سوق دهند. اما در مقابل عده‌ای بر این باورند که سوءاستفاده از ترس‌های مردم برای اداره کشور، سناریویی است که درنهایت لو می‌رود و موجب از دست‌رفتن سرمایه‌های اجتماعی می‌شود. در این تحلیل هیچ دولتی وارد این معادله نمی‌شود؛ چرا که به خوبی می‌داند تنها دارایی غیرقابل بازگشت، سرمایه‌های اجتماعی‌ و اعتماد مردم است.
* این جمله را فرانک دارابانت برای توصیف فیلم « The mis‌t » یا«غبار» به‌کار می‌برد.

ترس‌های جامعه ،  ابزاری در دستان دولت‌های اقتدارگرا 
هادی اعلمی ـ کارشناس مسائل بین‌الملل 


مهم‌ترین هراسی که این روزها دنیا را با خود درگیر کرده است به پاندمی کرونا مربوط می‌شود. این ویروس موجب شده است تا برخی از کشورها به سمت بسته‌شدن نظام‌های سیاسی و اقتدارگرایی بیشتر حرکت کنند؛ به‌عبارت دیگر دولت‌ها در تلاش هستند تا با تکیه بر محدودیت‌های بهداشتی و پزشکی، نظارت خود را بر زندگی مردم افزایش دهند. بسیاری از کشورها با تکیه بر این ترس عمومی، زمینه را برای اقتدارگرایی بیشتر دولت‌ها مهیا کرده‌اند و انتظار دارند که حاکمیت ملی خود را در سراسر زندگی افراد بسط دهند. این اتفاق در سراسر دنیا در حال گسترش است؛ در واقع هراس ناشی از بحران کرونا به دستاویزی برای دولتمردان و قدرت‌های سیاسی تبدیل شده است تا بیش از پیش مردم خود را تحت کنترل داشته باشند. در همین راستا ما شاهد هستیم که برای نخستین بار در تاریخ بشر، افزایش اقتدارگرایی دولت‌ها با استناد به سیستم پزشکی شکل گرفته است. ناگفته نماند که در این میان بسیاری مخالفت خود را با افزایش قدرت دولت‌ها به بهانه کرونا اعلام کرده‌اند و مقاومتی شکل گرفته اما این مقاومت چندان نتیجه‌ای به‌دنبال نداشته است؛ چراکه دولت‌ها در شرایط بحرانی قدرت بیشتری به‌دست می‌آورند و هم‌اکنون نیز استناد بسیاری از دولت‌ها این است که برای سلامت شهروندان چاره‌ دیگری ندارند.
بررسی دقیق‌تر موضوع استفاده قدرت‌های سیاسی از هراس عمومی مردم، نیازمند تفکیک نظام‌های سیاسی است. در نظام‌های دمکراتیک و کشورهای مبنی بر نظام‌های رفاهی شرایطی متفاوت با کشورهای اقتدارگرا است. در نظام‌های دمکراتیک، احساس مسئولیت دولتمردان به مردم و شهروندان حفظ می‌شود و در این کشورها کمتر شاهد سوءاستفاده از هراس‌های مردم هستیم. در دوران پاندمی کرونا نیز شاهد بودیم که کشمکش‌ها و منازعات بر سر بحث‌های رفاهی، صادرات واکسن و... کمتر در کشورهای دمکراتیک از جانب قدرت‌های سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گرفت اما این وضعیت در کشورهای در حال توسعه و سیستم‌های اقتدارگرا متفاوت است، در این کشورها (اقتدارگرا) شاهد هستیم که شهروندان در معرض سوءاستفاده قدرت‌ها از هراس‌های بسط‌یافته در جامعه قرار دارند. سیستم‌های بسته سیاسی بیش از دیگر کشورها از این امکان برخوردار هستند تا از هراس جامعه‌شان در جهت منافع مورد توجه قدرت استفاده کنند و حتی دست به جهت‌دهی این هراس‌ها بزنند. بنابراین در سیستم‌های اقتدارگرا از نظر ساختاری این امکان وجود دارد که ترس از بحران‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد؛ چرا که در سیستم‌های دمکراتیک، اصولی مشخص شده است و دولت‌ها در چارچوب آن اصول در حال فعالیت هستند.
در این میان نباید فراموش کرد که ایجاد ترس‌هایی همچون ترس از جنگ، ترس از تروریست و... در برخی از کشورهای دمکراتیک موجب شده تا دولتمردان راه را برای اجرای سیاست‌های خود هموار کنند و با تقویت این هراس‌ها در افکار عمومی، منافع اقتصادی و سیاسی خود را پوشش دهند اما این اتفاقات گذرا هستند و آنها را نباید به‌عنوان یک روند اصلی و جاری در سیستم‌های دمکراتیک تحلیل کرد؛ در واقع این موارد را باید به‌عنوان یک استثناء در کشورهای دمکراتیک معرفی کرد. به‌عنوان مثال در مقطعی پس از حملات یازده سپتامبر ما شاهد بودیم که بحث‌های تروریست وارد ادبیات سیاسی کشورها شد، سیستم‌ها به سمت امنیتی و پلیسی‌شدن رفتند تا امکان نفوذ تروریست از بین برود و ادبیات سیاسی از یک ادبیات دمکراتیک به ادبیات ضد‌تروریستی تغییر شکل داد اما این موارد در سیستم‌های دمکراتیک همواره استثناء بوده‌اند؛ چرا که این سیستم‌ها از انعطاف‌پذیری بالایی برخوردار هستند و پس از حل مسئله و با مرور زمان فضا باز می‌شود.
بنابراین باید گفت که استفاده از هراس‌های عمومی در جهت پیشبرد اهداف قدرت‌های سیاسی در کشورهای دمکراتیک و اقتدارگرا از الگوی متفاوتی پیروی می‌کند و نمی‌توان برای تمام کشورها در این حوزه، نسخه واحدی پیچید.

مصداق‌های ترساندن و ترسیدن بسیارند 
فربد زاوه ـ کارشناس اقتصادی 


سوءاستفاده از ترس‌های مــردم برای اداره‌کردن یک کشور به شیوه مورد نظر حاکمان، حقیقت غیرقابل کتمانی است و همیشه وجود داشته. برای مثال یکی از اختلافاتی که این دولت با دولت سابق داشت بر سر مذاکرات با آمریکا بود که در نهایت بر همین موج سوار شد و یارگیری کرد. در واقع این دولت اصرار داشت که ما در شرایطی قرار داریم که هر لحظه ممکن است جنگ بزرگی رخ دهد. این فراگیری «ترس» از جنگ، ویرانی و کشتار موجب شد که مردم در مقیاس قابل توجهی پای صندوق‌ها بیایند و به کاندیدایی که اهل مذاکره است رأی دهند. فلذا دولت قبلی هنوز معتقد است که این دولت از ترس عمومی سوءاستفاده کرده است. می‌خواهم بگویم مصداق‌هایی از این دست در کشور ما کم نیست. بگذارید یک مثال دیگر بزنم. در بازارهای اقتصادی برای مثال ناگهان شایعه قحطی مرغ یک ترس عمومی ایجاد می‌کند و همه انبارها (‌که محصولات‌شان دپوشده بود و در معرض فساد قرار داشت) خالی می‌شوند. در همه جای دنیا ممکن است در بزنگاه‌هایی اصطلاحا مرتکب «میس لیدینگ» شوند. به این معنا که با دادن داده‌های غلط منجر شوند که مردم آن جامعه تصمیم‌های نادرست بگیرند که عموما ریشه در ترس‌شان دارد. شخصیت‌های حقوقی البته مثل دولت، خودروساز و... ماجرای پیچیده‌تری دارند. ضرر‌کردن، دولت ضرر‌کردن مردم است و برعکس اما از آنجا که حاکمیت هم‌اکنون، دیگر سرمایه اجتماعی ندارد، همان اتفاقی که درباره سکه‌های بانک مرکزی و حراج این سکه‌ها افتاد، تکرار می‌شود. 60تن طلا در آن دوران فروخته شد؛ چرا که مردم می‌ترسیدند و فکر می‌کردند مدیران توانایی اداره کشور را ندارند بنابراین در صف‌های خرید ایستادند و سکه خریدند. این ترس موجب شد سکه‌هایی که جزو ذخایر کشور بود با قیمت یک‌میلیون تومان به فروش رفت. یا یک مثال دیگر که اصلا اقتصادی نیست، اظهارات اخیر وزیر بهداشت درباره مهارنشدنی‌بودن کرونا، ‌ترس گسترده‌ای در آحاد مردم ایجاد می‌کند: حالا که ما نمی‌توانیم واکسن وارد یا کشور را اداره کنیم، شما بترسید و رعایت کنید و تکان نخورید!

بهای اجتماعی سوءاستفاده از ترس برای حکمرانی بسیار زیاد است 
هادی حق‌شناس ـ اقتصاددان 


در ادبیات علم اقتصاد ما واژه‌ای به نام ترس نداریم و از آن مفهوم با کلمه «ریسک» یاد می‌کنیم. وقتی ریسک بالا می‌رود، انگار ترس بیشتر می‌شود و وقتی پایین می‌آید احساس ترس کمتر می‌شود. قدرتمندان می‌توانند ریسک حضور در یک بازار را کم و ریسک حضور در بازار دیگری را زیاد کنند تا جهت حرکت مردم و جهت سرمایه‌گذاری آنها را تغییر دهند اما من بر این باورم، اینکه حکمرانی ریسک کاری را افزایش بدهد تا خودش منتفع شود، منطقی نیست؛ چرا که هزینه‌های اجتماعی کارهای پرریسک اقتصادی، بیشتر از انتفاع آن خواهد بود. همین چند هفته گذشته کسانی که روبه‌روی مجلس، سازمان بورس و... جمع می‌شدند و شعار می‌دادند، هزینه اجتماعی و سیاسی دولت را بالا می‌برند و این هزینه‌ها به‌نظر من خیلی بیشتر از نفع اقتصادی آن برای دولت است. دولت نمی‌تواند با استفاده از ترس عمومی حاکم میان مردم - نسبت به از دست دادن سرمایه‌هایشان- کسری بودجه خود را جبران کند؛ چرا که این امر برایش تبعات گوناگونی به همراه دارد و به نوعی تضاد منافع است. ممکن است گاهی افرادی که در قدرت هستند از اقتدار و قدرت‌شان سوءاستفاده کنند اما نهاد دولت بعید است که دست به چنین ریسک بزرگی بزند. اگر برای اثبات این موضوع از برهان خلف استفاده کنیم می‌بینیم که اگر دولت مردم را به حضور در بازار سرمایه تشویق نمی‌کرد، حداکثر دچار افزایش چند درصد کسری بودجه می‌شد. با توجه به رشد نقدینگی که بیش از 30درصد است حالا چند درصد دیگر افزایش یا کاهش هم پیدا کند این هزینه بسیار ناچیزی در مقابل از دست‌رفتن سرمایه اجتماعی این نهاد در جامعه است. اصلا بیایید فرض کنیم که دولت در بازار سرمایه چنین کرده و از ترس مردم برای تشویق به حضور آنها استفاده کرده است در بازار ارز چطور؟ زمانی که دلار به بیش از 30هزار تومان رسید دولت می‌توانست سود بیشتری با سوق‌دادن مردم به این بازار در کوتاه‌مدت کسب کند یا حتی بازار طلا یا بازار مسکن... . من فکر می‌کنم اساسا نگاه سوءاستفاده از ترس مردم برای اداره کشور توسط دولت، ‌نگاه متناقضی است و چندان منطقی به‌نظر نمی‌رسد.

دلیل علاقه قدرت‌های سیاسی به دشمن‌سازی چیست؟ 
صادق زیباکلام ـ استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران 


دشمن‌سازی‌ و فرایند غیریت‌سازی‌، یکی از شیوه‌هایی است که از جانب بسیاری از نظام‌ها به‌خصوص نظام‌های کمتر دمکراتیک، مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ در واقع بسیاری از نظام‌های سیاسی در تلاش هستند تا با تکیه بر بحث‌هایی همچون غیریت‌سازی‌ و ترس از یک دشمن نیرومند خارجی، فضایی را برای انسجام و ‌وحدت در سطح جامعه ایجاد کنند و از این طرح، حمایت جامعه را نسبت به‌خود افزایش دهند.
چنین رویکردی فضایی را ایجاد می‌کند که مردم هراسان ترجیح می‌دهند تا از انتقادها و اعلام نارضایتی‌ نسبت به شرایط فعلی کشورشان دست بردارند و با حمایت تمام‌قد از حکومت، خطر دشمن خارجی را رفع کنند؛ با این امید که شاید پس از حل مشکل و رفع هراس ناشی از دشمن خارجی، فرصتی برای پیگیری مطالبات مهیا شود. 
در واقع با ایجاد دشمن خارجی، بسیاری از توجهات به‌طور طبیعی از مسائل و مشکلات داخلی دور و معطوف به دشمن خارجی می‌شود، در چنین فضایی بدون آنکه حکومت‌ها از مردمشان بخواهند تا برای عبور از برهه سخت؛ مطالبات، نارضایتی و انتقادهایشان را کنار بگذارند، به شکل اتوماتیک‌، توجهات از تنگناهای داخلی دور می‌شوند. ناگفته نماند که این سیاست محدود به یک بازه زمانی خاص نیست و استفاده از هراس‌هایی همچون دشمن خارجی از سوی قدرت‌های سیاسی در علم سیاست و حوزه روابط بین‌الملل شناخته شده است. 
هر اندازه نظام‌ها، دمکراتیک‌تر و مردمی‌تر باشند استفاده از این سلاح دشوارتر می‌شود، به‌عبارت دیگر به‌وجود‌آوردن یک غیریت در بیرون از مرزها و ایجاد هراس ناشی از دشمنی در خارج از مرزها، در کشورهای غیردمکراتیک بیشتر قابل اجراست. 
غیریت‌سازی‌ یک سیاست شناخته‌شده است که بسیاری از کشورها از آن استفاده کرده‌اند و با به‌وجود‌آوردن خطر یک تهدید خارجی سعی می‌کنند تا حمایت‌های لازم را برای حکومت جلب کنند اما این سیاست نمی‌تواند پایدار باشد؛ چرا که گذر زمان و آگاهی جامعه، مانع استمرار تسلط این دیدگاه خواهد شد.

ترس از دست دادن
ایمان اسلامیان ـ  تحلیل‌گر مدیریت عمومی و توسعه 


ترس و بیشترخواهی، 2مولفه اساسی تأثیر‌گذار بر رفتار اقتصادی افراد است. رفتار هیجانی ایرانیان در سال‌های اخیر در بازار بورس، رمزارزها، املاک و دیگر دارایی‌ها را می‌توان از زاویه یکی از این مولفه‌ها یا هر دوی آنها درنظر گرفت. این موضوع محدود به کشور ما نیست و تقریبا رفتار فردی و جمعی همه شهروندان در بازارها را از این منظر می‌توان تحلیل کرد. ولی موضوعی که رفتار اقتصادی ایرانیان را متفاوت می‌کند، تأثیر بیشتر و مخرب‌تر ترس است. افراد از ترس مواجهه با نتایج یک اقدام یا بی‌عملی، به‌طور مداوم برنامه‌های خود را مورد تجدید نظر قرار می‌دهند و این موضوع احتمال خطا و رفتارهای گروهی (گله‌ای) را افزایش می‌دهد. در محیط اقتصادی ناپایدار ایران یکی از ترس‌های فراگیر اضطراب ناشی از چگونگی مواجهه با عوارض اقتصاد مردد و پرنوسان است. افراد از ترس از دست‌دادن ارزش دارایی‌های خود مدام آنها را از حالت نقد به شکل دارایی‌های دیگری تبدیل می‌کنند و در این رفتارهای شتابزده و گله‌ای، هم زیرساخت‌های اقتصادی متزلزل می‌شود و هم امکان از بین‌رفتن سرمایه‌های ارزشمند شهروندان وجود دارد. به‌عنوان نمونه نرخ ارز که تبدیل به یکی از لنگرگاه‌های اقتصادی کشور شده به دلایل مختلف به‌ویژه سرکوب مالی چندین شوک وسیع را تجربه کرده است. 
هر یک از این شوک‌ها، موجب زنجیره‌ای از تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم در سطح عمومی قیمت‌ها شد که این امر عملاً دومینویی از اضطراب و ترس را میان شهروندان دامن زد. این تغییرات و پیش‌بینی‌ناپذیری باعث می‌شود تا پس از هر شوک و التهاب اقتصادی، بازارهای مختلف پر  ‌شود از مردمان وحشت‌زده‌ای که تنها به‌دنبال حفظ ارزش دارایی‌های خود هستند و این‌چنین سطح قیمت‌ها در بسیاری از بازارها فراتر از منطق اقتصادی جهش می‌کند و نهایتا عید ثروتمندان و عزای فقرا آغاز می‌شود.


حکمرانی و مدیریت انتظارات اقتصادی مردم
 بی‌تردید یکی از بزرگ‌ترین عوامل اجتماعی گسترش اضطراب اقتصادی، سوء‌مدیریت در انتظارات اقتصادی جامعه است. تعدد سخنگوهای اقتصادی کشور اعم از قوای سه‌گانه و سایر نهادهای حاکمیتی ملی و محلی، موجب می‌شود تا جامعه پیام‌ها و تعهدات مختلف اقتصادی را دریافت کند و با برآورده‌نشدن بسیاری از این پیام‌ها عملا بی‌اعتمادی به سیاستگذاران و مجریان در کشور توسعه می‌یابد. بی‌شک در مدیریت انتظارات اقتصادی (و به‌ویژه تورمی) شهروندان، باید اعتماد عمومی به سیاست‌های اقتصادی احیا شود. راهبرد عملیاتی این امر نخست التزام شفاف و دقیق حاکمیت به ایجاد ثبات در شاخص‌های کلان و نوسان‌زدایی از محیط اقتصادی است. مقدمه این امر نیز ایجاد فضای گفت‌وگوی شفاف و واضح اقتصادی با حضور سخنگوی واحد حکمرانی اقتصادی است. بدیهی است که یکی از موضوعات دیگر مدیریت، وعده‌ها و تعهدات اقتصادی داده شده به مردم و پس از آن پایبندی به تعهدات مذکور است تا جامعه بتواند این احساس را دریافت کند که تعهدات اقتصادی حاکمیت با انتظارات او تناسب دارد، وگرنه وقتی شهروندان بشنوند که مسکن، سکه و ارز حباب دارد و به‌زودی قیمت‌ها کاهش خواهد یافت و در ادامه، روند افزایشی قیمت‌ها تداوم یابد، بدیهی است که بی‌اعتمادی عمومی منجر به فروپاشی مدیریت انتظارات تورمی مردم در بلندمدت می‌شود و اقدامات فردی و جمعی به سمت ریختن بنزین بر آتش التهابات اقتصادی خواهد رفت.

ثبات در شاخص‌های اقتصادی کلان، رمز ثبات و توسعه ملی 
قطعا همگان تأیید می‌کنند که در پیشگاه بی‌ثباتی شاخص‌های کلان اقتصادی، نخست رویاهای توسعه ملی بر باد خواهد رفت و سپس ثبات و بقای حکمرانی کشور با تزلزل روبه‌رو می‌شود. تجربه توسعه کشورهای جنوب شرق آسیا نیز این موضوع را تأیید می‌کند که ثبات شاخص‌های اقتصادی کلان، پیش‌شرط توسعه و خروج از دور باطل توسعه‌نیافتگی است.

سواد مالی مردم، ضامن تصمیمات صحیح اقتصادی جامعه 
یکی از عوامل رفتارهای هیجانی عمومی در زمان التهابات اقتصادی، بی‌شک سطح پایین مهارت‌های مالی و به زبان دیگر سواد مالی شهروندان است. سواد مالی معمولا به بینش صحیح مالی، توانایی قضاوت آگاهانه و تصمیم‌گیری مؤثر درباره استفاده و مدیریت صحیح نقدینگی و بالطبع داشتن تمایل و مهارت اتخاذ تصمیمات درست اقتصادی به‌منظور حفظ و ارتقای سطح رفاه خانوار گفته می‌شود. اهمیت ارتقای سواد مالی برای عموم شهروندان و تأثیر آن در بهبود تصمیم‌گیری‌های مالی و اقتصادی خانوارها و شهروندان، آنچنان است که در بسیاری از کشورها، ارتقای سواد مالی را مقدمه توسعه اقتصادی می‌دانند و نسبت مستقیمی میان توسعه‌یافتگی و مهارت‌های مالی شهروندان برقرار می‌سازند. اگرچه نمی‌توان ضعف سواد مالی را مقصر بزرگ التهابات اقتصادی دانست ولی افزایش این مهارت تا حد زیادی می‌تواند منجر به هدایت اثربخش پس‌اندازهای خانوارها در مسیر تعالی اقتصادی کشور شود.بی‌تردید اضطراب عمومی و التهابات اقتصادی رابطه دوسویه با یکدیگر دارند؛ التهابات اقتصادی به نگرانی‌های عمومی دامن می‌زند و تشویش شهروندان و رفتارهای هیجانی از سوی آنها منجر به توسعه و ماندگار‌شدن التهابات اقتصادی می‌شود. لذا حکمرانی اقتصادی کشور متشکل از نظام رسمی، اقشار، صنوف، رسانه‌ها و تشکل‌ها باید پروژه کلان اضطراب‌زدایی از محیط اقتصادی را آغاز کنند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید