شکلگیری شهروندی گامی در جهت حکمروایی شهری
ناصر پوررضاکریمسرا | دانشجوی دکتری جامعهشناسی اقتصادی و توسعه :
رشد شهرنشینی در عصر کنونی با خود تغییراتی ازجمله افزایش جمعیت، بالارفتن میزان سواد، مکانیزهشدن کشاورزی، رشد نقاط شهری، توسعه ارتباطات، افزایش سطح زندگی و تغییر الگوهای مصرفی و سبک زندگی را به همراه آورده است. در این شرایط مفهوم شهروندی وارد ادبیات زندگی روزمره شهری شده و مجموعهای از گفتوگوها و نقد و نظرها و همچنین مطالعات و برنامهریزیهای اجتماعی به همین حوزه معطوف شده است.
«شهروندی» مفهومی متفاوت با «شهرنشینی» و یکی از پدیدههای اجتماعی دوران مدرن است. شهروند، فردیاست با مجموعهای از حقوق و مسئولیتها.شهروندی، یکی از مولفههای محوریاست و شاخص مهمی برای تحقق حکمروایی شهری.
در جامعه ایران از گذشته، 2مانع در مسیر رشد شهروندی وجود داشته است: «فقدان زمینههای تقویتکننده» و« نبود امکان شکلگیری مفهوم شهروندی» و ایندو، مانع شکلگیری، تعمیق و گسترش مفهوم شهروندی شدهاند. این عوامل متاثر از بسترهای تاریخی همچون نظام شاهی ـ سلطانی و نظامهای دینی زرتشتی و میترائیسم بودهاند.
اما در جامعه امروز شاهد شکلگیری 3عرصه خصوصی، عمومی و دولتی هستیم؛ عرصه عمومی محل بروز و شکلگیری علایق جمعی است و شهروندی در این عرصه متجلی شده و شکل میگیرد و شهروند در همین عرصه در قامت یک کنشگر ظاهر میشود. در این شرایط باید مناسباتی بین عرصه دولت (قدرت) و عرصه عمومی (شهروندان) تعریف کرد. همچنین با توجه به اینکه شهرها محل شکلگیری عرصه عمومی هستند و بهعنوان یک اجتماع مدنی شناخته میشوند، نقش مدیریت شهری در این شرایط حائز اهمیت است و میتواند در جهت تحقق شهروندی و ایجاد رابطه بین شهروند و دولت نقش ایفا کند.
پرسش این است که مدیریت شهری چگونه میتواند شهرنشین را به شهروند تبدیل کند؟ نخستین پاسخ به این پرسش این است که شهرنشینشدن شهروندان، فرایندی خودبهخودی نیست و نیازمند برنامهریزی و هدفگذاری و فراتر از آن، آموزش است. مدیران شهری باید در این راه برنامه منسجمی داشته باشند که اولین شرط تدوین آن، ایجاد گفتوگو میان مدیریت شهری و شهروندان است. این گفتوگو اگر شفاف باشد زمینهساز اعتماد اجتماعی مردم خواهد بود و این اعتماد به پیشبرد برنامههای مدیریت شهری کمک خواهد کرد.
در ایران با وجود دستاوردهایی که در این زمینه داشتهایم، به نظر میرسد مدیریت شهری برنامه منسجمی در جهت حرکت از پارادایم شهرنشینی به شهروندی ارائه نکرده است و این مهم در برنامههای بلندمدت شهرداری مغفول مانده و طی سالهای گذشته بهرغم شعار تبدیل شهرداری از سازمان خدماتی به نهاد اجتماعی، مدیریت شهری در عمل به آن توجه کمتری داشته است. مدیران شهری باید به این مهم توجه داشته باشند که بدون تبدیل شهرنشین به شهروند هرگونه برنامهای عقیم خواهد ماند؛ زیرا تا زمانی که شهروند نداشته باشیم تعلق و هویت اجتماعی که فضای لازم را جهت پیشبرد مشارکت شهروندان در مدیریت شهری فراهم میآورد تحقق نخواهد یافت.
از دیگر شروط تحقق شهروندی این است که شهروندان بتوانند در فرایند تصمیمگیری و تهیه طرحهای شهری مشارکت کنند. به بیان دیگر برنامهریزی در مدیریت شهری باید مبتنی بر نیاز و خواست شهروندان باشد و قدرت در سطح جامعه توزیع و پراکنده شود. مدیریت شهری میتواند با فراهمکردن شرایط برنامهریزی مشارکتی با حضور شهروندان، زمینه حضور آنان را در عرصههای تصمیمگیری ـ چه در حوزه کلان و چه در سطح خرد ـ فراهم کند؛ بهویژه که امروزه شهرها بهخصوص کلانشهرهایی همچون تهران در نتیجه افزایش روزافزون جمعیت با گسترش و پیچیدگی مسائل و معضلات شهری مواجه هستند؛ شرایطی که توسعه شهر را با چالش روبهرو کرده است و حل آنها بدون نقشآفرینی شهروندان و تعامل با آنها غیرممکن به نظر میرسد.
بخشی از مسئولیت مدیریت شهری در این زمینه، فراهمکردن زمینههای تبدیلشدن شهرنشینان به شهروندان آگاه و مسئولیتپذیر است که شرایط را برای شکلگیری حکمروایی خوب شهری فراهم میکند. مراد از حکمروایی شهری مفهومی بهمراتب جامعتر و فراتر از حکومت شهری است و هر سه عرصه خصوصی، عمومی و دولتی را در خود جای میدهد.
حکمروایی شهری بهعنوان فرایندی مشارکتی در توسعه مطرح میشود که در آن همه کنشگران در کنار مدیریت شهری به تقویت مشارکت گروههای محلی در فرایند برنامهریزی شهری کمک میکنند. به بیان دیگر یک فرایند افقی میان بازیگران مختلف جامعه مدنی ایجاد میکند. حکمرانی شهری با بهرهگیری از سیاست از پایین به بالا و طراحی شبکههای خودسازمانده، رویکردهای قدیمی سلسلهمراتبی از بالا به پایین و دیوانسالاری دوره مدرنیسم شهری را کمرنگ و ناکارآمد تلقی کرده و زمینه نفوذپذیری مرزهای بین سازمانی موجود در ساختار دولتی را فراهم آورده است.
در ساختار شبکهای حکمروایی شهری، استراتژی مطلوب، استراتژی تعامل است. بدین معنا که نیروها و نهادهای کنشگر ضمن حفظ استقلال خود بر یکدیگر اثر میگذارند و اثر میپذیرند و در این رابطه تعاملی، اهداف همه اجزای سیستم برآورده و امکان همافزایی برای کل سیستم فراهم میشود. در این الگو، شهروندان بهعنوان اصلیترین رکن توسعه در نظر گرفته شدهاند و امر توسعه تنها با مشارکت فعال آنها امکانپذیر میشود.
افزون بر این در مسیر تحقق حکمروایی، باید بنیانهای معرفتی، ذهنی و نگرشی مدیران شهری به موضوع حکمراویی خوب تغییر کند چراکه تغییر در ذهن و نظام معرفتی تغییر در رفتار را هم بهدنبال خواهد داشت البته در این مسیر شاهد مقاومتهای رفتاری هم خواهیم بود. بر این اساس باید این مفهوم برای مدیران شهری بهخصوص در سطوح پایین مورد واکاوی قرار گیرد تا مقاومت در برابر آن با شتاب کمتری صورت پذیرد.
در پایان باید به این نکته توجه داشت که پیششرط توسعه شهری، تحقق حکمروایی خوب شهری است و این امر بدون مشارکت شهروندان شکل نخواهد گرفت و لازمه تحقق مشارکت شهروندان، تبدیل شهرنشین به شهروند است؛ فرایندی که تا به حال مدیریت شهری در تحقق آن موفقیت چشمگیری بهدست نیاورده است. باتوجه به اینکه در آستانه تدوین برنامه سوم توسعه شهر تهران هستیم، مدیریت شهری باید برنامهای عملیاتی در راستای تبدیل شهرنشین به شهروند داشته باشد تا زمینه را برای تحقق حکمروایی شهری فراهم آورد.