داستان من و فرقانی
خیلی دور، خیلی نزدیک
هادی خانیکی- استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی
۱- آشنایی، دوستی و همکاری من با دکتر محمدمهدی فرقانی سابقهای 39 ساله دارد؛ از بهار ۱۳۶۱ که او دبیر سرویس گزارش کیهان بود و من عضو شورای سردبیری شده بودم. او و گروهی از روزنامهنگاران حرفهای که هر یک در عالم مطبوعات صاحبنام بودند، تحریریه آن روز کیهان را تشکیل میدادند و من با جمعی از دوستان رضا تهرانی، محمد عطریانفر و محمود شمسالواعظین و بعدها مسعود غفاری، شورای سردبیری روزنامه را. سیدمحمد خاتمی نماینده امام و شهید سیدحسن شاهچراغی، سرپرست و مصطفی رخصفت، معاون فرهنگی مؤسسه بودند. سالهای دشوار جنگ بود و ایام آزمون و کاربرد سبک جدیدی از روزنامهنگاری حرفهای در سایه گفتمان انقلاب. کیهان یکی از تأثیرگذارترین رسانههای آن روزها در کشور بود که چون در سطوح بزرگی از جامعه خوانده و خریده و دیده میشد، درونی زنده و زایا و بیرونی جذاب و مؤثر داشت. هر روز ساعت ۹ صبح که در چرخه سنگین انتشار، نوبت به انتخاب تیترها میرسید، آن دو پاره وجودی کیهان -تحریریه و شورا- در اتاق شیشهای شورا مینشستند و در خلال عبور و مرور بر آنچه در ایران و جهان میگذشت به گفتوگو برسر آنچه پیشروی جامعه و روزنامه بود، میپرداختند. یاد آن روزهای سرشار از دوستی بهخیر که فرقانی و صدیقی و شکرخواه و مختاریان از تحریریه و جمع ما از شورا در جهانی واقعی به گفتوگو مینشستیم. همین نشستهای صمیمانه و منظم و مستمر ظرفیت آن را داشتند که به گفتوگوهای آزاد و برابر شکل دهند، از «همکاران»، «رفیقان» بسازند و دیوارهای مرسوم غیریتسازی میان دو نسل، دو حلقه و یا هر دوگانگی دیگر را فرو ریزند. فرقانی و من از آن فضا با هم شدیم، هنوز در همان حال و هوای همکاری رسیده به «رفاقت» و «درآمیختگی افقها» در عبور از راههای دشوار رسیدن به زمینهها و چشماندازهای نو روزنامهنگارانه.
تجربه من از آن ایام، حس ضرورت به کاربستن «روزنامهنگاری بهمثابه دانش» و «روزنامهنگاری بهمثابه فن» در فرایند فهم و حل و مسئله یا مسائلی است که جامعه با آن دست و پنجه نرم میکند و در عمل به این ضرورت، فرقانی کارنامهای درخشان داشت. «اخلاق و مسئولیتهای حرفهای روزنامهنگاری» که بعدها درس اصلی او در دانشگاه شد، روایت بینش و روش او در اداره بزرگترین سرویس روزنامه و تنظیم و نگارش حرفهای گزارشها و خبرها و تیترهای روزهای سرشار از حادثه بود. فرقانی را در آن دوردست باید درست دید؛ چنانکه همه آنانی را که با کمترین چشمداشت بزرگترین کارها را به انجام رساندند، پس:
مباشاران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
۲- از میان زیستههایم با فرقانی دوتجربه دیگر گفتنی است؛ تجربه نخست در ساختن پل میان «دانش» و «فن» و تجربه دوم انتشار مجدد کیهان سال. تجربه اول از آن روز شکل گرفت که شهید فرید کریمی، دانشجوی فعال و دغدغهمند روزنامهنگاری پس از آنکه رشته ارتباطات به حد یک گرایش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامهطباطبایی تقلیل یافته بود، به روزنامه آمد و ضرورت همکاری مجدد دانشکده را با روزنامه مطرح کرد. پس از آن دکتر کاظم معتمدنژاد و دکتر حمید نطقی و دکتر نعیم بعیدی که سرآمدان روزنامهنگاری و روابطعمومی در دانشگاه بودند، به این ضرورت مشتاقانه پاسخ دادند و باب همکاریهای نو میان دو میدان گشوده شد. اما طبیعی بود که بار پیشبرد کار بر دوش فرقانی قرار گیرد که دانشآموخته خوشنام و کاردان آن رشته در سالهای پیش از انقلاب بود. فتح این باب آثار فراوان یافت؛ از امکان کارآموزی دانشجویان تا استخدام زبدگان آنان، تا برگزاری کارگاهها و دورههای بازآموزی روزنامهنگاران و نهایتاً همرأیی و همراهی میان دو نهاد در تأسیس و راهاندازی دورشته مستقل روزنامهنگاری و روابطعمومی.
تجربه دوم اقدام به انتشار «کیهان سال» بود که از سال ۱۳۵۵ به ورطه خاموشی و فراموشی رفته بود؛ سالنامهای که سند خاطرات و خطرات ایام است. من در سال ۱۳۶۴ مسئول انجام آن شدم و فرقانی و مجتبی میرطاهری به مدد آمدند. خاتمی و شاهچراغی شهید در آن سالها بهجد راه بر نوآوریها و نواندیشیها میگشودند و به آنان که اندیشهای نو در عرصه فرهنگ و مطبوعات داشتند، میدان میدادند. مرحوم حسن منتظرقائم و سیدمصطفی رخصفت و کمال حاجسید جوادی با تأسیس کیهان فرهنگی، افقی جدید و تأثیرگذار در علم روشنفکری گشودند و مرحوم محمدجواد صاحبی با راهاندازی «کیهان اندیشه» و مرحوم سیروس برزو با انتشار «کیهان علمی» شتاب درخوری به نوآوری در مؤسسه کیهان دادند.
گذر ایام و تلاطم سیاست نگذاشت که در کیهان در بر همان پاشنه پیشین بچرخد. حسن منتظرقائم در اوج درخششهای فرهنگی در تصادف جادهای با همسر و فرزندانش جان باخت، سیدحسن شاهچراغی در سقوط هواپیما در منطقه جنگی جان باخت، مصطفی رخ صفت و جمع ما در سال ۶۷ از کیهان رفتند و گردی از «جامعه کوتاهمدت» بر مؤسسه و روزنامه کیهان هم پاشیده شد. من همان سال به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفتم، آنچه را از روزنامهنگاری آموخته بودم در مداری به کار گرفتم. ابتدا فصلنامه «نامه فرهنگ» را که تلاشی در عرصه «ارتباطات میانفرهنگی» بود، راه انداختم و بعد با تشکیل معاونت مطبوعاتی آن وزارتخانه «مرکز گسترش آموزش رسانهها» و فصلنامه تخصصی «رسانه» را تأسیس کردم. باز وقت آن بود که رفاقت دیرین به کار آید و آمد. با فرقانی در گشودن روزنهها و راههای نو و ثمربخش و طراحی و راهاندازی دورههای آموزش حرفهای و کاربردی روزنامهنگاری و روابطعمومی و زمینههای جدید ارتباطات، باز همکار شدم و آنجا دو حلقه «استادان صاحبنام ارتباطات در دانشگاه» و «روزنامهنگاران و ارتباطگران حرفهای برجسته» دوباره در کنار هم ایستادند.
در همآمیختگی افقهای اصحاب دانش و صاحبان فنون و سامانیابی گفتوگویی واقعی در عرصه آموزش، ثمرات نیکو به بار آورد که تربیت نسلی نو و توانمند در عرصه مطبوعات ازجمله آنها بود. فرقانی را در این میانه هم باید دید و قدر دانست.
چو در میان مرد آورید دست امید
ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید
۳ - من در سال۱۳۶۸ در کنار همان کارهای ارشاد به وزارت فرهنگ و آموزش عالی هم رفتم. گستردگی و در هم تنیدگی میدانهای فرهنگ و دانش تلاش جدیدی برای پیگرفتن مسئله ارتباطات در دانشگاه میطلبید. استادان پیشکسوت ارتباطات بهویژه مرحوم دکتر معتمدنژاد نجیبانه میخواستند که پروژه استقلال آموزشی این دانش دوباره سامان گیرد و کنشگران حرفهای و حتی جوانان علاقهمندی که تمنای ورود به عصر ارتباطات را میفهمیدند، نیز در آرزوی گشودگی این نظام نوین دانشی بودند. به همت دکتر معین و مسئولان وقت آن وزارت، راه باز شد و رشتههای مستقل روزنامهنگاری و روابطعمومی در دوره کارشناسی علوم ارتباطات و در دورههای کارشناسیارشد و دکتری راهاندازی شد.
من و فرقانی بعد از آن همکاریها این بار در دانشگاه علامه طباطبایی همکلاس شدیم تا در نخستین دورههای کارشناسیارشد و دکتری ارتباطات «همدرسی» را تجربه کنیم؛ تجربهای شیرین و از یادنرفتنی که برآمده از اشتراک آموخته و داشتههای چند ساحتی ایام جوانی در میدان دانشجویی و دانشورزی دوران میانسالی است. مسئله ارتباطات در ایران و در این عصر را به اعتبار پیشینهمان تا حدودی میفهمیدیم و به آن اعتبار، تشنه یافتن راهحلهای نو بودیم. امروز بهتر میفهمم که «زندگی سراسر فهم مسئله» و «حل آن» است؛ یعنی چه و این درس مشترک من و فرقانی از آن «همدرسی» بود که باز فرصت همکاری را هم بهدنبال آورد. من از سال۱۳۷۲ به دانشگاه رفتم و فرقانی هم که از همان سالها و حین تحصیل تدریس هم میکرد در سال۷۴ رسماً به دانشگاه آمد. دانشگاه هم دور از تلاطم سیاست و بازی ایام نبود ولی من و فرقانی همراه هم بودیم و در حلقه استادان و همکاران فرهیخته و اخلاقی و همدرسان و دانشجویان دردمند و حقیقتجو، دوران خوشی را پشتسر نهادیم. ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد و برای من این آرزو در آن ایام محال نبود که:
سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
زهمرهان به سرتازیانه یاد آرید
۴ - سالهای ۷۶ به بعد هم برای ارتباطات دانشگاهی و هم برای روزنامهنگاری حرفهای بهارهایی در پی داشت. همدلیها و همدرسیها و همکاریهای من و فرقانی را نیز بیاثر نگذاشت. خانه اصلی ما اگرچه دانشکده علوم اجتماعی بود، اما مهاجر جاهای دیگر هم بودیم. او در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مرکز مطالعات و آموزش رسانهها که بعدها تغییر نام یافت و من در معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری. دغدغه مشترک ما و میدانداری مرحوم دکتر معتمدنژاد و همراهی اصحاب دانش و فن، گستره کار را در حوزههای عمومی، علمی و حرفهای بیشتر کرد. ثمره این گسترش حداقل در دانشگاه علامهطباطبایی، تأسیس دانشکده علوم ارتباطات در سال۱۳۸۳ بود که با همت دکتر نجفقلی حبیبی، رئیس وقت دانشگاه و مسئولیت دکتر فرقانی در کنار دانشکده علوم اجتماعی به انجام رسید اما با همان تلاطم سیاست و گذار ایام اگرچه خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. از سال۱۳۸۴ تا ۹۲ «ارتباطات» در محاق ماند و تابلوی دانشکده و لوح تأسیس آن را غبار گرفت. دکتر معتمدنژاد که همیشه دلش دریایی بود، در فرایند بازنشستگی پرآب و رنگ سیاسی، چنان دیگر شد که دیگر به دانشکده نیامد و سایه سیاست بر سر همه شئون رشته و دانشکده نشست؛ به واقع «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت، عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی».
سال ۹۲ همچنان که برای دانشگاه علامه، سال گشایش بود، برای ارتباطات هم میدان تجدید حیات فراخ شد. رشته، جان دوباره گرفت و عزم دکتر حسین سلیمی، رئیس دانشگاه بر استقلال و تأسیس عملی دانشکده ارتباطات جزم شد. دکتر فرقانی با حکم ریاست دانشکده به میدان آمد و در زمانی کوتاه از فرصتهای پیشرو به درستی بهره برد. نخستین دانشکده مستقل ارتباطات، نیمقرن پس از تأسیس رشتهها و مؤسسه و دانشکده غیردولتی آن در دانشگاههای دولتی تأسیس شد و از آن زمان تاکنون راههای دشوار و دراز را با همت استادان و کارکنان و دانشجویانش و حمایت بیدریغ دانشگاه با شتاب پیمود.
سهم و نقش دکتر محمدمهدی فرقانی در این میانه ماندگار و از یادنرفتنی است. اگر دیدن آن دوردست داشتههای اخلاقی و انسانی و حرفهای و علمی فرقانی دشوار است، «خیلی نزدیک» این داشتهها را به وضوح میتوان دید. وجه غالب دانشکده ارتباطات، اخلاقیبودن آن و غلبه مناسبات همدلانه و انسانی در این خانه است. برای رسیدن به این نقطه، فرقانی اگرچه گاه جفا دید اما وفا کرد و من بر این بینش و دانش او گواهم. اگر کسی جز این میاندیشد، بهتر است به این نصیحت حافظ گوش کند:
نمیخورید زمانی غم وفاداران
ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید