• شنبه 29 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 10 ذی القعده 1445
  • 2024 May 18
دو شنبه 25 اسفند 1399
کد مطلب : 126730
+
-

خاطره‌ای از استاد فرقانی

محمد بلوری-  روزنامه‌نگار پیشکسوت

«چهره نجیب عرصه مطبوعات»؛ هر بار که استاد مهدی فرقانی را می‌بینم یا به‌یادش می‌افتم، این تعبیر خوشایند را به‌خاطر می‌آورم. به‌گمانم آغاز دهه 1350 بود که مهدی فرقانی جوان در تحریریه روزنامه کیهان در برابرم ایستاد. در آن سال‌ها دبیر سرویس‌های گزارش و حوادث بودم و پشت میزم نشسته بودم و داشتم گزارش‌های اجتماعی را که خبرنگاران بخش گزارش نوشته بودند می‌خواندم و برای چاپ آماده می‌کردم. یادم می‌آید روزنامه‌نگار بدخلقی بودم. از چند گزارشی که بچه‌ها تهیه کرده بودند شاید یکی را قابل‌چاپ می‌دانستم که پس از ویراستاری، به قسمت حروفچینی می‌فرستادم و بقیه یا با خشم به سطل آشغال زیر میزم فرومی‌رفت یا به‌دست نویسنده‌ها پس می‌دادم که ببرند و کامل کنند و دوباره بیاورند.
استاد فریدون صدیقی عزیزم که همان زمان پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده روزنامه‌نگاری برای شروع کار در کنار گزارش‌نویسان به همین گروه معرفی شده بود، حکایت جالبی از بداخلاقی‌هایم در گروه گزارش کیهان با خبرنگاران جوان دارد. آقای فریدون صدیقی تعریف می‌کند: «نخستین گزارشی را که نوشتم و روی میز بلوری گذاشتم رفتم پشت یکی از ستون‌های سالن تحریریه دور از چشم دبیر گروه پنهان شدم چون شنیده بودم هر گزارشی که به‌دست بلوری می‌رسد، اگر بد تنظیم شده باشد، سر خبرنگارش داد می‌کشد و مقابل چشم بیش از 40 نویسنده و خبرنگار، او را متوجه نقص کارش می‌کند». و من همان روز چند گزارش را غیرقابل چاپ تشخیص داده بودم و توی سطل آشغال انداخته بودم. اما یادم هست آن روز تنها گزارش فریدون صدیقی را قابل‌چاپ تشخیص دادم و این جوان خوش‌قلم را با آرامش خاطر از پشت ستون نجات دادم.
با این توصیف از فضای کار در گروه گزارش، از دیداری با یک خوش‌قلم دیگر یاد کنم که در مراجعه به سرویس گزارش با آن چهره آرام و نجیبانه‌اش در برابرم ایستاد و خودش را معرفی کرد: «من، مهدی فرقانی، از فارغ‌التحصیل‌های دانشکده روزنامه‌نگاری به شما معرفی شده‌ام برای گزارش‌نویسی».
در آن لحظات از خواندن یکی‌دو گزارش بدخلق شده بودم و می‌خواستم سر خبرنگارانش داد بزنم که با این جوان آغازگر خبرنگاری روبه‌رو شدم. حجب و متانت و آرامش خاصی داشت. فقط خودش را معرفی کرد بی‌آنکه چون بسیاری از تازه‌واردها از خودش دم بزند!
و من هنوز که از بدنویسی چند گزارشگر جوان عصبانی بودم، شیطنت حرفه‌ای‌ام گل کرد. یادآوری کنم که معمولاً برای خبرنگاران تازه‌وارد یک موضوع اجتماعی می‌دادم تا بروند یکی‌دو روز تحقیق و بررسی کنند و نخستین گزارش‌شان را بیاورند تا شیوه نگارش و نوع نگاه‌شان را به جامعه ارزیابی کنم. من برای نخستین بار در گروه گزارش، دو موضوع گزارش را روی تکه‌کاغذی نوشتم و به دستش دادم که تا فردا تهیه کند و برایم بیاورد. نگاهی به این جوان محجوب و چهره آرام بی‌ادعا و متینش که از تأثیر سخاوت آفتاب حاشیه کویر گندمگون به‌نظر می‌رسید، گواهی می‌داد که باید ‌زاده شهر باستانی یزد باشد. حدسم درست بود.
هنگامی که سوژه‌های گزارش را به دستش دادم، با تردید فکر کردم شاید بتواند یکی از گزارش‌ها را تهیه کند که بتوان با حک‌واصلاح برای حروفچینی و چاپ آماده‌اش کنم و شاید هم چند روزی تهیه‌اش طول بکشد. اما دور روز بعد از راه رسید و با همان چهره فروتن و بی‌ادعا هر دو گزارش را روی میزم گذاشت بی‌آنکه از دویدن‌ها و سختی‌های کار شکوه کند! با ناباوری و کنجکاوی نگاهی به نوشته‌هایش که نشان از خطی خوش و قلمی روان داشت کردم و پی بردم هر دو گزارش می‌تواند با حک و اصلاحی مختصر برای حروفچینی فرستاده شود.
آن روز با خبرنگاری روبه‌رو شده بودم که می‌توانست به‌خاطر دیدی نافذ و قلمی توانا در عرصه مطبوعات آینده‌ای روشن داشته باشد. سال‌ها بعد در آخرین نمایشگاه مطبوعات، استاد مهدی فرقانی را هنگام گشتن در غرفه‌های مختلف مطبوعاتی دیدم. در غرفه‌ای، استاد مهدی فرقانی در برابر جمع زیادی از اهالی مطبوعات ایستاده بود و برای آنها از شرافت قلم سخن می‌گفت. با دیدنم از دور، ضمن معذرت‌خواهی از جمع، سخنش را برای چند لحظه قطع کرد. از غرفه بیرون آمد تا از سر قدرشناسی من را ببیند. همان حجب و فروتنی در چهره گندمگون و نجیب «رئیس دانشکده ارتباطات» پیدا بود؛ مردی که امروز با آغاز دوران بازنشستگی همچنان از دانش و تجاربش در احیای حرفه روزنامه‌نگاری باید بهره‌برد چون روزنامه‌نگاری بازنشستگی ندارد.

این خبر را به اشتراک بگذارید