
تهران از یاد رفته را روایت کردم
گفت وگو با نویسنده کتاب «طهران در گذر زمان»

بهاره خسروی | خبرنگار:
«زمانی که هنوز تب اینترنت مردم مهربان را به کما نبرده بود گوشها به انتظار دقالباب پستچی و چشمها به انتظار دیدن مهمان دقمرگ میشدند.» این چند سطر برگرفته از کتاب «طهران در گذر زمان» به قلم «سیدرسول امینی» از اهالی محله سلسبیل است. یک مجموعه کامل 10جلدی درباره تاریخچه شکلگیری محلههایی مثل سلسبیل، جوادیه، نازیآباد، آریانا، پیروزی و... به روایت خاطرات شفاهی اهالی قدیم و ریشسپیدان هر محله.
در این کتاب درباره چرایی اسامی قدیم و جدید کوچهها و خیابانها و پهلوانان و چهرههای سرشناس و اثرگذار همراه با عکسهای قدیمی صحبت شده است. به همین بهانه با امینی، نویسنده این کتاب درباره انگیزههای نوشتن از تهران قدیم و جذابیتهای خاطرات شفاهی مردمی گفتوگو کردهایم.
ایده نوشتن کتاب درباره محلههای قدیمی شهر تهران از کجا شکل گرفت؟
من متولد و ساکن محله سلسبیل هستم. در واقع ایده نوشتن کتاب طهران در گذر زمان هم از همین محله شکل گرفت. 4،5 سال پیش بود که همراه یک عده از جوانان محله سر کوچه حمام خورشید جمع بودیم. چشمم به اسم کوچه که افتاد از یکی از آنها پرسیدم میدانید چرا اسم کوچه حمام خورشید است اما هیچ حمامی داخل آن نیست؟ چرا کوچه شهید خداوردی میان اهالی به کوچه مسجد معروف است؟ پاسخ بیشتر آنها منفی بود و در واقع هیچ اطلاعی از سرگذشت محله زندگیشان نداشتند. این موضوع ذهنم را قلقلک داد تا برای زنده ماندن هویت تاریخی محله و معرفی آن برای بچهمحلها بهویژه نسل جوان کاری انجام دهم تا این گذشته درخشان مثل میراث ماندگاری حفظ شود.
کی دست به قلم شدید و برای شروع کار سراغ کدام محله رفتید؟
تا مدتها ایده ثبت خاطرات شفاهی به نحوی که برای مردم جذاب و خواندنی باشد گوشه ذهنم بود. خاطرم است یک روز در همین خیابان سلسبیل پیرمردی را دیدم که برای نوهاش از اسم قدیم کوچهها و آدمهای سرشناس محله تعریف میکرد. پیش خودم گفتم: «این مرد برای دل خودش از قدیم و روزگار جوانیاش برای نوهاش تعریف میکند. کاش میشد کتابی از خاطرات مردم قدیم نوشت تا پیرمردها و پیرزنها با خواندن آن در حال و هوای گذشتهها خاطرهبازی کنند و جوانترها با حکایتها، آداب و رسوم و ماجراهای جالب محلهشان آشنا شوند.»
ایده نوشتن کتاب را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم. اینکه سفارش نوشتن کتاب در این زمینه را به کسی بدهم. اما پیشنهاد دوستم با توجه به شناخت و علاقهام به تاریخ شفاهی زندگی مردم شهر تهران دست به قلم شدن خودم بود. با این پیشنهاد حسابی تشویق شدم. برای مقدمات اولیه کار و تحقیقات میدانی دست به کار شدم. جلد اول کتاب را از محله سلسبیل جنوبی و رفتن سراغ افراد سن و سالدار و قدیمیهای محله شروع کردم.
از چه منابعی برای نوشتن کتاب کمک گرفتید؟ بیشتر سراغ کدام محلهها رفتید؟
برای نوشتن این مجموعه دو مورد مد نظرم بود. نکته اول بررسی اینکه کسی بهصورت مدون درباره هویت و اصلیت محلهها چیزی ننوشته باشد. برای مثال درباره هویت محلههای سنگلج یا تجریش کتابهای زیادی نوشته شده است و درباره آنها در رسانهها مطالب زیادی وجود دارد. اما کتابی مختص سلسبیل، نازیآباد و جوادیه و.... وجود نداشت. نکته دوم تکیهام بر خاطرات شفاهی افراد سن و سالدار و معتمدان و محلیها و روایتهای اهالی بود. مثلاً برای نوشتن از محله جوادیه از پدربزرگ همکارم، کمک گرفتم.
البته برای بعضی اطلاعات تکمیلی مثل آمار جمعیتی محله از سایتهای معتبر از جمله شهرداری هم کمک گرفتم. مهمترین شخصیتهای کتاب من خود مردم هستند. برای نوشتن این کتاب به کل محلههای شهر تهران رفتم. تقریباً روزهای آخر هر هفته بعد از فراغت از کار مهمان خانه یک چهره سرشناش تهرانی بودم و با او درباره حال و هوای مردم تهران قدیم صحبت میکردم. در این مدت درباره محلههای سلسبیل جنوبی آریانا، پیروزی، نازیآباد، جوادیه و... کلی عکس و اطلاعات جمع کردم. تقریباً کار نگارش همه این محلهها به پایان رسیده است. از این میان کتاب سلسبیل جنوبی چاپ شده و بقیه هم در حال آماده شدن برای انتشار است.
در گشتوگذاری که در دل محله و بین فرهنگهای مردم تهران قدیم داشتید، مهمترین ویژگی اهالی مردم چه بود که این روزها کمرنگتر شده است؟
در گذشته صمیمیت و اعتماد بیشتری میان مردم وجود داشت که این روزها کمرنگ شده است. آن زمان مردم به اعتبار یک تار سبیل با هم معامله میکردند. داستان شبهای تابستان و خوابیدن روی پشتبامها فصل مشترک بیشتر اهالی در همه محلههای تهران است. تا قبل از ساخت همین خانه پدری که در آن ساکن هستم، خانه ما 2طبقه بود. بیشتر خانههای کوچه ارتفاعی تقریباً همسطح داشتند. تابستان از دم غروب بساط شام همه همسایهها به راه بود. گاهی اوقات همگی دستهجمعی یک شام گرم و ساده را در کنار هم میخوردیم.
اگر همسایه چیزی نیاز داشت کاسه آب، ماست و حتی یک بشقاب، همانجا خیلی سریع قرض میگرفت. بعد از شام نوبت پهن کردن رختخواب و گپ زدن بود. همه همسایهها مثل یک فامیل در کنار یکدیگر با اعتماد کامل زندگی میکردند. لوطیها چشم تیزبین و محافظ ناموس و جان اهالی هر محله محسوب میشدند. این روزها با تغییر سبک زندگی بهطور کلی دیدگاه مردم نسبت به لاتها تغییر کرده است. بسیاری افراد با شنیدن واژه لات یک فرد بیادب در ذهنشان تداعی میشود.
از این واژه و فرهنگ بیشتر برای ما توضیح دهید.
در مقدمه کتاب به این موضوع اشاره کردهام که زمانی لوطیان محله حافظان نوامیس اهل محل بودند. در واقع اگر کسی قصد سفر داشت حتماً زن و بچهاش را به آنان میسپرد. این افراد هم تا بازگشت مرد خانه همه حواسشان به امانتی بود که دستشان سپرده میشد. با شنیدن کوچکترین صدای بلند از کوچه و محله خیلی سریع خود را به محله میرساندند تا مشکلی برای خانواده شخص سفرکرده ایجاد نشود. حتی در دستگیری از نیازمندان و کمک به آنها همیشه این لوطیان بودند که پیشقدم بودند.
برای امنیت محله هم این لوطیان نقش اثرگذاری داشتند. این داستان در همه محلههای شهر تهران جریان داشت. اما امروز یک الگوبرداری اشتباه باعث شده تا وقتی اسم لات و فرهنگ لاتی به میان میآید مردم در مورد لاتها خیلی سریع واکنش منفی نشان میدهند. به همین دلیل بعد از تکمیل این 10جلد کتاب قصد نوشتن کتابی درباره لاتهای قدیم تهران و سبک زندگی آنها دارم.
مهمترین موضوعاتی که در مجموعه کتابهایتان به آنها پرداختهاید چیست؟
بیشتر در این مجموعه کتابها، سراغ از یاد رفتههای شهر تهران رفتهام؛ مثل لهجه تهرانی. مردم تهران قدیم لهجه خاصی داشتند و به بعضی کلمات حرف «ی» را اضافه میکردند. مثلاً شکر، شیکر یا جگر، جیگر تلفظ میشد. بخش دیگر کتاب نام بردن از اسامی، چهرهها، خاطرات، شهدا، معتمدان و جوانمردان، رسوم جالب در مناسبتهای مختلف به روایت اهالی است.
چقدر در جذب مخاطب موفق بودید؟
بعد از انتشار جلد نخست کتاب، درباره محله سلسبیل بازخوردهای جالبی از خوانندگان گرفتم. برای مثال هنوز هم از سوی اهالی عکسهای قدیمی و روایتهای جالبی درباره محله سلسبیل به دستم میرسد.