جشنوارهای برای فراموشی
محمدناصر احدی ـ روزنامهنگار
کدام دوره جشنواره برای من خاطرهانگیزتر است؟ طبیعتا پاسخ به این سؤال، پاسخی است شخصی که شاید دانستنش برای برخیها هم جذاب باشد اما بهنظرم اهمیت زیادی ندارد. ولی بهعنوان قاعدهای کلی میتوانم بگویم جشنواره تا زمانی برایم جذاب بود که خیال میکردم در آن استعدادها و قابلیتهای سینماگران در معرض داوری قرار میگیرند. اعتقادی متعلق به دوران معصومیت؛ دورانی که از زدوبندهای پشت پرده خبر نداشتم؛ دورانی که هنوز دست و پای نهادهای سیاسی و غیرسیاسی تا به این حد به سمت سینما دراز نشده بود؛ دورانی که «حمایت، هدایت و نظارت» اینهمه وکیل و وصی نداشت و بنیاد سینمایی فارابی حداقل در ظاهر تنها متولی سینما بود.
سینمای ایران مدتهاست شبیه «نمایش ترومن» (پیتر ویر، 1998) شده که به نظر میرسد خیلی چیزهایش جعلی و نمایشی است؛ ستارههایش، کارگردانانش، تهیهکنندگانش، داستانهایش، روایتهایش، فرم و محتوایش، آوانگاردهایش، وابستههایش، مستقلهایش، ملودرامهایش، کمدیهایش، فیلمهای کودک و نوجوانش، فقر و غنایش، طبقه متوسطش، زن و مردش، لات و جاهلش، دانا و روشنفکرش و... در این وضعیت، خاطره داشتن از جشنواره کار سختی است. نوستالژیهایی مثل صفهای طولانی که هنوز برای برخیها معیار جذابیت و اهمیت جشنواره است، برآمده از «نوستالژی صف» در دهه 60 است. آنها که دلشان برای صفهای جشنواره غش و ضعف میرود، آنهمه هدر رفتن وقت و عذاب کشیدنهای چندین و چندساعته در روزهای سرد زمستان را در صف جشنواره رمانتیک و خاطرهانگیر جلوه میدهند، کسانی هستند که این روزها از 90درصد فیلمهای همین جشنواره کرونایی اخیر لذت بردهاند.
هر جشنواره سینماییای باید فرصتی برای عرضه بهترین کارهای استعدادهای بزرگ سینما باشد، اما جشنواره فجر از ابتدا هم از استعداد واهمه داشت. میترسید در استعداد چیزی باشد که در قاموس فکری و قدرت فهم آن نگنجد و دچار مشکل شود. برای همین هم هر چه مسنتر شد، محتاطتر و بوروکراتتر شد. حالا هم که شبیه ویترین محصولات سازمانهایی شده که پول و قدرت دارند و جز آنچه خودشان صلاح میدانند و تعیین میکنند، به هر چیز دیگر بدبیناند.
جشنواره فجر حالا عرصهای است برای هر چیزی که از میانمایگی رگ و ریشهای در تنش دارد. فیلمهای میانمایه، کارگردانان میانمایه، ستارههای میانمایه، منتقدان و روزنامهنگاران میانمایه، کسانی که وسط مرگامرگ کرونا دغدغه رسوا کردن فلان کارگردان را دارند که ماسک نمیزند و به کرونا باور ندارد؛ آنها که از راه افتادن بساط چای و شیرینی در جشنواره کرونا ذوق میکنند؛ آنها که هر فیلمی بهنظرشان شاهکار است و هر بازیگر ایرانی مشابه فلان بازیگر خارجی است؛ آنها که با هر ضجه و مویهای بر قدرت فیلم درود میفرستند و کارگردانش را غرق تحسین میکنند.
جشنواره برای همینها پر از خاطره است. اما اگر کسی با این چیزها دلش خوش نشود و سؤالها و فکرهای مزاحمی داشته باشد که نگذارد به این سطح از میانمایگی برسد، جشنواره چیزهای بسیار کمی برای در یاد ماندن دارد. احتمالا میشود درباره همان چیزهای اندک، مدتها حرف زد و نوشت و بحث و جدل کرد و اتفاقا سینمای ما بر دوش همینها استوار است که گاه جشنواره فجر مصرانه قصد نادیده گرفتنشان را داشته است.