سینمای افشاگر سیاسی
کنستانتین گوستا گاوراس در مهمترین فیلمهایش کوشید تا رخدادهای سیاسی را در قالبی جذاب به تصویر بکشد
ناهید پیشور _روزنامه نگار
وقتی از سینمای سیاسی سخن بهمیان میآید، گاوراس یکی از نخستین نامهایی است که مطرح میشود؛ فیلمسازی که مهمترین فیلمهایش، مشهورترین فیلمهای سیاسی قرن بیستم هستند. احتمالا نام هیچ فیلمسازی در تاریخ سینما به اندازه گاوراس با سیاست عجین نشده است. توانایی او بهعنوان کارگردان و اشتهارش در سینما از رویکرد ویژهاش به عالم سیاست نشأت میگیرد؛ فیلمهایی که از دیدگاه سیاسی ثابتی پیروی نمیکنند و همین در دورهای منتقدان را گیج کرده بود. گاوراس در دوران اوجش، بارها در ارزیابیها کارگردانی چپ خوانده شده و فیلم بعدیاش که از راه رسیده، فیلمسازی راستگرا لقب گرفته است. گاوراس با مهارت تکنیکیاش استاد خلق تریلرهای سیاسی بود. فیلمهای سیاسی افشاگرایانهاش تأثیری فراوان بر سینماروها میگذاشت و حالا که سالها گذشته، اگر در لانگشات به بررسی آثارش بپردازیم به این نتیجه میرسیم که او به معنی متعارف و کلاسیکش نه چپ بود و نه راست. نه سرسپرده اردوگاه کمونیستها بود و نه نوکر امپریالیسم و علیه رفتارهای غیرانسانی هر دو جریان فیلم ساخت. میشود گفت که گاوراس ضددیکتاتوری و اختناق فیلم میساخت و برایش میان توتالیتاریسم چپ و کودتای راست تفاوتی وجود نداشت.
رازها و دروغها
مشهورترین چهره سینمای سیاسی جهان، در دوران اوجش که مدعی برملاکردن رازها و دروغها بود، هر روز از سوی دستهای و گروهی متهم یا ستایش میشد. «زد»(1969) خشم راستگرایان را برانگیخت و فیلم محبوب دلدادگان به انقلابهای چپگرایانه شد. «اعتراف»(1970) جای مخالفان و مدافعان را تغییر داد و «حکومت نظامی»(1973) در میانه ایستاد و برخی آن را تزویر سیاسی خواندند که هم آمریکا را مینوازد و هم از مبارزان انقلابی، چهرهای خشن ترسیم میکند. در دوران پرتبوتاب دهه70، گوستاگاوراس با هر فیلمش جنجالی بهپا میکرد و با تغییر زمانه و فروپاشی اردوگاه چپ، بیانیههای سیاسی جای خود را به غمخواری قربانیانی دادند که قربانی بازیهای سیاستمداران بودند؛ گویی جز چند گریز مقطعی، گاوراس را گریزی از سیاست نبود.
فرزند یک عضو جبهه آزادیبخش ملی که علیه آلمانیها در زمان اشغال یونان جنگیده و بعدها به اتهام کمونیستبودن به زندان افتاده بود، از همان نوجوانی طعم تلخ سیاست را چشید. کنستانتین گوستاگاوراس نه به دانشگاه راه یافت، نه شغلی پیدا کرد و نه حتی توانست گواهینامه رانندگی دریافت کند، درعوض بهعنوان فرزند یک مخالف سیاسی این اختیار را یافت که جلای وطن کند. گاوراس به فرانسه رفت و کنار تحصیل در رشته ادبیات تطبیقی، با ورود به سینما تک فرانسه، درهای بهشت را روی خود گشوده دید! سینما عشق دوران کودکی، حالا انتخابی آگاهانه در روزگار جوانی بود. با تحصیل در مدرسه فیلم ایدک و آغاز کار در سینما بهعنوان دستیار کارگردان، تابعیتش بهعنوان شهروندی فرانسوی پذیرفته شد و به همکاری با فیلمسازانی چون رنه کلمان، ایو آلگره، رنهکلر، هانری وزنوی، ژاک بکر و ژاک دمی پرداخت و سرانجام در سال 1956«کوچه جنایت» را بهعنوان نخستین ساخته بلند سینماییاش جلوی دوربین برد؛ فیلمی کاملا تجاری که قرار بود تداوم حرفهای او را تثبیت کند.
موفقیت کوچه جنایت راه را برای گاوراس جوان گشود و «مرد اضافی» را که اثری درباره جنگجهانی دوم بود، کارگردانی کرد. فیلم ماجرای گروهی از مبارزان جبهه مقاومت است که برای نجاتدادن 12زندانی سیاسی به زندان نازیها حمله میکنند ولی با زندانی سیزدهمی مواجه میشوند که ممکن است جان همه را به خطر بیندازد. فیلم افتتاحیه جشنواره مسکو، وقتی قرار شد در آمریکا به نمایش درآید، هم نامش به «گروه ضربت» تغییر کرد و هم پایان تلخش «هپیاند» شد. این دو فیلم با آنکه جزو آثار شاخص گاوراس بهشمار نمیآیند، آموزههایی در خلق تعلیق و هیجان را به همراه داشتند که بهعنوان تجربیاتی مغتنم بهکار او در آثار بعدیاش آمدند.
زد
این احتمالا مشهورترین فیلم سیاسی تاریخ سینماست که درباره اتفاقی در کشوری مشخص (یونان در عصر کودتای سرهنگها) و بدون نام بردهشدن از آن ساخته شده ولی هزار و یک نشانه در فیلم بهچشم میخورد که هر تماشاگری متوجه شود، زد روایتگر ماجرایی واقعی است. گاوراس بعدها این شیوه را در فیلمهای بعدیاش هم بهکار گرفت.
اقتباس از رمان «زد» نوشته واسیلیس و اسیلیکوس نام گاوراس را بلندآوازه کرد؛ تریلری سیاسی با بازی ایومونتان در نقش یک رهبر مبارز که با توطئه نظامیها و گروههای خشونت به قتل میرسد. زد، محصول دوران پر تبوتاب اواخر دهه60 است؛ زمانی که سیاست، دامن سینماگران را نیز گرفته بود. گدار از ادای دین به فیلمهای نوآر در «ازنفس افتاده» به مقالههای تصویری- سیاسی با چپگرایی افراطی میپرداخت و لوئیس بونوئل بورژوازی را زیرتازیانه نقد بیرحمانه و هجوآمیزش میگرفت. گاوراس بیپرواتر از هر کارگردان دیگری با بهرهگیری از سناریوی خورخه سمپرون اسپانیایی، با لحنی افشاگرایانه به کشتهشدن سیاستمدار آرمانخواه کشورش یونان توسط فاشیستها پرداخت. قتل گریگوریس لامبراکیس بهوسیله اقتدارگرایان یونان توسط گاوراس به تریلری تبدیل شده بود که موسیقی تئودوراکیس به التهابش میافزود. زد، گرچه در الجزایر فیلمبرداری شد ولی همه میدانستند منظور گاوراس از کشوری که هرگز در فیلم از آن نام برده نمیشد، یونان است. زد، سندی تصویری از لگدمالشدن آزادی زیر چکمههای سرهنگان یونانی بود که در کودتای 1967 قدرت را در دست گرفته بودند. پیگیریهای قاضی جسور و روزنامهنگار چپ، دستهای پنهان جنایت را آشکار میساخت ولی کودتای نظامیان همهچیز را به نقطه صفر بازمیگرداند.
زد با همه ستایشهای پرشوری که از آن بهعمل آمد و فتح گیشه در کنار تأیید منتقدان، این پرسش را نیز در برخی اذهان بهوجود آورد که آیا گاوراس با پایان تلخ زد میخواهد زهر ناامیدی را در کام انقلابیون بریزد؟ لحن پرخروش و التهابی که در سراسر اثر موج میزد، خیلی به این پرسش مجال مطرحشدن نداد. فیلمبرداری رائول کوتارد، همکار سینماگران موج نوی فرانسه به تصاویر زد، تحرکی همخوان با فضای ملتهب داستان بخشیده بود و موسیقی تئودوراکیس که آهنگ زد را در دوران حصر خانگی ساخت، ملودی شورانگیز انقلابیون سراسر جهان شد.
اعتراف
اعتراف (1970) فیلم بعدی گاوراس شرح مصائبی بود که بر سر آرتور لندن، معاون وزیر خارجه چکسلواکی آمده بود؛ یک عضو وفادار حزب کمونیست که بیدلیل دستگیر و وادار به اعتراف به خیانت میشد. سوسیالیستهایی که ستایشگر پرشور زد بودند، اعتراف را فیلمی علیه آرمانهای چپ ارزیابی کردند. درحالیکه گاوراس ضدسیاستهای غیرانسانی دوران سیاه استالین شوریده بود اما از دید وفاداران به اردوگاه چپ، کارگردان انقلابی زد یکشبه ضدانقلاب شده بود.
حکومت نظامی
حکومت نظامی (1974) پاسخی به مخالفان اعتراف بود که از زدن اتهام همکاری با سازمان سیا نیز به گاوراس ابایی نداشتند. این بار هم گاوراس ماجرایی واقعی را دستمایه خلق اثری سینمایی قرار داد. چریکهای توپامارو اروگوئه 1970، دانی آنتونی میتر یونه، عضو آژانس توسعه بینالمللی آمریکا را ربودند و مشخص شد کار اصلی میتریونه آموزش تکنیکهای ضدشورش به نیروهای پلیس است. چریکها در ازای آزادی میتریونه خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند و وقتی حکومت با این درخواست مخالفت کرد او را به قتل رساندند. این ماجرای واقعی با همکاری فرانکو سولیانس، سناریست کمونیست «نبرد الجزیره» به درامی پر تعلیق مبدل شد. حکومت نظامی در کشوری فرضی میگذشت که البته همه میدانستند اروگوئه است!
ایومونتان در سومین همکاری پیاپیاش با گاوراس نقش میتریونه را بازی کرد. پس از نقد دیکتاتوری استالینسیم نوبت به افشاگری درباره سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا در کشورهای آمریکایلاتین رسیده بود. تئودوراکیس موسیقی حکومت نظامی را ساخت و بر تصاویر خشن و رئالیستی گاوراس تنشی اضافه کرد که یادآور همکاری موفقشان در زد بود. برخی از منتقدان حکومت نظامی را در مقایسه با اعتراف، زیادی صریح و فاقد پیچیدگی خواندند ولی گاوراس برای اعاده حیثیت خود نیازمند به این صراحت بود.
بخش ویژه
بخش ویژه (1975) بازخوانی ماجرایی شرمآور در دوران حکومت ویشی در جنگ جهانی دوم است؛ یک درام دادگاهی که به سنت سینمای گاوراس در آن مشخص میشود که قاضیان، دادستانها و سیاستمداران چگونه برای رسیدن به اهداف سیاسی، انسانیت را زیرپا میگذارند.
گمشده
وقتی گاوراس از تلاشهایش برای تغییر حال و هوای فیلمهایش نتیجه درخوری نگرفت، دوباره سراغ سینمای افشاگر سیاسی رفت. بازگشت به سیاست پس از ناکامی در ساخت درامی عاشقانه، انتخابی گریزناپذیر بود. گاوراس با «گمشده» (1982) به دنیای آشنای تریلرهای سیاسی بازگشت و این بار هم ماجرایی واقعی، دستمایه خلق درامی افشاگرایانه قرار گرفت. پس از کودتای پینوشه در شیلی، چارلز هورمن، جوان آمریکایی در سانتیاگو ناپدید میشود. ادهرمن پدر چارلز، به جستوجوی فرزند گمشدهاش همهجا را زیر پا میگذارد و در نهایت معلوم میشود چارلز که با روزنامههای آزادیخواه همکاری داشته و اسنادی مبنی بر حمایت ارتش آمریکا از کودتاچیان بهدست آورده بود، کشته شده است. سفیر آمریکا به او خبر میدهد که جسد پسرش پیدا شده. وقتی او تصمیم به شکایت میگیرد با صورتحساب کلانی برای حمل جسد به آمریکا مواجه میشود. جسد 7ماه در شیلی میماند. کالبدشکافی غیرممکن است. مدارک، بایگانی شده و شکایت رد میشود.
اولین نمایش گمشده در جشنواره کن (که برنده نخل طلا هم بهصورت مشترک با «راه» یلمازگونی شد)، سروصدای زیادی را بهپا کرد. گاوراس پس از نزدیک به یک دهه دوباره فیلمی بحثانگیز ساخته بود. انرژی و شور روزهای جوانی جای خود را به تأنی یأسآلودی داده بود که نومیدانه میکوشید به جستوجوی انسانیت گمشده بپردازد. همزمان با اکران گمشده در آمریکا، وزارت خارجه این کشور با بیانیهای رسمی دخالتش در کودتای نظامیان شیلی را رد کرد؛ چیزی که بعید بهنظر میرسد هیچکدام از تماشاگران گمشده آن را باور کرده باشند.
افول گاوراس
از دهه 80 ستاره اقبال گاوراس رو به افول میگذارد. هر چند در این دوران هم او چند فیلم موفق میسازد. «هاناک» (1983) فیلمی دوپهلو از گاوراس درباره مسئله فلسطین است؛ تلاشی بلندپروازانه که در نهایت در دامن ملودرام سقوط میکند. گاوراس در پاسخ به انتقادها هاناک را سیاسیترین و رادیکالترین فیلم کارنامهاش خواند. «کسبوکار خانوادگی» (1986) تجربهای در ژانر کمدی از سینماگری عبوس بود که از طنز برای گزندهترکردن کنایههایش استفاده میکرد. «لورفته»(1988) از قربانیشدن عشق در مسلخ سیاست میگوید؛ زن جوانی که یک مأمور مخفی است، عاشق مردی میشود که یک نژادپرست متعصب است. «جعبه موسیقی»(1989) آخرین فیلم درخشان گاوراس تا به امروز، درک تازه او از مناسبات سیاسی را به نمایش میگذارد؛ جایی که آرمانگراییهای جزماندیشانه در مواجهه با واقعیتهای تلخ رنگ میبازند. تغییر جهان و پیچیدهشدن مناسبات و روابط، تأثیرش را بر گاوراس میگذارد و «آخرالزمان کوچک»(1993) دیدگاههای تازه کارگردانی که بیش از همه همکارانش مماس با سیاست حرکت میکرد را به نمایش گذاشت. گاوراس در سالهای بعد با فیلمهایی چون «شهر دیوانه» (1997) (بازسازی ناموفق «بعدازظهر سگی» لومت)، «آمین»(2002) (درامی درباره جنگ جهانی دوم) و «بتر» (2005) (یک کمدی سیاه هجوآمیز) کمتر موفق بود و بهنظر میرسید از روزهای اوجش فاصله گرفته اما هنوز هم وقتی صحبت از سینمای سیاسی بهمیان میآید، نخستین نامی که به ذهن میرسد اسم کارگردانی است که زد، اعتراف، حکومت نظامی، گمشده و جعبه موسیقی را خلق کرده؛ کنستانتین گوستا گاوراس.
زد با همه ستایشهای پرشوری که از آن بهعمل آمد و فتح گیشه در کنار تأیید منتقدان، این پرسش را نیز در برخی اذهان بهوجود آورد که آیا گاوراس با پایان تلخ زد میخواهد زهر ناامیدی را در کام انقلابیون بریزد؟ لحن پرخروش و التهابی که در سراسر اثر موج میزد، خیلی به این پرسش مجال مطرحشدن نداد. فیلمبرداری رائول کوتارد، همکار سینماگران موج نوی فرانسه به تصاویر زد، تحرکی همخوان با فضای ملتهب داستان بخشیده بود و موسیقی تئودوراکیس که آهنگ زد را در دوران حصر خانگی ساخت، ملودی شورانگیز انقلابیون سراسر جهان شد