حاشیهنشینی، بزرگترین چالش اجتماعی تهران بود
تهران حلبی
فرزانه ابراهیمزاده
«شمایل برج سپید شهیاد (آزادی) در پسزمینه خاکستریکدر پیشروی ساختمانهای بلندی که در دورنمای آن قرار دارد، دیده میشود و در جلوی تصویر آنچه در نقطه کانونی عکس قرار دارد تصویر آلونکهایی است که سقفهایشان از پارچههای هزارتکه و مستعملی هستند که با هر باد و بارانی بر سر ساکنان حاشیهنشین آن فرو میریزند.»؛ این تصویر، یکی از معروفترین عکسهای ثبتشده نصراللهکسرائیان حدود سال56 است که تصویری کامل ولی پرتضاد از تهران سالهای نیمهدهه50 را بهچشم میآورد. این تصویر پشت کتاب «گذار» او به چاپ رسیده که در آن عکسهای سیاه و سفید کسرائیان از ایران بین سالهای 1346تا 1359گردآوری شده است. این تصویر، تهران پیش از انقلاب اسلامی را بدون هیچ کم و کاستی نشان میدهد؛ معلق میان زاغهها و برجها. اسفند 1356دبیرخانه شورای نظارت بر گسترش شهر تهران گزارش نسبتا بلندی منتشر کرد و در دسترس نهادهای برنامهریز گذاشت؛ گزارشی که با توصیف وضعیت کلی تهران آن روزگار، قرار بود برای برنامهریزی آینده این شهر، نمایی کلی به برنامهریزان شهری بدهد. اما سرنوشت این گزارش یک سال بعد میان یکی از چشماندازهای مهم آن یعنی ماجرای جمعیت تهران و فاصله طبقاتی میان شمال و جنوب درهم پیچید و فراموش شد و 40 سال بعد از آن بار دیگر انتشار یافت؛40سالی که این گزارش آیندهنگر را تبدیل به سندی تاریخی کرده بود تا بتوان از خلال آن تهران را در آستانه انقلاب ببینیم. تهران در سال 56شهری بود با ترکیب جمعیتی درهم و متضاد که بین شهری مدرن و فقرزده دست و پا میزد. بخش زیادی از تهران را حاشیهنشینانی تشکیل داده بودند که به سودای چند ریال بیشتر به تهران آمده بودند و در هیاهوی این شهر راهشان به حلبیآبادها و چادرهای بدونآب و برق در حاشیه شهر میرسید؛ حاشیهنشینانی که بحث اصلی ما در تهران 56هستند.
حافظه تهران از زمانی که حرکت خود را از روستایی کوچک به سمت شهر آغاز کرد، کمتر ساکنانش را به یاد دارد؛ تهران شهری بود که مهاجران، آن را ساختند؛ به زبان دیگر مهاجرت پدیده نوظهوری برای شهری نبود که در فروردین 1166شمسی بهعنوان پایتخت ایران انتخاب شد. با این همه موج مهاجرتی که از دهه40 همزمان با اصلاحات ارضی و حرکت پایتخت به سمت صنعتیشدن صورت گرفت، بیتردید بزرگترین موج مهاجرتی به این شهر بود. براساس گزارش «تهران 56» جمعیت تهران (تهران، شمیران و شهرری) در سرشماری سال1335نزدیک به یکمیلیون و 600هزار نفر بود. در سرشماری سال 1345یعنی در آغاز موج مهاجرتی، این رقم نزدیک به دوبرابر شد و به 2میلیون و 985هزار نفر رسید. سرشماری سال1355 نشان میداد جمعیت ساکن در شهر تهران با افزایش 6/4درصدی بالغ بر 4میلیون و 496هزار نفر بود که بخش زیادی از آن را مهاجران روستایی تشکیل میدادند؛ همانهایی که شنیده بودند در خیابانهای تهران میشود از روی زمین پول جمع کرد. بخش مهمی از این افزایش جمعیت جدا از میزان فعالیتهای اقتصادی و صنعتی در این شهر، بهدلیل تمرکز مراکز رفاهی و اداری و دولتی در پایتخت بود.
مهمترین مشکلی که مهاجران تازه از راه رسیده به تهران با آن روبهرو میشدند، مسئله مسکن بود. تهران قبل از این، گسترش شرقی و غربی یافت و با افزایش جمعیت و کمبود فضا برای سکونت، قیمت زمین و مسکن به طرز سرسامآوری بالا رفت تا عملا بخش عمدهای از جمعیت مهاجران که به هوای زندگی بهتر به این شهر آمده بودند مکانی برای اسکان پیدا نکنند. از نیمه دهه40، بخشی از این جمعیت تازهرسیده بخشی از زمینهای بدون مالک خارج از محدوده شهر را تصاحب کرده و در آن شروع به ساخت و سازهایی کردند. این زمینها بدون سند بود و خانههایی که با مصالح ارزان ساخته میشد، از استقامت زیادی هم برخوردار نبود؛ بیشترشان سازههای نیمهتمامی بودند که برقشان را مفتی از تیرهای فشارقوی میگرفتند و آب مورد نیاز خود را هم از مخازن ذخیره آب تامین میکردند. به چنین مناطقی زورآباد و مفتآباد هم میگفتند. مهمترین مفتآباد تهران در منطقه جنوبشرقی این شهر قرار داشت. در کنار آنها، برخی از این مهاجران حتی آنقدر پول نداشتند که خانهشان را با همین مصالح ارزان بسازند و از هر چه دستشان میآمد برای ساخت سقفی جهت سکونت استفاده میکردند. این گروه در جمعهای 20تا 30خانواری در فضاهای رهاشده غرب و شرق تهران از تکههای حلبی و پیتهای نفت، سقفهایی برای خود ساخته بودند که تابستانهای کلافهکننده و زمستانهای استخوانسوزی داشت. این حلبیآبادها شهرکهای تازه و فقیرنشینی بودند که مقابل شهرکهای مدرن تهران مانند اکباتان و آتیساز قدعلم میکردند.
حلبیآبادها، پدیده تازهای در تهران و ایران نبودند و حتی در کشورهای دیگر هم نظیر آنها بسیار است. در تهران هم پیش از این در حاشیه کورههای آجرپزی جنوبشرق تهران، حلبیآبادهایی شکل گرفته بود. اما بیتردید بزرگترین حلبیآبادهای پایتخت در دهه50 و همزمان با گسترش رفاهی این شهر شکل گرفت. حلبیآبادها از هر امکانات رفاهی محروم بودند و لابهلای این زاغهها هر جرمی صورت میگرفت؛ از فعالیتهای مسلحانه تا قاچاق موادمخدر. یکی از مهمترین حلبیآبادهای تهران در منطقه تهرانپارس قرار داشت. به نوشته منابع تاریخی، از بلندای تپهای مشرف بر آن میشد کوهی از پیتهای حلبی درهم پیچیده را دید که زنان و مردان و کودکانی لابهلای آنها میلولند. این حلبیآباد در آستانه انقلاب حدود 3هزار خانوار را در خود جای داده بود.