نگار حسینخانی_روزنامه نگار
یک عنوان و چند ترجمه. کدام را باید خواند؟ به کدام متن باید اعتماد کرد؟ خیلی وقت ها برای رسیدن به پاسخ این پرسش ها می توان پیشینه مترجم را در نظر گرفت. طبیعی است که برای خواندن صد سال تنهایی به بهمن فرزانه یا کاوه میر عباسی بیشتر اعتماد می کنیم تا نام های ناآشنایی که نمیدانیم چگونه رمان مارکز را به فارسی برگردانده اند. می گویند بهترین ترجمه ها هم پس از چند سال باید دوباره ترجمه شوند.
در مورد کتاب هایی که از 2 مترجم به صورت همزمان یا با فاصله کوتاهی از یکدیگر به بازار نشر می آیند چه می شود گفت؟ ترجمه هایی که خیلی وقت ها به لحاظ کیفی فاصله معناداری هم با یکدیگر ندارند. احتمالا اگر مترجمان از کار یکدیگر با خبر بودند، با تعامل، یکی شان میتوانست وقت و انرژی اش را صرف ترجمه اثر دیگری کند. حالا سوال اینجاست که چرا چنین تعاملی میان مترجمان وجود ندارد؟
یکی از چالش برانگیزترین موضوعات در ترجمه، به فارسی برگرداندن شعر است. جوری که عده ای معتقدند اساسا شعر ترجمه پذیر نیست. آیا اصالت شعر در ترجمه از دست می رود؟
این پرسشها را با ۶ مترجم در میان گذاشته ایم.طبیعی است که برای خواندن صد سال تنهایی به بهمن فرزانه یا کاوه میر عباسی بیشتر اعتماد می کنیم تا نام های ناآشنایی که نمیدانیم چگونه رمان مارکز را به فارسی برگردانده اند. می گویند بهترین ترجمه ها هم پس از چند سال باید دوباره ترجمه شوند.
در مورد کتاب هایی که از 2 مترجم به صورت همزمان یا با فاصله کوتاهی از یکدیگر به بازار نشر می آیند چه می شود گفت؟ ترجمه هایی که خیلی وقت ها به لحاظ کیفی فاصله معناداری هم با یکدیگر ندارند. احتمالا اگر مترجمان از کار یکدیگر با خبر بودند، با تعامل، یکی شان میتوانست وقت و انرژی اش را صرف ترجمه اثر دیگری کند. حالا سوال اینجاست که چرا چنین تعاملی میان مترجمان وجود ندارد؟
یکی از چالش برانگیزترین موضوعات در ترجمه، به فارسی برگرداندن شعر است. جوری که عده ای معتقدند اساسا شعر ترجمه پذیر نیست. آیا اصالت شعر در ترجمه از دست می رود؟
این پرسشها را با ۶ مترجم در میان گذاشته ایم.
علی اصغر حداد_مترجم
علیاصغر حداد، مترجم در پاسخ به این سؤال که «چرا آثار ترجمه شده، بعد از چنددهه دوباره به فارسی بازگردانده میشود؟ شما خود از مترجمان صاحبنامی هستید که تجربه بازگرداندن دوباره یک اثر را در کارنامه دارید. چه لزومی باعث شد چنین تصمیمی بگیرید؟» میگوید:
این مسئله داستانی طولانی دارد و چنین برداشتی نیز غلط است. هیچکس معتقد به این نیست که آثار نویسندهای مانند شکسپیر باید به زبان امروز بازگردد، بلکه از آنجا که زبان پویاست، جهان زبان فارسی نیز تغییراتی کرده است. از اینرو میتوان بهگونهای بهتر با ظرفیتهایی جدیدتر اثر را منتشر کرد. این بهمعنای آسانتر یا محاوره کردن زبان نیز نخواهد بود. اما باز ترجمه آثار به چند دلیل ممکن است اتفاق بیفتد؛ یا اثری پرفروش بوده و بازار عدهای را تضمین کرده یا ترجمهای بهتر و درستتر از ترجمه پیشین است.
مثلا «پیرمرد و دریا» که نجف دریابندری ترجمه کرده است، بارها توسط مترجمان دیگری نیز ترجمه شده و این بهمعنای افزودن ظرفیت و پویایی زبان فارسی نیست بلکه به این خاطر است که این کتاب همواره بازار خواهد داشت. اما اگر مترجم تشخیص دهد با ترجمه مجدد یک اثر که پیش از این نیز ترجمه شده است، میتواند برگردانی دقیق و درستتر ارائه کند، چه اشکالی دارد؟ هرچند معمولا غیر از این است و اصولا بازار سهم عمدهای در دوباره بازگرداندن یک کتاب دارد. این امر زمانی اهمیت بیشتری پیدا خواهد کرد که اثر نیز ارزشمند باشد. من نیز از جمله مترجمانی هستم که کتابهایی را که ترجمه شده، دوباره ترجمه کردهام، اما با این نگاه که ترجمهام بهتر از ترجمه پیشین باشد. هماکنون فارغالتحصیلان بسیاری وجود دارند و با توجه به بیکاری جوانان این امر طبیعی است که هر بازاری اشباع شود. کسی نمیتواند به دیگران بگوید چه بکنند. این رسانهها هستند که باید منتقد باشند. اگر در رسانههای ما نقد ترجمه وجود داشت، شاید این بازار اینقدر دچار هرجومرج نمیشد. شاید اگر منتقدان چند ترجمه از یک اثر را کنار یکدیگر قرار میدادند و آنها را با هم میسنجیدند، دیگر ترجمه عرصه تاختوتاز هر کسی نبود. معمولا اگر منتقد به اثری بپردازد، درباره کتاب و نویسندهاش مینویسد و از اهمیت ترجمه آن سخنی به میان نمیآید. البته شاید دلایل گوناگونی داشته باشد؛ مثلا اینکه ما کسی که سواد این کار را داشته باشد، نداریم. در کشورهای دیگر نیز این امر صادق است که گاه مترجم باعث شناختهشدن نویسنده در کشوری دیگر خواهد شد؛ مثلا اگر نویسنده صاحبنامی در آلمان اثری انگلیسی را ترجمه کند، بیشک مخاطبان با توجه به شهرت مترجم اثر، آن کتاب را مطالعه خواهند کرد.
کورش صفوی، زبانشناس و مترجم
کورش صفوی، زبانشناس و مترجم، در پاسخ به این سؤال که «چرا ما در ایران بنگاهی برای ترجمه آثار نداریم و مترجمان از کار یکدیگر بیخبر بوده و گاه چند مترجم به ترجمه اثری واحد دستمیزنند؟» میگوید:
ما هیچگاه چنین مرکزی برای هماهنگی نداشتیم و اینگونه نبود که بدانیم هر مترجمی در خانهاش مشغول ترجمه چه اثری است. البته چنین برنامهای با فرهنگ ما هم چندان سازگار نیست. در فرهنگ ما نوعی پنهانکاری و فاصلهگذاری وجود دارد که باعث میشود تا زمانی که کاری را به پایان نرساندهایم، از آن سخنی بهمیان نیاوریم؛ مثلا تصور کنید ما آژانسی مخصوص ترجمه داشته باشیم که زمان انتخاب و ترجمه اثری به آن نهاد اطلاع دهیم که چنین کاری را آغاز کردهایم... تصور چنین فرهنگی بسیار دور از انتظار است. ما اساسا با چنین مقوله فرهنگیای غریبهایم.
وقتی چنین فرهنگی نداریم، نمیتوانیم دنبال آن را در چنین موقعیتهایی پیگیری کنیم. اما درباره ترجمه دوباره یک اثر، این مسئله در همه دنیا، نهتنها در رمان، که در مباحث پژوهشی و علمی نیز وجود دارد؛ مثلا وقتی کتابی چون «سوفیست» افلاطون بازترجمه میشود، به این دلیل است که شاید بر اساس یافتهها و اطلاعات امروز بتوان ایرادهای ترجمه قبلی را برطرف کرد. البته خودم را مترجم حرفهای نمیدانم، اما به این مسئله واقفم که ما در ترجمه فقط با رمان سر و کار نداریم که بخواهیم لزوم بازترجمه اثری را که بازگردانی خوبی هم داشته، موردنقد قراردهیم. گاهی در ترجمه آثار ادبی که مبنای علمی دارد، به نکاتی در ترجمههای نخستین اثر توجه نشده است. پس این ادعا را قطعی صادر نکنیم که متن ترجمه شده نباید بازترجمه شود؛ مبنای خود را بر این قراردهیم که اگر اثر در ترجمه مجدد افزونه و نکات قابلتوجه تازهای خواهد داشت، باید ترجمه دوباره شود.
احمد پوری، مترجم
احمد پوری، مترجم در پاسخ به اینکه «آیا وفاداری به متن اصلی توسط مترجمان لازم است یا خیر و اینکه چرا مترجمان در کشور ما از ارجوقرب خاصی برخوردار هستند؟» میگوید:
اگر منظور از وفاداری، ترجمه واژه به واژه اثر است، معتقدم که مترجم باید به متن اصلی وفادار باشد اما عدهای تلقی سطحی و مکانیکی از وفاداری دارند که اثر باید نعلبهنعل در زبان مقصد برگردانده شود. چنین امری جز در مسائل علمی و نان فیکشن (غیرتخیلی) ممکن نیست. وفادار مترجمی است که توانسته بخش اعظمی از کتاب مبدا از حس، فضا، حالت و... را برگرداند. اگر وفاداری را اینگونه معنا کنیم، معتقدم که مترجم باید شدیدا وفادار به متن باشد. باید این را درنظر گرفت، وقتی مترجم متنی را انتخاب میکند، در واقع آن اثر را دوست داشته و انتخاب کرده است. بهعبارتی مترجم به این نتیجه رسیده که اثر پیشرو میتواند برای همزبانانش لذتبخش و مفید باشد. اینکه متن را تغییر داده و خود را با نویسنده آن شریک کنم، عمل خائنانهای انجام دادهام. البته ترجمه آزاد امر دیگری است؛ مثلا خیام در زبان انگلیسی و با ترجمه فیتسجرالد به صورت آزاد برگردانده شده است. یا اشعار مولوی در آمریکا به شکل آزاد ترجمه میشود. البته باید بگویم با بومیسازی اثر در ترجمه نیز مخالفم. زیرا معتقدم ذات ترجمه آشنایی با فرهنگ دیگری با رنگ و بوی دیگر است. حفظ این شرایط در ترجمه اثر بخشی از رسالت مترجم است. گاهی تا اندازهای در اینباره افراط میشود که برای مخاطب خندهدار است. مگر در موارد خاص که لوکیشن، فرهنگ و شخصیت بسیار نزدیک به فرهنگ ما شکل گرفته باشد. در این مورد بهخصوص میتوان به ترجمه نجف دریابندری در کتاب «پیرمرد و دریا» اشاره کرد. او در این کتاب نام ماهیان را از بین ماهیهای جنوب که برای خیلی از ما آشناست، استفاده کرده است یا در کتاب «بازمانده روز» از واژگان مصطلح در دوره قاجار استفاده میکند، زیرا این داستان از زبان نوکری در خانوادهای اشرافزاده است، اما در همین داستان نیز فضاسازی داستان بومی نشده است. از آنجا که ما چندان تولیدکننده نیستیم و با برگردان اثر قصد داریم مخاطب را با آن تولید، آشنا کنیم. در نتیجه تعداد مترجمان بیشتر از مولفان خواهد بود؛ مثلا در رمان مدرن بیشتر مصرفگرا هستیم. به همینخاطر مترجم اهمیت خاصی پیدا میکند؛ مثلا در اروپا شاهد آن هستیم که ترجمه بخش کوچکی از آثار منتشر شده را بهخود اختصاص میدهد در حالیکه بیشتر بازار کتاب ما را آثار ترجمه تشکیل داده است. همین امر نقش مترجم را پررنگتر میکند. به همینخاطر خواننده به مترجم کهنهکار اعتماد کرده و دایره مطالعهاش را به انتخاب مترجم و آثار برگردان شده توسط او محدود میکند؛ مثلا هر اثری که توسط محمد قاضی ترجمه شده است، مخاطب را در انتخاب پشیمان نمیکند. مهم این نیست کتاب را چهکسی نوشته، مهم این است که قاضی کتاب را برای ترجمه انتخاب کرده است.
محمود حسینیزاد، مترجم و نویسنده،
محمود حسینیزاد، مترجم و نویسنده، در پاسخ به این پرسش که «نابسامانی وضعیت ترجمه ممکن است چگونه برطرف شود؟» میگوید:
البته من معتقد به آژانسی در اینباره نیستم. هرچه آزاد باشیم بهتر است، زیرا ممکن است فضای اینچنینی ما را به سمت دیکتاتوری هدایت کند. در عین آزادی مترجم و ناشر، برای اینکه بتوانیم هر آنچه دوست داریم ترجمه و منتشر کنیم، به این نیز معتقدم که باید به قانون کپیرایت مجهز شویم تا از ترجمههای مکرر یک اثر، پراکندگی و ترجمههای ضعیف جلوگیری شود. همچنین این را باید از ناشران پرسید که چرا اثر ترجمه شده را دوباره ترجمه و منتشر میکنند؟ شاید ما نیاز به فرهنگی داریم که به احترام به هم و همکار مجهز باشد. البته من نیز اگر بخواهم کتابی منتشر کنم حتما تأکید میکنم که ناشر کپیرایت کتاب را تهیه کند اما من یک نفر هستم و این مسئله را باید دولت حل کند. در این جریان علاوه بر ناشر و مترجم، خواننده نیز موظف است در اینباره حساس باشد. او باید بداند که پیش از این مترجمی زحمت ترجمه کتاب را کشیده و او باید چنین کتابهایی را تهیه نکند. اما فعلا دولت مقاومت میکند، درحالیکه چاره حل این مشکل کپیرایت است.
آرش نقیبیان، مترجم و ناشر
آرش نقیبیان، مترجم و ناشر، در پاسخ به این سؤال که «آیا ترجمه تاریخ مصرف دارد و لازم است هر چند دهه یکبار آثار مهم دوباره ترجمه شود یا خیر؟ آیا ترجمههای متعدد از یک اثر و اشباع بازار از آن باعث زیان ناشر و مترجم نخواهد شد؟» میگوید: اینکه آثار مهم هر دو یا سه دهه ترجمه شود، امر معمولی در جهان بهحساب میآید؛ مثلا در فرانسه از «جنزدگان» داستایوفسکی 8ترجمه وجود دارد. حتی آثار معاصرانی چون مارکز نیز در زبان انگلیسی 4ترجمه دارد. البته این امر کمی به نبوغ مترجمان نیز مربوط است. گاهی مترجم در خود این توانایی را سراغ دارد که میتواند ترجمهای بهتر و کاملتر ارائه کند. هر چند بهنظر چنین کاری ریسک بهحساب میآید؛ گاهی نتیجه خوب و گاهی بد خواهد شد. ترجمههایی که در کشور ما از آثار مختلف میشود، بدون لحاظ کردن این موضوع شکل میگیرند؛ مثلا از کتاب «کوری» ساراماگو 11 ترجمه به زبان فارسی انجام شده. این ترجمهها بیشتر کار گِل کردن است. ناشران بهعلت اینکه چنین کتابهایی همواره بازار دارند، دست به نشر این آثار میزنند اما گاه ترجمه بازآفرینی در زبان خواهد بود؛ مثلا به احمد شاملو ایراد میگرفتند که چرا «دن آرام» را با ترجمه روان بهآذین دوباره ترجمه کرده است؟ او معتقد بود در این متن قابلیتهایی وجود دارد که به ظرفیتهای زبان فارسی اضافه خواهد کرد. در این کار نیز بسیار موفق بود. اگر کسی چنین قابلیتی را در خود بشناسد که بتواند به ظرفیتهای زبان بیفزاید، مثل ابوالحسن نجفی، احمد شاملو و نجف دریابندری، باید آثار مهم دوباره ترجمه شود. اما مشکل اینجاست که ما با حجم زیادی از مترجمان میانمایه روبهروییم.
چنین دوبارهکاریهایی در زبان زمانی اتفاق میافتد که ناشران بهدنبال کتابهای پرفروش میگردند؛ مثلا کتابهایی که جوایز بوکر و... گرفتهاند از جمله آثاری هستند که موردهجوم ناشران قرارمیگیرند و به ناگاه چند ناشر با ترجمههای مختلف آن را منتشر و عرضه میکنند. این وضعیت درباره ناشرانی که دست به کارهای سخت و خاص میزنند اتفاق نمیافتد؛ مثلا وقتی قصد داشتم رمان کلودیو ماگریت را که نویسندهای ایتالیایی است با زبان فارسی معرفی کنم، مطمئن بودم این نویسنده آنقدر سخت و نخبهگراست که در بازار رقابت، قرارنخواهد گرفت. این نقد به ناشران و مترجمان نیز وارد است که اهل بصیرت نیستند. ناشر یا مترجم میتواند به جامعه خط بدهد که چه آثاری را مطالعه کند. مشکل اساسیای نیز وجود دارد؛ امتناع ما از پیوستن به پیمان کپیرایت. ما باید موظف شویم که مانند همه ملل مترقی جهان به پیمان برن بپیوندیم.
احسان مهتدی، شاعر و مترجم
احسان مهتدی، شاعر و مترجم در پاسخ به این سؤال که «آیا شعر ترجمهپذیر است؟ و اساسا در ترجمه میتوان به اثر وفادار بود یا ترجمه بعضی آثار نیاز به مترجم مولف دارد؟ مثل آثاری که بیژن الهی از رمبو، الیوت و کاوافی ترجمه کرده یا نجف دریابندری در «چنین کنند بزرگان» ویل کاپی انجام داده است» میگوید:
در ایده ترجمه وفادار، باید به این نکته اشاره کرد که اساسا چیزی بهعنوان وفاداری به متن وجود ندارد. نه در زمانی که متنی ترجمه میشود، بلکه حتی زمانی که شعری را در زبان مادری میخوانیم. هر یک از ما دریافت متفاوتی از متن داریم و وفاداری ما بر اساس ادراک شخصیمان از متن است. فرض این است که با شباهت ظاهری در اسامی و لغات فکر میکنیم ترجمه وفادارانه بوده، در حالیکه چنین نیست. بهعبارتی گوهر متن، گوهری واحد نیست که در اختیار بعضی یا همگان قراربگیرد. ما خصلتا در زبان با تاویل مواجهیم. ترجمه نیز تاویلی از تاویل ما از یک متن است. همانگونه که رولان بارت درباره نقد میگوید: «زبانی درباره زبان». شاملو را مثال میزنم: او به استقبال هر متنی که میرود، آن متن را تبدیل بهخودش میکند. در این شباهتسازی نیز بهعلت اینکه ذائقه مخاطب فارسیزبان شعر شاملو در این سالها با المان، رویکرد و تکنیکهای زبانی خو کرده است، بهحساب ترجمه خوب گذاشته میشود. درحالیکه اساسا مترجم شاعر باید از شعری که ترجمه میکند، فاصله بگیرد. اما کیفیت ترجمه با چه مبنایی تعیین خواهد شد؟ بیژن الهی تفاوت اساسی با احمد شاملو دارد. درست است که الهی نیز از ویژگیهای زبانی خاص خود بهرهمند شده، اما نوع نگاه الهی به زبان است که او را متفاوت میکند. الهی اگر ترجمه نمیکرد و آن مقدمه و موخرههای درخشان را نمینوشت، شاید با شعر کمتر کسی با او ارتباط برقرار میکرد. از سویی الهی مواجهه هرمنوتیکالی با ذات متن برقرارمیکند؛ مثلا در ترجمه او از رمبو، جابهجا و متنبهمتن با پانوشتهایی روبهرو میشوید که نه میتوانید شعر را قطع کرده و مدام به ارجاعات بروید و نه این امکان وجود دارد که قید پانویسها را بزنید و با متن روبهرو شوید، در واقع الهی، ادبیات را به سرحدات ناممکن خود، ذات غایی زبان نزدیک میکند. اما رویکرد من به ترجمه، البته«من» با معنایی که نیما مدنظر دارد، «تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساختهاند»، از نیما شروع شده، از یدالله رؤیایی گذر میکند، خیلیها را پشت سر میگذارد تا به پیش من برسد. تا ادراکم از من زبانی من شکل بگیرد. در نتیجه در اینجا برای من عرصه هویت حائزاهمیت نیست. بنابراین در ترجمههای من از شاعران مختلف کوهن، بودلر، پسوا و... سعیام این بوده که به ادراکی از حیث نحو و ساخت زبانی برسم. رسیدن به ادراکی مبتنی بر استغراق به این معنا که مترجم به این نگاه مسلط میشود که اگر شاعر فارسیزبان بود چگونه شعر مینوشت؛ یعنی به ادراکی همهجانبه از نگاه نویسنده یا شاعر اثر مبدا رسیده باشیم. بهنظرم تا جایی که ممکن است باید مترجم روی یک شاعر متمرکز شود.
پاسخ به چند پرسش درباره چند و چون ترجمه در گفتوگو با 6 مترجم ایرانی
تو ترجمان جهانی بگو چه میبینی؟
در همینه زمینه :