قهرمانان محله به یمن دوستی و همدلی در بوستان شهید حججی نهال کاشتند
بهار در دلت شکوفه می زند
سمیرا باباجانپور / شهره کیانوش راد
در لغتنامه دهخدا قهرمان معنی صریح و سادهای دارد. قهرمان یعنی پهلوان و دلاور، مظفر و غیرمغلوب. انسانی که دلش برای همنوعش میتپد، خوشیاش چیزی ورای خوشی دیگران است. خوب بودن را در گرو آسایش دیگران میبیند و زندگیاش، جان و دلش در لبخند دلنشین دیگری معنا پیدا میکند. در بوستان «شهید حججی» میزبان ۷ قهرمان شدیم که با دستانشان نهال دوستی کاشتند. نمونه عینی قهرمانانی که خوب بودن را طور دیگری معنا کردهاند. خوب بودن به شرط حال خوش دیگری.
بوی خوش بهار برگونه بنفشهها بوسه میزند. گلدانهای شمعدانی کنار هم چیده شدهاند. چمنهای نو با دستان پرچین باغبان سیراب میشوند. آسمان خسته از دود ماشینهای پایتخت، امروز روی خوشش را نشان میدهد. باد بهاری رقصکنان این سو وآن سو میرود. همه چیز برای یک اتفاق نو مهیاست. همه برای میزبانی شهروندانی آماده میشوند که جور دیگری زندگی میکنند و جور دیگری میبینند.
۷ نفر از شهروندان شهرمان بهعنوان قهرمان محله انتخاب شدهاند تا به یمن حس انساندوستیشان به یادگار نهالی بکارند؛ نهالی که همچون کار و نیت این شهروندان قد میکشد و روزی به بار خواهد نشست.
«عطا مرادی»، «لاوینیا هرمزیان»، سروان «حمید گودرزی»، «محمدرضا شیرعلی خانی»، «علی حیدری»، بانو «محترم زندی» مادر شهید «امیر هوشنگ خانمحمدی» و «رضیه پرورده» نماینده همه آدمهایی هستند که زندگیشان را وقف نیکوکاری کردهاند. آدمهایی که بدون هیچ چشم داشتی دست یاری به سوی دیگران دراز میکنند و دستان ناتوان را به نیکی میفشارند. مرور زندگی هرکدام از این شهروندان که قهرمان اجتماعی شهر هستند نشان میدهد همیشه بهاری هست تا سردی زمستان را پس بزند و نوید رویش را بدهد. برنامه کاشت نهال به نشان مهربانی و نیکوکاری در بوستان شهید حججی یک شروع است. شروع یک کمپین با عضویت قهرمانان محله.
قصه پلیس و کودک
سروان گودرزی با «امیرحسین تبایی» آمده است. قصه سروان گودرزی و امیرحسین شنیدنی است. امیرحسین دستان سروان گودرزی را محکم گرفته. قدم به قدم با او همراه است. به کمک سروان، بیل به دست میگیرد و خاک را پای نهال میریزد. این حس خوب همدلی به آن روزی برمیگردد که فرزند دوم سروان گودرزی، یکی از نیرویهای فعال پلیس راهنمایی و رانندگی منطقه ۱۰ به دنیا میآید.
تلویزیون که تصویر کودکان معلول را پخش میکند او دستانش را به نشانه شکرگزاری بالا میبرد و میگوید: «به برکت سلامتی فرزندم بایدکاری انجام دهم.» وقتی در یک مسابقه اینترنتی تبلت برنده میشود نیت میکند پولش را صرف کمک به کودکان معلول کند. در منطقه ۱۰ مدرسه کودکان نابینا را از قبل میشناخت. به همراه دوستانش راهی مدرسه میشود و به ۵۵ کودک آن مدرسه هدیه میدهد. این یعنی شروع یک حرکت. حرکت انساندوستانه سروان گودرزی موجب میشود همکارانش به او بپیوندند. حالا آنها در قالب یک گروه به کمک نیازمندان شهر میروند. از کمک به بچههای معلول تا نیازمندان مناطق محروم.
من همیشه پرستارم
لاوینیا هرمزیان یک پرستار است. حتی با اینکه بیماری سرطان قامتش را خمیده کرده، باز یک پرستار است. پرستاری برای او شغل نیست بلکه زندگی است. هرمزیان، بانوی مسیحی وقتی میخواهد نهالش را بکارد میگوید: «دلم میخواهد با دستانم خاک را پای نهال بریزم. دلم میخواهد این نهال نوپا، پایش در خاک قرص و محکم شود. این نهال قامت من است همانند روزی که فهمیدم سرطان دارم. سالها پرستاری بیماران سرطانی، همراهی و همدلی برای آنها با حال زار من همخوانی نداشت.
باورش برایم سخت بود. اول نمیتوانستم با این موضوع کنار بیایم. من که سالها به بیمارانم یاد داده بودم باید با روحیه خوب با بیماری بجنگند حالا چطور میتوانستم جا بزنم. بلند شدم. همه چیز از یک نمایش شروع شد. نمایش «سندرم سفارشی» به کارگردانی «فرید آندستا». این نمایش براساس زندگی من نوشته شده بود. من هم در این نمایش بازی کردم. حال خوبی که دریافت کردم موجب شد تا انجمن همیاران ابنسینا را راه بیندازم. گروهی که تلاش دارد برای کودکان بیسرپرست و بیماران خاص فعالیت کند.»
نان حلال در سفره زندگی
عطا مرادی گوشهای ایستاده و منتظر است تا برای این ضیافت دعوت شود. چهرهاش سرشار از شرم کارگری زحمتکش است که تلاش میکند نان حلال در سفره خانواده بگذارد. نهال او نهال امانتداری است. میگوید: «۳ سال است که بهعنوان کارگر بازیافت در شهرداری کار میکنم. کارگر شهرداری منطقه ۲ هستم. آن روز در حال جمعآوری زبالههای خشک در خیابان ۲۴ متری سعادتآباد بودیم. کیف را که پیدا کردم از دوستم پرسیدم باز کنم؟ گفت: باید ببینی داخلش چیست؟ پول بود و چک و سند. کیف را نگه داشتم. به مسئولمان خبر دادم. او هم به بخش اطلاعرسانی شهرداری خبر داد. در محله خبر پیدا شدن کیف را دادیم. چند روز بعد صاحبش نشانیها را داد و کیف را گرفت.»
ما قطعات یک پازلیم
توزیع چند پرس غذا میان کارتنخوابهای میدان شوش و دیدن تعداد زیادی از کارتنخوابها و ناتوانی در غذارسانی به آنها انگیزهای شد تا علی حیدری کمپین «پایان کارتنخوابی» را راهاندازی کند. هرچند رسیدن به هدف پایان کارتنخوابی کارآسانی نیست اما حیدری معتقد است که برداشتن قدمهایی کوچک با کمک خیّران و نیکوکاران انگیزه ادامه کار را بیشتر کرد. حیدری نهالش را به یاد همه آدمهایی میکارد که در این راه کمکش کردهاند. حیدری از راهاندازی نخستین فستفود برای کودکانکار میگوید؛ جایی که کودکان میتوانند بر پخت غذا نظارت کنند: «یکی از کارهای جمعیت پایان کارتنخوابی تهیه غذا برای کودکان است.
کودکانکار هفتهای یکبار به این مرکز میآیند و میتوانند رایگان غذا بخورند. آنها آرزوهای خود را با نوشتهای به درخت آرزوها آویزان میکنند و ما تلاش میکنیم هفتهای یک یا 2 آرزو را برآورده کنیم. همه این کارها در سایه همراهی نیکوکاران اجرا میشود.» حیدری تعبیر جالبی از درختکاری دارد و میگوید: «درخت نماد زندگی است. اگر به درختان رحم نکنیم نمیتوانیم به آدمها یا به حیوانات رحم کنیم. اگر به درختان رحم نکنیم با نابودی آنها در واقع به خودمان و نسل آینده رحم نکردهایم و این یعنی یک جای کار در زندگیمان میلنگد.»
وقتی پدر خندید
حضور رضیه پرورده، نخستین بانوی احیاکننده باغ در روستایی از توابع لواسانات در مهمانی قهرمانان محله، یک حسن دارد. اینکه او مثل یک معلم به همه، روش درست کاشت درخت را آموزش میدهد. برای او احیای باغ و زمین کشاورزی یعنی احیای زندگی برای انسانها. نهالش را غرس میکند و با لبخند میگوید: «حساب تعداد نهالهایی که کاشتهام از دستم در رفته است. از درختان تشکر میکنم که با بودنشان به ما زندگی میبخشند.» پرورده در سومین جشنواره گیلاس بهعنوان مجری برتر احیاکننده باغ معرفی شده است.
او توانسته بود باغ پدر را در این روستا که 30 سال رها شده بود احیا کند. میگوید: «مرحوم پدرم وقتی خبر سبز شدن درختان باغ را شنید شگفتزده و خوشحال شد از اینکه نهالهای میوه سبز شدهاند. من همیشه از درختان تشکر میکنم که با بودنشان هوای تازه را به ریههای خسته این شهر میرسانند. حفاظت از درختان وظیفه همه ماست و باید تلاش کنیم تا با تغییر در سبک زندگیمان مانع از قطع درختان شویم.»
دنیای بهتر برای کودکان معلول
«شادیهایمان را با هم تقسیم کردیم تا دنیای بهتری برای فرزندانمان بسازیم.» «محمدرضا شیرعلی خانی» یکی دیگر از اهالی محلههای شهر است که با داشتن فرزندی معلول تلاش کرده به والدینی که آنها هم فرزندان معلول دارند کمک کند. نهال او به نام همه دختران معلولی جان میگیرد که زیر نگاه سنگین «او یک معلول است» آرزوی بزرگ دارند. او که فرزند معلولی دارد میداند که بزرگ کردن فرزند معلول با سختیهایی همراه است و اگر خانوادهها آموزش ببینند میتوانند این راه را با کمک همدیگر و آگاهانه طی کنند. شیرعلی خانی میگوید: «از زمانی که دخترم به مدرسه رفت متوجه شدم مشکلات بسیاری سر راه کودکان معلول به ویژه در زمینه تحصیل آنها قرار دارد.
برخی افراد که دچار معلولیت هستند به دلیل مشکلات تردد در شهر، نداشتن هزینه آموزش و رفتوآمد فرزندانشان یا حتی مشکلات تأمین دارو و هزینه درمان آنها مجبور میشوند قید درس خواندن آنها را بزنند و فقط مراقب سلامت جسم آنها باشند. در حالی که این کودکان معلول میتوانند مانند تمام کودکان، زندگی شاد همراه با امید به آینده داشته باشند.»
شیرعلی خانی در همین رفت و آمدها به مدرسه بود که با خانوادههای دیگر آشنا شد و تصمیم گرفت با راهاندازی « انجمن نیکوکاران برنا» برنامهای را برای دورهمی خانوادههای دارای فرزند معلول فراهم کند تا آنها بتوانند در راه پیشرفت فرزندانشان به یکدیگر کمک کنند. خانوادههای دارای فرزند معلول به 100 نفر رسیدهاند. او میگوید: «در انجمن برنا با برگزاری برنامههای تفریحی، آموزشی، تأمین هزینه درمان و... میخواهیم برای داشتن زندگی بهتر به معلولان کمک کنیم.»
خنکای سایه درختان
وقتی از او میخواهیم تا برای برنامه کاشت درخت به نام قهرمان محله شرکت کند با وجود بیماری قبول میکند. با اینکه 75 ساله است اما هر هفته برای سرکشی و مراقبت از سالمندان به کهریزک میرود. میگوید: «وقتی به کهریزک میرویم هرکاری که از دستمان برآید انجام میدهیم. از حمام و کوتاه کردن ناخنها تا اصلاح سر و صورت زنانی که بیپناه در آنجا جمع شدهاند.» بانو «محترم زندی» مادر شهید «امیرهوشنگ خانمحمدی» از روزهایی میگوید که با خاطره فرزندش، زندگی کرده است: «16 سال و 6 ماه داشت که بیقرار رفتن به جبهه شد.
در عملیات کربلای سال 1365 آسمانی شد و مرا با خاطراتش تنها گذاشت. هر روز که به کهریزک میروم به یاد امیرهوشنگ هستم. در همه لحظات زندگیام حضور دارد. احساس میکنم در تمام کارهای خیر، امیرهوشنگ هست و به من انرژی میدهد. معتقدم کار خیر زمان و مکان ندارد. میتواند هر جا باشد. حتی میتوانیم با کاشتن درختی رهگذران را از سایه و خنکای آن بهرهمند کنیم. کار خیر اندازه ندارد؛ کوچک و بزرگ هم نمیشناسد.»
نبض زندگی در بوستان شهید حججی
باغبان پای نهالهای کاشته شده آب میریزد. هوای بوستان شهید حججی؛ بوستان ۷هکتاری مرکز شهر، جایی در نزدیکی بزرگراه شهید نواب حوالی پل جوادیه بهاری است. بوستانی که روزگاری زمین خالی و خشک بود. این روزها به یمن نهالهای کاشته شده و حضور شهروندان جان تازهای گرفته است.
محمدرضا شیرعلی خانی
با داشتن فرزند معلول، انجمن برنا را با هدف ساختن زندگی بهتر برای معلولان راهاندازی کرد. اکنون 100 خانواده با فرزند معلول، عضو این انجمن هستند. او میگوید: «حس مشارکت در کار خیر میتواند از شهروندان قهرمانهایی بزرگ بسازد. با انجام هر کار کوچک میتوان قدمهای بزرگ برداشت.»
علی حیدری
مبتکر راهاندازی دیوار مهربانی و مؤسس کمپین پایان کارتنخوابی. او معتقد است که بخشش به دیگران در ذات همه ما از کودکی وجود دارد. اما گاهی فراموش میکنیم که در کنار ما افرادی زندگی میکنند که نیاز به کمک دارند. حیدری میگوید: «درخت نماد زندگی است. اگر به درختان رحم نکنیم نمیتوانیم به آدمها یا به حیوانات رحم کنیم.»
عطا مرادی
کارگر بخش بازیافت شهرداری که چند ماه پیش کیفی پر از پول را پیدا میکند وآن را به صاحبش برمیگرداند میگوید: «۳ سال است که بهعنوان کارگر بازیافت در شهرداری کار میکنم. کارگر شهرداری منطقه ۲ هستم. آن روز در حال جمعآوری زبالههای خشک در خیابان ۲۴ متری سعادتآباد بودیم که کیف را پیدا کردم.»
حمید گودرزی
پلیس نیکوکاری که برای کودکان نابینا وقت میگذارد و برایشان اسباببازی میخرد و آنها را به گردش میبرد. حالا او به همراه دوستانش بهصورت خودجوش فعالیت خیرخواهانه انجام میدهند. او پس از تولد فرزند دومش تصمیم میگیرد به برکت سلامتی فرزندش کاری انجام دهد.
محترم زندی
مادر شهید امیرهوشنگ خانمحمدی که با وجود بیماری و مشکلات درمانی و کهولت سن، هر هفته برای کمک به مرکز آسایشگاه خیریه سالمندان کهریزک میرود. او معتقد است که کار خیر اندازه ندارد؛ کوچک و بزرگ هم نمیشناسد. هرکسی به اندازه وسعی که دارد میتواند در راه کمک به دیگران قدم بردارد.
رضیه پرورده
بانوی باغدار نمونه که توانست باغ پدر را بعد از 30 سال در روستای ایرا احیا کند. پرورده تنها بانوی موفق و باغدار شمیرانات است که در سالهای 1393، 1394 و 1395 از او تقدیر شده و درسایه کاشت درختان توانسته برای چندین نفر از اهالی روستا کارآفرینی کند. او نخستین بانوی احیاکننده باغ در روستایی از توابع لواسانات است.
لاوینیا هرمزیان
بانوی مسیحی که بهعنوان پرستار نمونه، سالها در بخش نگهداری بیماران سرطانی فعالیت میکرد. وقتی مطلع میشود که خودش سرطان دارد تصمیم میگیرد زندگیاش را وقف کمک به دیگران کند. او با جان و دل از بیماران سرطانی پرستاری میکند. او موسس انجمن همیاران ابنسیناست.