• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
چهار شنبه 8 آبان 1398
کد مطلب : 86538
+
-

افتادن خیاط در کوزه

به شهر مرو درزی‌ای [خیاطی] بود، بر در دروازه گورستان دکان داشت و کوزه‌ای در میخی آویخته بود و هوس آنش داشتی که هر جنازه‌ای که از آن شهر بیرون بردندی، وی سنگی اندر آن کوزه افکندی و هر ماهی حساب آن سنگ‌ها بکردی که چند کس را بردند و باز کوزه تهی کردی و سنگ همی درافکندی تا ماهی دیگر. تا روزگار برآمد. از قضا، درزی بمرد. مردی به طلب درزی آمد و خبر مرگ درزی نداشت. در دکانش بسته بود. همسایه‌ها را پرسید که «این درزی کجاست که حاضر نیست؟» همسایه گفت: «درزی نیز در کوزه افتاد.»‌

قابوسنامه- عنصرالمعالی کیکاوس‌بن اسکندر

این خبر را به اشتراک بگذارید