رویینتنی به نام اسفندیار...
داستان اسفندیار شاهنامه چه بود
اسفندیار، جهانپهلوان ایران در روایات ملی، نوه لهراسپ و پسر گشتاسپ پادشاه کیانی است. این نام در اوستا «سپنتوداته» است. مطابق قاعده تحول زبانهای ایرانی در فارسی، هم «اسفندیاد» درست است و هم «اسفندیار». این نام از 2 جزء سپنتو به معنی مقدس و داته به معنی آفریدهشده تشکیل شده و در مجموع «آفریده مقدس» معنی میشود.
از اسفندیار فقط 2بار در فروردینیشت و وشتاسبیشت یادشده است. در ادبیات پهلوی عموما شایستگیهای اسفندیار در دینگستری مورد توجه قرار گرفته و از پیروزیهای خاصی که حماسهها به او نسبت میدهند. بنا بر روایات متاخر و بهویژه شاهنامه، گشتاسب به سعایت «گرزم» یکی از نزدیکان خود که اسفندیار را به برانداختن گشتاسب متهم کرده بود، به فرزند بدگمان شد و او را به زندان انداخت. او پس از آنکه دربرابر حمله ارجاسپ تورانی شکست خورد اسفندیار را از بند رها کرد. این شاهزاده ایرانی پس از کشتهشدن زریر، عموی خود، به جنگ ارجاسپ تورانی رفت و بر او غلبه کرد و آیین زرتشت را به اطراف پراکند و با پهلوانیهای خود کاری کرد که جز در کارنامه رستم در کارنامه هیچکسی نیست. زرتشت به پاس خدمات بزرگ، او رارویینتن کرد، طوری که از تمام بدنش تنها چشمها آسیبپذیر بود.
گرشاسب به فرزند حسد ورزید و نقشهای کشید. او ضمن دادن وعده تاج و تخت، او را به جنگ با رستم روانه کرد. رستم چنان که اسفندیار میخواست نپذیرفت که دستبسته نزد گشتاسب برود و سرانجام با راهنمایی و چارهجویی سیمر، رستم توانست عمر اسفندیار را با تیر گز مخصوصی به سر بیاورد. در این نبرد، 2پسر اسفندیار نیز کشته شدند. تفصیل جنگها و لشکرکشی اسفندیار به سیستان در شاهنامه آمده است. در شاهنامه به هفتخان اسفندیار اشاره شده که تقلیدی از هفتخان رستم است.
اسفندیار هم شاهزاده است و هم جهانپهلوان؛ 2صفتی که در شاهنامه جز او در هیچکس جمع نشده است. اسفندیار با «بالدار» و «زیگفروید» و «آخیلوس» -رویینتنان مشهور غربی- مشترکاتی دارد. برازندگی، جوانمرگی، برخورداری از فره ایزدی و گزندپذیری از گیاهی خاص، او را به پهلوانان مذکور همانند میکند.
داستان اسفندیار همدوش رستم، از ابعاد مختلف در شعر فارسی تجلی پیدا کرده است:
لیکن از مرگ پدر یابند مردان نام و ننگ
نام بهمن برنیامد تا نمرد اسفندیار
سنایی
در اشاره به هفتخان هم آمده:
یا مگر اسفندیارم کان عروسان را همه
از دژ رویین به سوی هفتخان آوردهام
خاقانی
اسفندیار این دژ رویین منم به شرط
هر هفته هفتخانش به تنها برآورم
خاقانی
این دلیران و یلان و گردنان و سرکشان
نوذرند و بیژنند و رستم و اسفندیار
مسعود سعد
داستان رزمهای تو کند باطل همی
در زمانه داستان رستم و اسفندیار
مسعود سعد
در باب رویینتنی هم در برخی اشعار اشاراتی شده است:
از خرد بس نادر افتد کز بن یک چوب گز
عزریائیلی برآید از پی اسفندیار
سنایی
دیدند جنگدیده دلیران تو را به جنگ
در آهنین لباس چو رویین سفندیار
مسعود سعد
از درون جان بر آمد نخوت و حقد و حسد
تا که از سیمرغ رستم گشت بر اسفندیار
سنایی