• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
سه شنبه 2 بهمن 1397
کد مطلب : 45600
+
-

نان خود خوردن

قصه‌های کهن
نان خود خوردن


دو  برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی. باری، این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار برهی؟ گفت: تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی؟ که خردمندان گفته‌اند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.

به دست آهک تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
***
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به تائی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا

گلستان سعدی

این خبر را به اشتراک بگذارید