گپوگفت با چندتن از اعضای کادر درمان درباره وضعیت بیمارستانها در دوره کرونا
قویتر میشویم
نگار حسینخانی_روزنامه نگار
«کاش از این خواب بیدار شویم!»؛ این را یکی از پرستاران بیمارستانی در استان البرز میگوید. مانی که در بیمارستانی در استان البرز کار میکند خودش چند هفته است که درگیر بیماری شده و پس از یک هفته تب، تازه توان نسبی صحبتکردن را پیدا کرده است. او میگوید که این بیماری همه را غافلگیر کرد و از سویی نگران بیماران غیرکرونایی است. البته این شرایط در دیگر استانهای کشور با شدت و ضعف متفاوتی وجود دارد. پرستاران و پزشکان و همه آنها که در دوران قرنطینه، بیمارستان، نخستین و آخرین خانهشان بوده، بسیار از روزهایی که پشت سر گذاشتهایم و آنچه پیشرو داریم مینالند و میترسند؛ هرچند در هفتههای اخیر وضعیت به تعادل نسبی، نزدیک و از بحران، خارج شده است. این خروج از بحران البته ربطی به تعداد مبتلایان و آمار مرگومیرها ندارد بلکه منظور، بهتعادلرسیدن بعضی امکانات در بیمارستانها و خروج از مرحله فقدان وسایل و نیازهای اولیه است. در این گزارش سعی کردهایم پای درددل بعضی از پرسنل، پزشکان و پرستاران در شهرهای مختلف، بنشینیم و از تجربههایشان صحبت کنیم.
برزخی بود همه غم
سامان در رشت، پزشک است و دوره طرحش را میگذراند؛ همسرش نیز دندانپزشک است، دیابت دارد و جزو گروههای پرخطر در این بیماری محسوب میشود؛ به همینخاطر 2ماه میگذرد که یکدیگر را ندیدهاند. زندگی زوجهایی که هر دو پزشک هستند حالا دیگر چندان مساعد نیست؛ فشار کاری، دوری از خانواده و در معرض بیماری بودن، همه و همه شرایط را برایشان دشوارتر کرده است. سامان که در روزهای اول از کمبود لباس و ماسک گلایه داشت، میگوید: «حالا شرایط بهتر شده. در هفتههای اول2دست لباس در اختیار هر نفر قرارمیگرفت که باید بارها ضدعفونی میکردند و میپوشیدند. این در حالی است که هر لباس برای 3ساعت و در بهترین حالت، یک روز ایمن است و باید دور انداخته شود؛ خصوصا آن دسته از پزشکان و پرستاران که در تماس نزدیک با بیمارند. اما شرایط طوری نبود که بتوانیم اعتراض کنیم. حتی در روزهای اول ماسک هم پیدا نمیشد. وقتی بازار از ماسک n95 خالی شد، بسیاری از خانوادهها تصمیم گرفتند شخصا هزینه کنند و برای فرزندانشان ماسکهای فیلتردار بخرند. مبلغ این ماسکها در بازار متشنج کرونازده 500هزار تومان شده بود، درحالیکه پیش از آن 60تومان فروخته میشد. اما با این حال نگرانی خانوادهها باعث میشد چنین هزینهای را بپذیرند تا فرزندانشان سالم بمانند. بارها از ما خواسته شد ماسک و... نخریم چون بیمارستان این اقلام را برایمان تهیه میکند اما عملا ممکن نبود چون بازار وسیلهای نداشت که بخواهد در اختیار بیمارستانها قراردهد». سامان اما تلخترین روزهای این بیماری را روزهایی میداند که بیمارستان فوتشدگان را برای دفن به مزارهای سطح شهر میفرستاد و چند ساعت بعد مردگان دفننشده با آمبولانس برمیگشتند؛ روزهایی که محلیها اجازه دفن جنازهها را اطراف ملک و زمینهای کشاورزیشان نمیدادند و با اورژانس درگیر میشدند. به ناچار فوتشدگان به بیمارستان برگردانده میشدند، خانوادههای عزادار به بیمارستان میآمدند و از ناراحتی اینکه بدن عزیزشان روی زمین مانده و دفن نشده بیقراری میکردند. او میگوید: «خانوادهها بیقرار بودند، در محیط آلوده بیمارستان رفتوآمد میکردند و این، آمار شیوع و ابتلا را بالا میبرد. از طرفی چندین و چند جنازه برگشته بود و بیمارستان موظف بود نگهشان دارد. این رویه نیز محیط بیمارستان را آلوده میکرد و جان پرسنل را به خطر میانداخت. برزخی بود که غمش میتوانست آدم را بکشد». او میگوید که اگر از این غم نمیریم حتما قویتر میشویم.
درد معاش و فکر نان مردم
هرچند شرایط برای کادر درمان بهتر شده است اما با استاندارد و ایدهآلها بسیار فاصله دارد. مینو، یکی دیگر از اعضای کادر درمان رشت میگوید: «حالا ماسک، دستکش و لباس در اختیارمان قرارمیگیرد اما نمیدانیم استاندارد این وسایل چطور ارزیابی میشود! لباسها را یک تولیدی در رشت تهیه کرده است. این خوب است که ما بیحفاظ نیستیم اما آیا کسی درباره استاندارد این وسایل هم مطمئن است!؟»
مانی نیز پرستاری است که در بیمارستانی در استان البرز کار میکند و بعد از گذراندن مراحل اولیه بیماری، تازه کمی حالش بهتر شده. او میگوید: «ما کیتِ تشخیص برای مردم نداریم. از مریضهای بستریشده، تست ترشحات حلق گرفته میشود و برای آزمایش به بیمارستان امامعلی که مخصوص این بیماری، آماده و مجهز شده است، میفرستند. اوایل کمبود خیلی زیاد بود، حالا اما کارها کمی مدیریتشده انجام میشود. تا امروز نزدیک به ۱۰ تا ۱۲ همکارم کرونا گرفتهاند ولی همه خوب شدهاند و اکثرا به سر کار برگشتهاند». مانی میگوید که بحرانشان بیشتر مربوط به مریضهای غیرکرونایی میشود که بهعلت نبود تخت تمیز جرأت نمیکنند به بیمارستان مراجعه کنند.
اما نرگس که در بیمارستانی در خراسان مشغول کار است، از ناآگاهی مردم میگوید و اینکه بسیاری از مردم خراسانجنوبی کشاورزند. برای این مردم، رفتوآمد به بیرجند برای تشخیص کرونا هزینهزاست. او میگوید: «بیماران کرونایی به بیرجند اعزام میشوند. افرادی که حالشان وخیم نیست بستری نمیشوند و بیماران را با نسخههایی که داروهایش را بهسختی میخرند، راهی خانه میکنند؛ با این حساب آمار مبتلایان به کرونا که در منزل هستند، از آمارهای رسمی حذف میشود». او میگوید کشاورزی که شغل اصلی مردم است تعطیل شده، رفتوآمد برای درمان کرونا شرایط اقتصادی را برایشان سختتر کرده و علاوه بر هزینههایی که متحمل میشوند، بهعلت فاصله زمانی رسیدن به بیرجند و اعلام مثبت یا منفیشدن نتیجه تست از سوی آزمایشگاه تهران، جان بیمار به خطر میافتد. داستان ماسک و دستکش هم در هفتههای اول مثل همه شهرهای دیگر بود.
قربانیها در فرار از کرونا
دغدغه اول خوزستان اما سرانه پایین تختهای بیمارستانی استان بود؛ عددی معادل 1.5تخت به ازای هر هزارنفر. در مراحل بعدی اما بیاطلاعی مردم درباره کرونا دردسرساز شد. آمار فوتشدگان در اثر مصرف الکل تقلبی از آمار تلفات کرونا بالا زد. 3بیمارستان در اهواز برای ارائه خدمات به بیماران مبتلا به کرونا اختصاص یافت و علاوه بر همکاری دانشگاههای علومپزشکی دزفول، آبادان، بهبهان و شوشتر، ارگانهایی مثل سپاه و ارتش هم اعلام آمادگی کردند تا بیمارستانهایشان را در اختیار بیماران بگذارند. شکور میگوید: «در روزهای اول شرایط خیلی سخت بود. از صبح به پزشکان و پرستاران یک ماسک داده میشد که باید تا پایان روز همان را استفاده میکردند. در اهواز کیت تست کرونا وجود نداشت و بیماران فقط با اسکن ریه تشخیص داده میشدند. از طرفی آمار در بخش مسمویت مراکز درمانی، هر روز بیشتر میشد». اما در اصفهان به ناگهان شرایط، وخیم شد و این استان با جهش بیماری بعد از تهران، مازندران و قم در رتبه چهارم آمار مبتلایان قرارگرفت. بیمارستان خورشید با قدمت صدساله در خیابان استانداری، کانون اصلی مراقبت از مبتلایان به کرونا شد. کوچه منتهی به درمانگاه بیمارستان خورشید محل تریاژ بیماران است. این بیمارستان که خط مقدم مبارزه با کروناست، حالا وضعیت بهتری نسبت به ماه گذشته دارد. علی میگوید: «در هفتههای اول با کمبود گان و شیلد و تستهای تشخیصی پیسیآر مواجه بودیم. شبها تعداد بیماران به چندصدنفر میرسید و کمبود وسایل همه را آزار میداد. همکاران پرستار به کرونا مبتلا میشدند و این، روحیه دیگر همکاران را ضعیف میکرد. مشکل دیگر این است که بیمارستان خورشید در مرکز شهر است. خیلیها در این منطقه رفتوآمد میکنند و همین باعث میشود جانشان در خطر باشد». هرچند حالا با افزایش بیمارستانهای مخصوص این بیماران، وضعیت در خورشید نیز بهتر شده است.
کرمانشاه اما همچنان غم روی غم مینشاند. همینکه زمین در این استان لرزید، با خود خیلی مشکلات را بالا آورد و نمایان کرد. یکی از این مشکلات، کمبود بیمارستان و مراکز درمانی در کرمانشاه بود. امین که در این استان پزشک است میگوید به هیچ چیز کاری ندارد؛ فقط میخواهد وضعیت بیمارستانی استانش را تشریح کند. او میگوید: «سرپل ذهاب با بیشاز ۴۰هزارنفر جمعیت، بیمارستان ندارد. قصرشیرین با ۱۵هزارنفر جمعیت فقط یک بیمارستان ۳۲تختخوابی دارد. مهمترین بیمارستان غرب استان، اسلامآباد با 60هزارنفر جمعیت، ۲۸۲ تختخوابی و تازهتاسیس است. جوانرود و گیلانغرب 2بیمارستان دارد با ۹۰تخت که برای جوانرودی با ۵۵هزار نفر جمعیت حتما بسیار کم است. گیلانغرب ۶۰هزارنفره ۲۹تخت دارد. پاوه ۵۷هزارنفره ۵۹تخت، و روانسر و دالاهو و ثلاثباباجانی اصلا بیمارستان ندارند. در غرب استان برای هر ۸۶۷نفر، یک تخت وجود دارد؛ این یعنی فاجعه از رگ گردن به ما نزدیکتر است».
خطر در بیمارستان
خانوادهها بیقرار بودند، در محیط آلوده بیمارستان رفتوآمد میکردند و این، آمار شیوع و ابتلا را بالا میبرد. از طرفی چندین و چند جنازه برگشته بود و بیمارستان موظف بود نگهشان دارد. این رویه نیز محیط بیمارستان را آلوده میکرد و جان پرسنل را به خطر میانداخت. برزخی بود که غمش میتوانست آدم را بکشد