محمدرضا نصیری- روزنامهنگار
اگر جشنواره سیوهشتم فیلم فجر را ویترین سالنهای سینما در سال1399درنظر بگیریم، سال آینده تقریبا یک سینمای مردانه خواهیم داشت. در جشنواره امسال یک کارگردان زن حضور داشت که آن هم داستانی کاملا مردانه را روایت میکرد. از تهمینه میلانی هم خبری نیست که زنهای مظلوم یا قهرمان در مبارزه با مردانی دیوصفت و هیولا را روایت کند.
در «پسرکشی» که در وقت اضافه به جشنواره اضافه شد و انگار قسمت دوم فیلم «خانه پدری» است، چندین زن حضور دارند. زنی با بازی ژاله صامتی که بهخاطر دخترزا بودنش تن به هوو میدهد، مادرش که وقتی ظلم به دختر را میبیند، سر بچه هوو بلا میآورد، بچه هوو که میخواهد انتقام آن بلا را از ژاله صامتی بگیرد و 4 خواهر شخصیت مرد جوان قصه که کارگردان حوصله نداشته 2 نفر از آنها را نشان بدهد، حضور دارند که هیچکدام قابلباور نیستند. با این همه شخصیت زن بهنظر میرسید با فیلمی زنپسند طرف باشیم اما اثر ضعیفتر از آن است که اصلا از این جهت یا جهاتی دیگر مورد توجه قرار بگیرد.
«روز صفر» شبیه قسمت دوم «شبی کهماه کامل شد» با همان روایت تاریخی است؛ منهای داستان عشقی بین الناز شاکردوست و هوتن شکیبا. فیلم بهدلیل ماهیت سیاسی و حادثهای بودنش فاقد شخصیت زن است؛ غیر از یک زن ایرانیتبار که در آلمان به کار دلالی اطلاعات مشغول است و خواهر یک تروریست جوان که فقط صدای او از پشت تلفن شنیده میشود.
درخشش دختر نابازیگر نوجوان «خورشید» هم باعث نشده این فیلم ربطی به دنیای دختران و زنان داشته باشد. دستگیری زهرا و تلاش رفیعی (جواد عزتی) برای آزاد کردن او و کلهای که بهخاطر زهرا توی صورت رئیس اداره میزند، تقریبا تمام سهم حضور جنس مونث در قصه است.
«دوزیست» 2 شخصیت زن دارد؛ یکی که اسیر مرد دوزنه همسایه است و دیگری دخترخالهاش که از یک رابطه صیغهای بیرون آمده و میخواهد فرزندش را سقط کند و در میان رقابت 3 دوست برای تصاحبش و همسر صیغهای سابق که رجوع کرده، سرگردان است.
زن در «روز بلوا» یک آقازاده است با حجاب برتر که شوهری روحانی دارد. بهخاطر پوششی که این دو دارند، خدشهای به آنها وارد نمیشود و مقصر پدر این زن و برادر آن روحانی معرفی میشوند.
«عنکبوت» تنها در یک سانس در سینمای خبرنگاران به نمایش درآمد و از موضوع آن که براساس حادثهای واقعی است، میشود فهمید که فیلم بر پایه زندگی مردی ساکن مشهد به نام حنایی بنا شده که این مرد بهخاطر یکسری عقاید و تعصباتی که دارد، به قاتل زنجیرهای زنان بدحجاب یا خیابانی تبدیل میشود. این هم میتواند سوژهای زنانه باشد، در رثای مظلومیت زنان سرزمین و نگاه مردسالارانه سنتی.
زن «سهکام حبس» هم یک شخصیت محوری و پررنگ است. زن جوان و زیبایی که بهخاطر یک نذر قرار است بهمدت یکماه از همسرش رو بگیرد و کاری به او نداشته باشد. او روی مچ دستش خالکوبی 2 قلب در کنار هم دارد که در سکانس پایانی خالکوبیها و قلبها را در واکنش به اتفاقاتی که در طول فیلم افتاده، محو میکند. او یک همسر، مادر فرزندی خردسال، در حال پول درآوردن و کمکخرجی از طریق کار در منزل، اهل جلسههای مذهبی زنانه و هیئت و... است که بهاجبار در موقعیت یک ساقی موادمخدر هم قرار میگیرد. زنی دیگر هم در این فیلم حضور دارد که بهخاطر شیمیدرمانی مجبور است از بیمارستان محل کارش دارو بدزدد و پیرزنی که برای پسر معتاد خودش از ساقی شیشه تهیه میکند و... .
زنی که معلوم نیست از کدامیک از اختلالات روانی مالیخولیایی سادیستی یا مازوخیستی رنج میبرد، قهرمان «دشمنان» است. در لوگوی فیلم که «من» آن در کلمه دشمنان با رنگی دیگر جدا شده، مشخص است که این زن دشمن خودش است. از فیلم بهعنوان نسخه دوم و زنانه «پرویز» یاد شده است. غیر از زنانه بودن، خصیصه دیگری را نمیتوان برای این فیلم برشمرد.
پریناز ایزدیار در «مغز استخوان» زنی است که بهخاطر خوب شدن فرزند بیمارش حاضر است از همسر دوم و محبوبش دل بکند و خودش را در اختیار همسر اولش قرار بدهد که دچار بیماری روانی است و در زندان بهسر میبرد. برخلاف فیلمهای تهمینه میلانی، این مرد است که قربانی زن میشود. صحنه گفتوگوهای عاشقانه زن و مرد هم در این فیلم با خلاقیت ساخته شده، زمانی که زن میفهمد شوهرش لبخوانی بلد است و زیر لب حرفهای عاشقانه میگوید.
هانیه توسلی در «بیصدا حلزون» بهترین نمایش یک نقش اول زن را در فیلمهای این دوره ارائه داد. او یک مادر ناشنواست که فرزندی ناشنوا دارد و شوهر سابق ناشنوای او مخالف کاشت حلزون در گوش این فرزند است. بازی با صدای هانیه توسلی و آن تون ریز که ادا میکند و سینهایی که میزند، کار سخت و خاصی است. او ایفاگر نقش فردی است که حاضر نیست بهخاطر نقصی که دارد، توسط دیگران نادیده گرفته شود. غرور او بیش از زن معمولی و تیپیکال جامعه است.
در «شنای پروانه» با پروانهای طرفیم که در همان سکانسهای ابتدایی قربانی میشود؛ زنی مردنما که بهخاطر محافظت از خودش در برابر مشتریان مرد، کلهاش را تراشیده و صدای مردانه از خودش درمیآورد؛ زنی که قربانی فداکاری شوهرش برای برادرشوهری که در زندان منتظر اعدام است، میشود؛ مادری که برای پسر لاتاش گریه میکند؛ زنی که اسیر دسیسه یکی از گندهلاتها میشود؛ زنی که همسرش را میبوسد و موهایش را شانه میکند (همسر واقعی جواد عزتی) و... . در «شنای پروانه» همانطور که از اسمش پیداست زن زیاد داریم؛ آن هم در فیلمی که در مردانهترین حالت خود به تصویر کشیده میشود.
«قصیده گاو سفید» بهخاطر اسمش هم که شده، حتما شکست تجاری میخورد اما فیلم خوبی است. زن این فیلم شبیه بسیاری از زنهای تنهای فیلمهای دیگر است که سعی دارند زندگی خودشان را بدون حضور مرد اداره کنند اما او که از پالسهای عاشقانه برادرشوهر سابق فراری است، ناگهان از حمایت مردی برخوردار میشود که ادعا دارد دوست شوهر مرحوم اوست و در ادامه مشخص میشود این مرد بهدلیل دیگری وارد زندگی زن شده است.
در «خروج» در کنار پیرمردهایی که با تراکتورشان به مقصد نهاد ریاستجمهوری در تهران خروج میکنند، یک پسر جوان هم وجود دارد که طبیعی است وجود داشته باشد؛ چون فرزند نقش اول فیلم است اما یک زن هم بین آنها حضور دارد. پانتهآ پناهیها نقش یک زن کلیشهای بااراده را بازی میکند که پابهپای مردان تراکتور میراند و البته کارهای زنانهای مثل بستن زخم همقطارانش و چایآوردن برای مردان را هم برعهده دارد. در فیلم حاتمیکیا نمیتوان انتظار داشت با یک زن قهرمان طرف باشیم.
راوی فیلم «درخت گردو» زنی است که نقش آن را مینا ساداتی بازی میکند. این زن یک معلم در آن روستای دورافتاده است و چیزهایی را روایت میکند که خودمان داریم روی پرده میبینیم و اگر راوی را حذف کنیم، هیچ اتفاقی نمیافتد. فیلم محمدحسین مهدویان یک مستند است و گره و داستانی وجود ندارد؛ یک بمب شیمیایی در روستا انداخته میشود و در ادامه فیلم یکسری بازیگر و سیاهیلشکر در حال سرفه کردن و بدتر شدن زخمهایشان به تصویر کشیده میشوند. بازیگر نقش همسر پیمان معادی با آن نگاههای نافذ و بازی خوبش هم نقش زیادی برای ارائه کردن ندارد؛ او یک مادر بسیار فرزندآور است.
اگر فرض را بر این بگذاریم که بهدلیل انصراف داریوش مهرجویی از ارسال فیلم جدیدش -لامینور- به جشنواره، چیزی از فیلم کارگردانی که معمولا در فیلمهایش به دنیای زنان میپردازد، نمیدانیم، سومین فیلم از سهگانه زنانه سهیل بیرقی«عامهپسند» را باید زنانهترین فیلم سال آینده سینمای ایران بدانیم. او در «من» با لیلا حاتمی سراغ یک زن دهه پنجاهی رفت، با «عرق سرد» و باران کوثری قصه زندگی یک زن دهه شصتی را روایت کرد و حالا با فاطمه معتمدآریا قصه یک زن دهه چهلی را بازگو میکند؛ زنی که بعد از سالها مادر بودن و همسر خانهدار بودن، میخواهد مستقل باشد و در جامعهای که عادت به رعایت کلیشهها و عرفها و هنجارهای سنتی دارد، غیرعامهپسند باشد. بیرقی مثل فیلم عرق سرد که در آن همخانه بودن 2 زن و نفرت زن متاهل داستان از همسرش را نشان داده بود، در این فیلم هم اشاراتی واضح به همجنسخواهی دارد؛ آن هم در شهری مثل شهرضا. این همجنسخواهی در فیلم «تومان» هم تلویحا وجود دارد.
در فیلمهای1399زنهایی در نقشهایی متفاوت خواهیم دید که عمدتا حاصل نگرش مردها به این جنسیت هستند. برخی تلاشها برای ارائه تصویر زن در فیلمهای ایرانی که از زاویه دید مردان روایت میشود، با چیزی که در واقعیت دنیای زنان وجود دارد، متفاوت است. در «خون شد» کیمیایی 3زن داریم؛ اولی یک نامادری است که ناگهان سر میز شام سفره دلش باز میشود و بعد از سالها به شوهری که 20سال از خودش بزرگتر است، درشت میگوید و اعلام میکند که دیگر نمیترسد یکوقت قابلمه کوبیده شود روی سرش. 2 دختر این خانواده خواهرهای 2 لات جوانمرد هستند که با وجود وضعیت مالی نسبتا مناسب خانواده اسیر 2 سرنوشت شوم شده و سر از بیغولههای اطراف تهران و دهاتهای شمال درآوردهاند؛ یکیشان در دام اعتیاد و فحشا گرفتار شده اما به طرز معجزهآسایی در مدت کوتاهی روبهراه میشود و دیگری نقشی فرعیتر و کمرنگتری دارد و فقط در خاطره تعریف کردنهای متعدد فیلم متوجه میشویم با عشقش فرار کرده و بعد از فوت شوهرش از او باردار است. در فیلم کیمیایی تلاشهایی برای نمایش مشکلات زن صورت گرفته اما کافی و اصلا لازم نیست؛ چون از نگاهی مردانه سرچشمه میگیرد و به داستان نمیچسبد. ثریای نادیده فیلم هم که فضلی دلداده اوست، هیچ رد پایی در قصه ندارد.
«خوب، بد جلف 2» تعدادی بازیگر زن دارد. انگار بخشی از صحنههای مربوط به گوهر خیراندیش که نقش خودش را بازی میکند از فیلم درآمده. 2 بازیگر زیبای زن شخصیتپردازی عمیقی ندارند؛ آنها فقط 2 کاراکتر هستند در یک باند خلافکاری. در قسمت قبلی «خوب، بد، جلف» این بهاره رهنما بود که در لواسان آدرس میپرسید، حالا 2 زن زیبا و یک دختر نوجوان زیبا در همین لوکیشن آدرس میپرسند. دختر نوجوان قرار است حواس پژمان جمشیدی و سام درخشانی را پرت کند اما زن دیگری هم در فیلم داریم که نقش او یک تیپ بامزه از آب درآمده است. ستاره پسیانی که پرکارترین بازیگر زن جشنواره امسال بود و در فیلمهای زیادی حضور داشت، نقش یک دختر مایهدار را بازی میکند که سعی دارد نامزدش -سام- را شدیدا کنترل کند. روابط و دیالوگهایی که بین این دو نامزد ردوبدل میشود بخشی از بار طنز فیلم را بر دوش دارد.
نیکی کریمی در «آتابای» نقش پررنگی ندارد. فیلمنامه و نقش اول متعلق به هادی حجازیفر است که معمولا نقشهای یکسان و خشن مردانه را بازی میکند؛ غیر از «دوزیست» که در نقشی متفاوت و تازه فرورفته است. سهم زن در فیلم نیکی کریمی 2 خاطره شخصیت اول مرد داستان است از دختری تهرانی که در دوران دانشگاه که روی او کراش داشت و خواهری که بهخاطر عشق نافرجام به دوست آتابای خودش را سوزانده بود. از هر دو شخصیت هیچ تصویری وجود ندارد و فقط خاطرههایی است که روایت میشود. در عوض، یک دختر جوان بومی در طول فیلم حضور دارد که برای رهایی از تبدیل شدن به مادرش و خالههایش مدام به آتابای میگوید: «بیا منو بگیر.» او میخواهد به دانشگاه برود و از زن سنتی بودن در جامعهای که زن آشکارا جنس دوم است، فرار کند. زن دیگری که از شهر آمده، به دومین عشق آتابای تبدیل میشود اما وقتی میفهمد مرد به این دلیل که زن سرطان داشته و سینهاش را تخلیه کرده جرأت ابراز عشقش را پیدا نکرده است، از او فرار میکند. این همه تصویر زن در تنها فیلم یک کارگردان زن در سینمای سال آینده است.
زن قربانی، زن ظالم، زن ساقی!
تصویر زن در سینمای سال 1399 به چه شکل خواهد بود؟
در همینه زمینه :