• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 30 آبان 1398
کد مطلب : 88313
+
-

حرف‌های جدی و دست‌اول سیدحسین مرعشی درباره اهمیت سفر و شناخت کشورمان

بسیار سفر باید تا دیده شود ایران

بسیار سفر باید تا دیده شود ایران


عیسی محمدی

با شماره سیدحسین مرعشی تماس می‌گیریم. چند باری موفق نمی‌شویم تا اینکه سرانجام ارتباط برقرار می‌شود. طبیعی است که یک رجل سیاسی، از این دست مصاحبه‌ها و درخواست مصاحبه فراوان داشته باشد اما وقتی که موضوع مصاحبه را متوجه می‌شود، اینکه قصد داریم درباره سفر و اثرگذاری آن روی ذهنیت و جهان‌بینی آدم‌ها و خاصه سیاسیون و مدیران ارشد صحبت کنیم، استقبال می‌کند و می‌گوید که اتفاقا حرف‌های خوبی در این زمینه برای گفتن دارد. در کمتر از یک هفته، در دفتر کار او واقع در ستارخان، پیش روی این فعال سیاسی ایرانی می‌نشینیم. مرعشی، از فعالان سیاسی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران است که در کارنامه خود، معاونت رئیس‌جمهور و ریاست سازمان میراث‌فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری در دولت اصلاحات، ریاست دفتر رئیس‌جمهور در دوران ریاست‌جمهوری آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، 2 دوره نمایندگی مردم کرمان در مجلس شورای اسلامی و استانداری کرمان  را ثبت کرده. مرعشی گاهی نیز به واسطه مصاحبه‌های تند‌و‌تیز خود، دچار دردسرهایی شده. پیش از اینکه سؤالات‌مان را با موضوع سفر شروع کنیم، او نکته‌هایش را آغاز می‌کند و این نشان می‌دهد که چقدر در این حوزه حرف و تجربه برای انتقال دارد. پای صحبت‌های این سیاستمدار کهنه‌کار ایرانی می‌نشینیم؛ نگاهش می‌تواند برای جوان‌ترها و مدیران دیگر جالب باشد.


  تا به حال چند سفر رفته‌اید؟
بی‌شمار. شاید بیش از 50کشور دنیا را دیده باشم. البته سفرهایم کوتاه و کاری بوده. خیلی هم از این سفرهایم تأثیر پذیرفته‌ام.
  یعنی این دیدن‌های شما عمیق نبوده؟
عمدتاً به سفرهای کاری و مأموریتی رفته‌ام و حتی یک سفر تفریحی هم به خارج کشور نرفته‌ام. ولی همین سفرها هم خیلی روی دیدگاه‌های من و روی برنامه‌هایی که می‌خواستم در حوزه مسئولیتم اعمال کنم، اثر مثبتی گذاشت.
  این اثرپذیری به چه ترتیبی بوده؟ چون شما می‌فرمایید که من سفرهای کوتاه رفته‌ام...
حتی یک نگاه گذرا هم داشته باشید، خیلی نکته‌ها دست‌تان خواهد آمد. در طول این سفرها با سیاستمداران، مدیران اجرایی و اقتصاددانان و... هم‌صحبت شده و جلسه گذاشته‌ایم. بازدیدهای زیادی هم  از کارخانه‌ها و پروژه‌ها و... داشته‌ایم.
  این سفرهای مأموریتی  غالباً رسمی و کنترل‌شده هستند. چطور می‌شود از آنها اثر گرفت؛ وقتی که همه‌‌چیز رسمی و کانالیزه است؟ 
حالا من چندان سیاستمدار پایه‌بلندی هم نبودم. عمده سفرهای من در دوره‌ای که استاندار کرمان و نماینده مجلس بودم اتفاق افتاد. 8سفر هم زمانی که معاون رئیس‌جمهور بودم به خارج کشور داشتم. چندان خودم را در قید‌و‌بند این تشریفات دیپلماتیک نمی‌دیدم. یادم می‌آید یک‌بار، سفری به کره‌جنوبی داشتیم با هیأتی از نمایندگان رفته بودیم و دیداری هم با رئیس‌مجلس آنجا داشتیم، یکی از همراهان پرسید که شما مطالبات مردم را چطور پاسخ می‌دهید. من ابتدا از این سؤال چندان خوشم نیامد. این رئیس‌مجلس جواب قشنگی داد. گفت که در کره هیچ مطالبه پرداخت‌نشده‌ای وجود ندارد. من با اقلیت و اکثریت مجلس جلسه داشته و خواسته‌ها را یادداشت می‌کنم. سپس با دولت جلسه گذاشته و بررسی می‌کنیم که کدام یک از این خواسته‌ها و مطالبات در حیطه شدنی‌ها و کدام یک در حیطه نشدنی‌هاست. صرفاً مواردی که در حیطه شدنی‌ها باشد را از تریبون مجلس مطرح می‌کنیم. در نتیجه هیچ مطالبه و خواسته ترتیب اثر داده نشده‌ای وجود ندارد. شما این روند را مقایسه کنید با برخی از نطق‌های بین دستور مجلس خودمان. کلی شعار می‌دهند و کلی‌گویی می‌کنند. دیدن این چیزها، نتیجه همین سفرهاست.
  برگردیم به موضوع اهمیت سفر؛ نگاه‌تان در این مورد چگونه است؟
یک جنبه از اهمیت سفرها جنبه تاریخی است. در این زمینه یک تجربه سعدی را داریم، یک تجربه حافظ را. می‌شود مثل حافظ عاشق بود و غزلسرا و جایی نرفت، ولی نمی‌شود که بخواهیم حکیم و مصلح اجتماعی بشویم، ولی مثل سعدی جهان را ندیده باشیم. سفرهای حکیمانه‌ای که سعدی انجام داد، باعث شد تا الگوی خوبی برای این منظور باشد؛ یعنی کسی که بخواهد یک مصلح اجتماعی بوده و اثرگذاری واقعی در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور داشته باشد، باید برود و از دنیا یاد بگیرد.
  برداشت من این است این شرطی که می‌فرمایید برای مصلح اجتماعی بودن و اثرگذاری، فوق‌العاده مهم است، نه؟
بله، شرط خیلی مهمی است. یک تجربه دیگر سفر ایرانی‌ها به زمانی بر‌می‌گردد که ایران درجا زده بود و پادشاهانی چون ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه به سفرهای اروپایی رفته و یکباره متوجه عقب‌ماندگی شدید ایران شدند. تمام امتیازات و قراردادهای نفتی که در دوره قاجار و اوایل پهلوی انجام و امتیاز آنها به کمپانی‌های غربی و اروپایی داده شد، به‌نظرم به واسطه سفرهایی بود که اتفاق افتاد و دیر هم انجام شد. ببینید! آخرین دوره شکوه ما به دوره نادری برمی‌گردد.
  فکر کنم آخرین دوره شکوه ما صفویه باشد؛ چون دوره نادرشاه خیلی کوتاه بود، ضمن اینکه بیشتر نظامی بود تا فرهنگی...
کوتاه بود، ولی به هر حال بود. ضمن اینکه نادر گام‌های فرهنگی مهمی هم برداشت. نادر جنگ شیعه و سنی در ایران را به وحدت شیعه و سنی در ایران تبدیل کرد.
  این مورد، همان نقطه‌ضعف بزرگ صفویه نبود؟
بله. از دوره نادری به بعد، ایران دچار یک بیماری مزمن شده و ضعیف شد. اگر بزرگان ما از دوره نادری به بعد، سفرهایی به غرب داشتند و متوجه پیشرفت آنها می‌شدند، این اتفاق نمی‌افتاد که یکباره ناصرالدین‌شاه به اروپا برود و در مقابل با این حجم توسعه‌یافتگی غرب، خودباخته شود و این همه امتیاز به آنها بدهد. این امتیازها را، نتیجه این خلأ و گسست در سفرهای بزرگان  به اقصی‌نقاط دنیا می‌دانم. در واقع این دیدن دیرهنگام، منجر به احساس حقارت شد. به‌نظرم در دوره امروز همه سیاستمداران ایران باید تجربه چین را درک کنند. من خودم این تجربه را به راحتی درک می‌کنم. قبل از چین، شما تجربه توسعه سنگاپور، آسه‌آن، برزیل، کره‌جنوبی و... را دارید. اما سرعت توسعه و اتفاقات در چین، تمام تجربیات توسعه قبلی دنیا را کنار گذاشته. امروز اگر کسی درباره توسعه بخواهد پژوهش، تدریس و دقت داشته باشد، دیگر نمی‌تواند تجربه کره‌جنوبی، برزیل و سنگاپور را نگاه کند، باید برود چین را ببیند. سرعت پدیده‌ها در این کشور به قدری بالاست که هنوز کسی به‌طور کامل آن را درک نکرده. چین از 48میلیارد‌دلار تولید ناخالص داخلی طی 40سال به حدود 12هزار‌میلیارد‌دلار رسید! امروزه بزرگ‌ترین پل‌ها و متروها و قطارهای سریع‌السیر و... در چین است. بیشترین حجم سرمایه‌گذاری امروزه در چین اتفاق می‌افتد. اروپا در آینده نزدیک در برابر چین کاملاً محو خواهد شد. آمریکا هم وارد چالش جدی خواهد شد که امیدوارم جنبه‌های نظامی پیدا نکند. یادتان باشد که آمریکایی‌ها مردمان متکبری هستند و صد سال است که در دنیا دارند حرف اول را می‌زنند. اصلاً نمی‌توانند تحمل کنند کسی بخواهد حرف اول را بزند و آنها را کنار بگذارد.
  البته در این صد سال باید کمی دقت کنیم؛ به‌عبارت دقیق‌تر از جنگ جهانی دوم به بعد...
بعد از پایان جنگ‌های داخلی، آمریکایی‌ها قدرتمند شدند و حرف اول را در اقتصاد، علم، تکنولوژی و... می‌زدند. از همان‌موقع هم این روند شروع شده بود. اما به هر حال کاری که چینی‌ها کرده‌اند بهت‌آور است. من در دوره اولی که تحولات چین شروع شده بود،به آنجا رفتم؛ سال 64. آن موقع دیده بودم که سر چهارراه‌های چین، پشت چراغ‌قرمز، چندهزار تا دوچرخه توقف می‌کرد و به تعداد کمتر از یک‌درصد ساکنان آن‌جا اتومبیل سوار می‌شدند. خیابان‌ها خالی بود؛ با تعداد کمی اتومبیل و انبوه بی‌شماری از دوچرخه. من حتی خانه‌های کمون را هم دیده بودم که فراوان وجود داشتند؛ خانه‌هایی که شامل کوچه‌هایی بودند با اتاق‌های 3در 4 در اطراف و مثلاً یک سرویس و آشپزخانه مشترک در انتهای کوچه. بیشتر مردم چین چنین وضعی داشتند.
 من وضعیت امروز چین را هم دیده‌ام و دارم می‌بینم که چه سرعت عملی در کار و به سرانجام‌رساندن پروژه‌های مختلف دارند. الان نیمی از صنعت آلومینیوم دنیا در اختیار اینهاست. سابقاً 90درصد مردم چین در ‌ماه کمتر از 2دلار درآمد داشتند، الان این تعداد شده است 3درصد که گفته‌اند تا چند سال دیگر کاملاً رفع می‌شود. این تجربه‌ها نتیجه سفرهاست. اگر کسی بخواهد مصلح اجتماعی باشد و دنیا را ندیده باشد، درجا می‌زند و حتی اگر مدیر باشد، عقب‌گرد خواهد داشت.
  شما در ایران چقدر سفر رفته‌اید؟
در ایران که بی‌شمار است. تنها در 14‌ماهی که در میراث‌فرهنگی بودم، 60سفر داخلی رفته‌ام؛ یعنی حتی هفته‌ای یک سفر هم بیشتر بود. می‌گویند «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی»، ولی من می‌گویم که «بسیار سفر باید تا دیده شود ایران.» ایران کشوری پهناور، متنوع و ناشناخته است.
  ناشناخته برای ما یا خارجی‌‌ها؟
حتی برای خود ما، حتی برای مسئولان. من همیشه در سخنرانی‌هایم به این نکته اشاره کرده‌ام که مسئولان جمهوری اسلامی ایران در سطح استانی یا ملی، ایرانی بوده و ملیت و شناسنامه ایرانی دارند، در ایران هم متولد شده‌اند، ولی اهل ایران نیستند.
  یعنی چه؟
یعنی اهلیت ندارند؛ یعنی ایران را نمی‌شناسند. من در 14ماهی که در میراث‌فرهنگی بودم، به این نتیجه رسیدم که اگر کسی در طول 30سال و هر سال 4سفر و هر بار یک هفته، کل ایران را به سفر برود، باز هم به انتهای ایران نمی‌رسد؛یعنی هیچ‌جای تکراری را در ایران نخواهد دید.
  از نظر جغرافیا یا اقلیم یا فرهنگ و قومیت و رسوم و سنن؟
از همه نظر. مثال می‌زنم؛در زمان مسئولیتم در میراث‌فرهنگی، دوستانمان در نطنز مدت‌ها اصرار داشتند که برای بازدید از این منطقه و شهر به آنجا بروم. من هم فکر می‌کردم که مگر نطنز چه دارد که نیاز به بازدید چند‌ساعته هم داشته باشد. اگر قرار بود به جایی در استان اصفهان هم بروم، اول باید به اصفهان یا در نهایت به کاشان و چند تا شهر دیگر می‌رفتم. فکر نمی‌کردم که نطنز این‌قدر اهمیت داشته باشد. به هر حال یک‌بار تصمیم گرفتیم به این شهر و منطقه برویم. ما 7 صبح به این منطقه رسیدیم و تا 10 شب، هنوز به آخر نطنز نرسیده بودیم. به سمت ابیانه رفتیم. ابیانه را همه می‌شناسند. ابیانه تنها منظومه‌ای از روستاها در یک دره است که تک‌تک آنها جذابیت‌های مهمی دارند. در یکی از روستاهای آنجا، یک منبر چوبی 800ساله وجود داشت. بعد به دیدن تحفه یا سفال نطنز رفتیم که کنار مسجد جامع، در یک کارگاه و توسط پیرمردی تولید می‌شد. این، تنها سفالی است در ایران که از رس نیست، از سیلیس است؛ یعنی سنگ‌های سیلیس را از کوه می‌کنند و آرد می‌کنند. بعد 2ماه گل آن را ورز می‌دهند. بعد از 2‌ماه با آن شیء و کوزه می‌سازند. رنگ‌هایی هم که در آن استفاده می‌شود، رنگ‌های کوهی است. بعد اینها را داخل کوره می‌گذارند. رنگ‌های به‌کار رفته هر کدام باید در درجه حرارت خاصی پخته شوند و هر کدام را با هنرمندی، در این درجه حرارت می‌پزند. بالا و پایین کردن اینها در کوره، مهارت خاصی را می‌طلبد که هم رنگ‌ها پخته شوند و هم خراب نشوند. در طرفین نطنز، اردستان و کاشان هستند که چنین چیزی اصلاً ندارند. این هنر فقط منحصر به نطنز است. شما اصلاً نمی‌توانید تصور کنید که همین نطنز، خودش به اندازه اصفهان اهمیت دارد. این در حالی است که نطنز بخشی از کاشان و کاشان بخشی از اصفهان است، اما همه‌‌چیز در اصفهان جمع شده. درحالی‌که در شرق اصفهان کاروانسراها، مساجد و بناهایی وجود دارد که به دوره سلجوقی بر‌می‌گردد و حتی در مراکز اصفهان هم وجود ندارد.
  و این چیزهایی که می‌فرمایید باعث می‌شود تا به این شوق و درک برسیم که حتماً برویم و از نزدیک این شهرها را ببینیم، نه؟
بله. بگذارید از خوزستان بگویم. شاید در نگاه اول تصور کنید که خوزستان چندان آثار باستانی و تاریخی نداشته باشد اما وقتی که رفتم و همه را دیدم، اصلاً متحیر ماندم. به شما می‌گویم که حتی اگر یک‌ماه هم در خوزستان بمانید، باز هم نمی‌توانید به انتهایش برسید و همه‌‌چیز را ببینید؛ از چغازنبیل گرفته که بزرگ‌ترین معبد دست‌ساز بشر را می‌بینید؛ به شوش می‌روید و می‌بینید چقدر جای عجیبی است. فرانسوی‌ها مطالعه کردند و دیدند که 6هزار سال در تمدن این شهر جمع شده! یعنی مدام یک لایه از آن خراب می‌شده و تمدن‌های بعدی یک لایه دیگر را می‌ساخته‌اند. همینطور لایه‌لایه شده تا اینکه شما الان 6هزار سال تمدن را در این لایه‌ها می‌بینید.
  و طبیعی است که این دانستنی‌‌ها، باعث ایجاد احترام بسیار بیشتر نسبت به این مناطق خواهد شد.
بله. در شوش، باستان‌شناسان فرانسوی 100 سال کار کرده‌اند. یک کارگاه قلعه‌مانند ساخته‌اند از خرده آجرهایی که در محوطه تاریخی بوده. خود این بنا الان یک جاذبه تاریخی شده. شوشتر هم همینطور است. هرقدر ساسانیان قدیمی‌تر از صفویه هستند، شوشتر از اصفهان قدیمی‌تر و هرقدر که کارون‌ از زاینده‌رود پرآب‌تر است، شوشتر از اصفهان مهم‌تر است. در اصفهان شما سی‌وسه پل را دارید که روی زاینده‌رود ساخته شده و برای 400سال پیش است؛ اما در شوشتر پل شادروان را دارید که برای 1400 سال پیش است. در شوشتر کانالی دارید به نام بولیتی که آب را از زیر و به‌صورت تونل، به دشت منتقل می‌کرده؛ برای هزارو400سال پیش. سد میزان هم چنین. 
مثال دیگری می‌زنم. شما از منطقه پسابندر در گواتر که شروع کنید و همینطور بیایید، 2000 کیلومتر نوار ساحلی تا خوزستان خواهید داشت. این 2هزارکیلومتر نوار ساحلی، انواع فرهنگ‌ها و زندگی‌ها را در خودش دارد؛ در همه جنبه‌ها. فقط از جنبه غذایی، شما از پذیرایی شیرچای در گواتر که خاص هندی‌هاست، دارید تا پذیرایی با قهوه عربی در خوزستان را. ببینید تنوع چقدر زیاد است! این تنوع در گویش، لباس، موسیقی و... موجود است. تمام این مسیر، مسیر تمدنی است، ولی چه‌کسی به فکر کشف آن افتاده؟ مهم این است که نه مسئولان و نه مردم ایران، ایران را نمی‌شناسند. چند وقت پیش من مهمانانی از بزرگان سنندج و چابهار در اینجا داشتم. جالب اینجا بود که هیچ کدام، شهر دیگری را هیچ‌گاه ندیده بودند و تصوری از آن شهر و مردمانش نداشتند. متأسفانه هیچ درکی از همدیگر نداشتند و ندارند.
  متأسفانه این عدم‌درک‌ها هم باعث شده تا تنش‌هایی قومیتی و فرهنگی داشته باشیم، اینطور نیست؟
ببینید، ما چند نقطه تلاقی خوب در ایران داریم، ولی کافی نیستند. یک نقطه تهران است که بیشتر امکانات در آن جمع شده و قومیت‌های مختلف در آن دارند زیست می‌کنند. نقطه تلاقی دوم مشهد است که باز هم خوب است. نقطه سوم هم سواحل مازندران است که در تابستان و در این منطقه، اقوام به هم می‌رسند. تازگی‌ها کیش هم در حال تبدیل شدن به یک نقطه تلاقی است اما باز هم همه این نقاط تلاقی کافی نیستند. در کل بحث من این است که نمی‌شود آدم، ایرانی باشد، ولی اهل ایران نباشد. این امر مخصوصاً در مورد مسئولان صدق پیدا می‌کند. چطور می‌شود شما ایران را نشناسی و بخواهی برای آن کاری بکنی؟‌ مطلب دوم این است که باید ایران را تجهیز کنیم تا ایرانگردی توسط مردم جدی گرفته شود. من در برنامه چهارم، پیشنهادی کردم و رأی هم آورد ولی عملی نشد. اینکه همه نقاط ایران و ازجمله بنادر شمالی و جنوبی را، با راه‌آهن برقی سریع‌السیر به تهران وصل کنیم. باید سفر را در ایران به‌شدت کوتاه کنیم. قطار زاهدان تا تهران، 36ساعته می‌آید؛ جذاب نیست. درحالی‌که باید بتوانیم این فاصله را شش ساعته کنیم؛ تا تبریز  دوساعته و تا مشهد سه‌ساعته. اگر مسئول باشم، سریع این شبکه برقی سریع‌السیر را احداث می‌کنم. 
نکته مهم بعدی، ساماندهی نظام تعطیلات در ایران است. از مهر تحصیلات بچه‌ها شروع می‌شود و هیچ تعطیلاتی نداریم؛ درحالی‌که در نوروز و تابستان کلی وقت خالی داریم. مردم 6‌ماه سفر نمی‌روند و عید، می‌خواهند یک‌دفعه سفر بروند؛ شدنی نیست. تعطیلات ما باید در طول 12ماه توزیع شود. در این صورت سفرها هم توزیع خواهد شد.
به سؤالات پایانی برسیم جناب مرعشی! اگر سفرهایتان را از متن زندگی سیاسی و شخصی‌تان حذف کنید، از شما چه می‌ماند؟
نیمی از آن به هدر می‌رود.
  به یادماندنی‌ترین سفر؟
از وین خوشم آمد؛ موزون و تاریخی و خوب تجهیز شده، با حفظ بافت سنتی و تاریخی شهر. نظم آلمان هم مرا تحت‌تأثیر قرار‌داد. سنگاپور هم خوب بود؛ هرچند بزرگ نبود و در حد‌و‌اندازه یک شهر محسوب می‌شد.
  شما از تجربه‌های حاصل از سفرهایی که داشته‌اید، در کارهای مدیریتی و پروژه‌های زمان مدیریت‌تان هم استفاده کرده‌اید؟
البته من که کار خاصی نکرده‌ام اما در کل این تجربه‌ها را می‌دیدیم و مثل پادشاهان قاجار فقط حسرت می‌خوردیم.
  در این سن‌و‌سال، چه چیزی حال شما را خوب می‌کند؟
تنها چیزی که حالم را خیلی خوب می‌کند، این است که ببینم ایران روی ریل درستی در جهت توسعه و پیشرفت قرار گرفته باشد.





این صد نقطه طلایی
شما اگر نقشه یک‌میلیونیم ایران را روی دیوار داشته باشید، می‌بینید که همسایه‌هایی مثل امارات‌متحده‌عربی هم در این نقشه نشان داده می‌شوند. شما اگر انگشت سبابه‌تان را روی منطقه دبی و شارجه و ابوظبی بگذارید، همین مساحت زیر انگشت سبابه شما می‌شود منطقه‌ای که در آن کشور به توسعه‌اش پرداخته‌اند و هم‌اکنون سالانه 80میلیون مسافر در آنجا پیاده می‌شود و 30میلیون هم گردشگر مستقیم دارد. اگر همین انگشت سبابه‌تان را در نقشه ایران بگردانید، بیش از 100نقطه مختلف را می‌توانید پیدا کنید که می‌توانند و ظرفیت این را دارند که چنین بشوند.





با حاج‌قاسم دوستی دارم
از قدیم با حاج‌قاسم سلیمانی دوست بوده‌ایم؛ حالا ایشان سردار بزرگ اسلام هستند، من گوشه‌نشین. البته من چندان مصدع همشهریان نمی‌شوم و پیش آنها نمی‌روم. ایشان فرمانده لشکر موفق ثارالله کرمان بوده. در جوانی به‌صورت داوطلبانه به جبهه رفته و گروهی را تشکیل داده که رفته‌رفته این گروه بزرگ و بزرگ‌تر شده تا تبدیل به لشکر ثارالله شد. امروز هم در سطح منطقه و ملی نقش ایفا می‌کند. البته گاهی در پروازهایی که به کرمان داریم، به‌طور اتفاقی ایشان را می‌بینم. روابطمان همچنان صمیمی است و همچنان احترام خاصی برایشان قائلم.





همشهریان مشهور ما
از استان کرمان عادل فردوسی‌پور را داشتیم که حذف کردند. هاشمی‌رفسنجانی را داشتیم که حذف شد. بسطامی را هم زلزله حذف کرد. باهنر هم که الحمدلله هنوز هستند که رابطه خوبی با هم داریم. در مجلس پنجم چند فراکسیون وجود داشت. باهنر در فراکسیون ولایتی‌ها و حزب‌الله بود. انصاری در فراکسیون روحانیون مبارز و اصلاح‌طلبان بعدی. من هم کارگزاران بودم. آقای طه هاشمی، سفیر ایران در واتیکان هم فراکسیون مستقلین را تشکیل داده بود.  جهانگیری، ربوشه، مرحوم زادسر و... همه‌شان کرمانی بودند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید