
واژهسازی یا طنزپردازی

اصغر ضرابی ـ منتقد و روزنامهنگار پیشکسوت
زبان فارسی دارای دیرینهای نظرگیر (چنانکه بارها گفتهام، چشمگیر غلط است)، است و در طول هزار و اندی حیات خود (مسلما عمر زبان فارسی بیش از این است اما من مبتدا را به دلیل شباهتهای زبان آن دوره با دوره ما از اوان دوره سامانی در نظر گرفتهام؛ یعنی از زمان سرایش نخستین شعر فارسی توسط ابوحفظ ثغدی یا فیروز مشرقی: «آهوی وحشی در دشت چگونه دوذا / او ندارد یا ربی یار چگونه بوذا» و ...) شاهکارهای بدیع و گاه حیرتانگیز چه در نظم و چه نثر بر جای گذاشته که بر تارک آن بزرگترین شاعر دنیا یعنی شمسالدین محمد حافظ شیرازی میدرخشد.
حال اگر این زبان مورد یغما و چپاول و غارت قرار گیرد، چه باید بکنیم؟ بارها در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی گفتهام که زبان فارسی تراث یا ماترک هیچ شخص و گروهی نیست و رفتار ما با آن نمیتواند و نباید دلخواه و سلیقهای باشد. زبان، قواعد و مقرراتی دارد که رعایت آنها در حفظ آن موثر است. اگر کسی میخواهد خدمتی به آن بکند، راهی جز رعایت این قوانین ندارد و نمیشود به نام نوآوری یا تحول، خدشه و آسیبی به آن وارد کرد. برای اجتناب از اطناب به این مطلب بدیهی اشاره میکنم و وارد اصل موضوع میشوم.
ما 3نوع زبان داریم؛ زبان گفتاری، زبان نوشتاری و زبان شنیداری. حاصل دیالکتیک یا سنتز این 3 میشود «زبان معیار» که عامل و مقوم وحدت همه اقوام ایرانی است. از همین رو دارای نهایت اهمیت است اما از آنجا که زبان هم مانند بسیاری از فنون ابژه و سوبژه تغییر و تحول مییابد در تمام مراحل این تطور مهمترین بخش زبان ـ زبان گفتارـ این دگرگونی را برمیتابد. زبان گفتار در سادهترین و خلاصهترین تعریف، مجموعه کلامی است که توده مردم به طور روزمره به کار میبرند. حال با درنظرداشتن اهمیت بیبدیل زبان و دلیل تغییر و چگونگی آن، باید دید وظیفه فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این میان چیست؟
مسلما وظیفه این نهاد کمک به پویایی زبان (نه تغییر و تصرف در آن) و وحدتبخشی به هارمونی و همگنی زبان و جلوگیری از رواج اغلاط فاحش در زبان نوشتاری و گفتاری است. بنابراین فراوانی چنین اغلاطی میتواند دلیلی بر تحقق نیافتن این امر باشد. اگر در زبان گفتار «گیر نده» به کار میرود باید از گویندگان پرسید وقتی که «گیر» فعل امر است (با حذف بای زینت و تاکید) و نده فعل منفی وجه امری است از مصدر دادن و دادنیدن، ما از مخاطب میخواهیم چه چیزی را بگیرد و ندهد؟ اگر فرهنگستان نمیتواند برای جمله «به من ضدحال نزن» چارهای بیندیشد میتوان پذیرفت، اما وقتی خود بدون توجه به تداول عامه «استامپ» را «جوهرگین» مینامد، چه باید کرد؟
آیا این ایجاد غرابت و تشتت در زبان نیست که به فلاسک یا اسم نادرست آن فلاکس بگوییم دمابان؟ گاهی شنونده تصور میکند اینها ابداع واژه نیست و نوعی شوخی و مطایبه است.
آیا «زنجیره» و «دوگوشی» معادلهای خوبی برای «سریال» و «هدفون» هستند؟ «خانه» چه ایرادی دارد که باید بگوییم «کاشانه» و آیا کسی هست که به تعمیرکاری بگوید: «لولههای کاشانهام خراب شدهاند؟» عنایت نداشتن به زبان گفتاری تودهها مشکلاتی از این دست را رقم میزند. نمیتوان تنها با دستاویز قرار دادن نکات دستوری زبان واژهای ابداع کرد که در گفتار روزمره مورد کاربرد قرار گیرد. ای کاش این نهاد معظم رویهای سنجیده برگزیند و فرهیختگی را با نزدیک شدن به ذائقه و سلیقه مردم درآویزد تا چون گذشته واژههای پیشنهادیاش بر زبان مردم از هر قشر و طبقهای جاری شود.