دیروز: دعوا بر سر اتوبوس امروز: دعوا در اتوبوس
مسعود پویا_روزنامه نگار
دیروز
دعوا بر سر اتوبوس بود. دعوای بالادهیها و پاییندهیها که ریشه در گذشته داشت و اختلافهایی که هرگز حل نمیشد نسل به نسل به آنها منتقل شده بود. حالا پاییندهیها اتوبوس خریده بودند و با آن مسافرکشی میکردند در حالی که بالادهیها قبلا با گاری این کار را انجام میدادند و با آمدن اتوبوس دیگر کسی سوار گاری نمیشد. تلاش پیربابا ریشسفید ده و معلم روستا برای آشتی دادن پاییندهیها و بالادهیها به جایی نمیرسد چون کدخدا منافع شخصیاش با این اختلافها گره خورده و این اوست که بالادهیها را تشویق میکند که آنها هم اتوبوسی برای خود بخرند. فیلم «اتوبوس» (یدالله صمدی 1365) برگرفته از قصه «حزب کرامت حزب سلامت» یا «اتول دعوا» نوشته عزیزنسین روایتی است طنزآمیز از اختلافهای بیحاصل که دودش به چشم مردم میرود و سودش به جیب صاحبان قدرت. دعواهای حیدری- نعمتی که اینجا بهانهاش اتوبوس است.
روستایی سنتی که با ورود اتوبوس به عنوان محصولی از تکنولوژی عصر مدرن، اهالیاش دلیلی تازه برای به جان هم افتادن مییابند. برای روستاییهایی که معمولا ماهی یک بار به شهر میروند خریدن اتوبوس توجیه اقتصادی ندارد و تنها به کار فخرفروختن به طایفهای میآید که به دلایلی مبهم به خون یکدیگر تشنهاند. براساس شواهدی که در فیلم وجود دارد داستان در اواخر دهه20 میگذرد. در دورانی که هنوز نظام ارباب- رعیتی در روستاهای ایران حاکم بود. میان شخصیتهای پرتعداد فیلم، فیلمساز کوشیده تا به شیئی بیجان (اتوبوس) هویت و تعین بدهد؛ اتوبوسی که در شروع فیلم خریداران خوشحالش با آن به میدان روستا میآیند. اختلاف میان روستاییها باعث شکستن شیشهاش میشود و خلاصه ریشه اغلب ستیزهای فیلم بر سر آن است. در نهایت با خریدهشدن اتوبوسی دیگر توسط بالادهیها، بار فانتزی فیلم افزایش مییابد. اینکه در دهه20 شمسی اهالی یک روستا 2 اتوبوس داشته باشند از آن موارد عجیبی است که شاید تنها بتوان با مایه طنزآمیز فیلم توجیهش کرد.
پایان ماجرای فیلم صمدی مثل پایانبندی اغلب فیلمهای دهه60 با خوشی و خرمی همراه است. آشتیکنان میان بالادهیها و پاییندهیها و رسیدن به آگاهی و شناخت فردی و اجتماعی نتیجهای است که فیلمساز در انتهای فیلم میگیرد.
امروز
راضیه دنبال قصاص قاتل خواهرش است. دلایل کافی برای صدور حکم قصاص وجود ندارد و برای اعلام متهم باید مراسم قسامه برگزار شود. راضیه 50نفر از فامیل و آشنا را سوار اتوبوس کرده تا از گرگان برای اجرای مراسم قسامه به مشهد بروند. فیلم «قسم» (محسن تنابنده 1398) داستان این سفر است؛ سفری با اتوبوس که رانندهاش خلیل، برادر خسرو و همسر راضیه است. بیشتر سکانسهای فیلم قسم در داخل اتوبوس میگذرد و ما شاهد التهاب و دعوا و اختلاف و کمی هم شوخی در این لوکیشن هستیم. بیشتر انرژی کارگردان و فیلمبردار صرف یافتن راهحلهایی برای پرهیز از نماهای تکراری در لوکیشنی واحد شده است. طبیعی است وقتی بیشتر یک فیلم در داخل اتوبوس بگذرد تماشاگران پس از چند دقیقه احساس ملال و تکرارکنند. در فیلمنامه چیزی که قرار بوده جلوی این اتفاق را بگیرد، مانعتراشی بر سر تصمیم راضیه است. کاری که خسرو، همسر راضیه عهدهدارش شده. در کارگردانی هم شیوه دکوپاژ و خردکردن نماها باعث شده کمتر نمای تکراریای در داخل اتوبوس ببینیم؛ آن هم اتوبوسی که لوکیشن دعواست و اختلاف. کشمکش میان خسرو و راضیه برای منصرف کردن زن از تصمیمش در کنار خرده روایتهای انبوه شخصیتهای فرعی باعث شده مسافران این اتوبوس برای سرگرمکردن تماشاگر تا میتوانند بر التهاب اثر بیفزایند. به مرور در هویت قاتل تردیدهایی به وجود میآید و از میانههای مسیر متوجه میشویم که مسافران اتوبوس قسم، در نهایت قرار نیست در مراسم قسامه حاضر شوند. آدمهای پرتعدادی که تنابنده در اتوبوس قسم جمع کرده فاقد تعین و هویت شخصیتپردازانه هستند و با وجود اینکه کوشیده شده برای آنها داستانهای فرعی آفریده شود، ارتباطشان با خط اصلی درام در همان حد حضور به عنوان افرادی که باید در مراسم قسامه شرکت کنند، باقی میماند.
نکته مهم برای تنابنده، کارگردانی این تعداد آدم در داخل اتوبوس و کوشش برای پرهیز از نماهای تکراری بوده؛ اتوبوس در حال حرکتی که محلی برای تنش، اختلافنظر و تغییر دیدگاه مسافرانش است. اتوبوسی که در نهایت به داخل حوضچه پرورش ماهی سقوط میکند.