انبوه شاعران و اشعار بی «آن»
محمد صالحیآرام/شاعر و طنزپرداز
وقتی به انبوه مجموعههای منتشرشده شعر نگاه میکنیم، چنین به نظر میرسد که تعداد شاعران از مخاطبان بیشتر شده است. کسانی که در گذشته علاقه مردم را به شعر دیدهاند و میدانند که شبهای شعر و مراسم شعرخوانی همواره با ازدحام جمعیت همراه بود و صفحات شعر نشریات خوانندگان فراوان داشت، به خوبی متوجه کمبود یا حتی نبود مخاطب برای اشعار شاعران امروز هستند.
اما چرا این اتفاق افتاده است؟ به نظرم یکی از دلایل اصلی بحران مخاطب برای شعر امروز فاصله شاعران از مردم و زندگی مردم است. شعر کهن فارسی، همواره زبان حال مردم از هر قشر و طبقهای بوده است. مردم درد و رنج و شوق و آرزو و آمال خود را در اشعار شاعران پارسیگوی باز میخواندند، از این رو این اشعار به دلشان مینشست و از شنیدن یا خواندن آن لذت میبردند. از سوی دیگر تمام اشعار ماندگار عنصری داشتند که مانند گوهری گرانبها همواره مشتری داشت؛ عنصر و گوهری به نام «آن» چیزی که نمک شعر بود و دلها را تکان میداد و احساسات را برمیانگیخت.
وقتی برخی از شاعران جوان به خود زحمت نمیدهند که اشعار شاعران مطرح را بخوانند، طبیعی است که از این «آن» بیبهره و حتی بیخبر باشند. گذشته از همه اینها زبان شعر لطیف، ظریف و پربار و معانی آن باید مستتر و در پرده باشد، کسانی که با زبانی نازل هر آنچه را که هست و یا میپندارند که هست را گزارش میدهند، چگونه انتظار دارند که شعرشان حالی برانگیزد. شاعری میتواند راه به دل مردم بجوید که برای آنها و از زبان آنها بسراید. زبانش گزیدهگو، نگاهش زیباییجو و بیانش موجز و چندوجهی باشد. در این زمینه زحمت و محنتکشیده باشد و خلاصه شعرش باد آورده نباشد. چنین شعری هنوز هم خریدار دارد و همواره خواهد داشت.