علیرضا مجیدی | پزشک:
صبح وارد سایتهای فناوری مورد علاقهام شدم و اخبار را مرور کردم. فناوری پزشکی، یک بخش همیشه حیّ و حاضر در میان اخبار عمومی فناوریاست. در اخباری که خواندم، صحبت از نسل جدید حسگرهای پوستی، تکنیکهای غیرمداخلهای برای نمایش دائم شاخصهای زیستی و بیوشیمیایی بدن، رایانش ابری و هوش مصنوعی برای اخد تصمیمات بهتر برای بیماران یا افزایش سطح سلامتی آنها، شیوههای تصویربرداری گرانقیمت و تحلیل ارزانقیمت DNA بود. خبرها هیجانانگیز بود اما نمیدانم چرا درون ذهن سرکش من به جای کنجکاوی یا آرزوی زودتر بهعرصهآمدن این فناوریها، این سؤال مطرح شد: پزشکی واقعا نیاز به این همه پیچیدگی دارد؟
بلافاصله تصویر یکی از کاراکترهای سریفیلمهای بیگانه (پیتر ویلند، با بازی گای پییرس) در ذهنم تداعی شد؛ پیرمردی فرتوت و تا حدی کریه که به یاری فناوریهای زمینی آنقدر زنده نگاه داشته شده بود که بتواند رؤیای جاودانگی را در سطح سیارهای دیگر دنبال کند. اندیشه جاودانگی، ریشهای کهن دارد و ابدیت ـ والاترین آرزوی بشر ـ انسان را به دامان خلق افسانههای زندگی جاوید کشانده است؛ حتی کهنترین اثر ادبی یعنی «حماسه گیلگمش» که بر جای مانده، حاوی این معنیاست. از آنجا که عملا تحقق جاودانگی برای انسان غیرممکن مینمود، انسانها رویینتنی را تنها برای قهرمانانشان در خیال تجسم کردند اما حتی رویینتنی این قهرمانان هم تمام و کمال نبود؛ به همینخاطر این رؤیاها قرنها بعد در عصر اطلاعات در قالب اندیشههای آیندهبینی به نام ری کرزویل ظهور مجدد پیدا کردند و این بار انسانهای ناامید از جاودانهکردن تن، از آپلود کل اندیشه یک انسان در یک فضای رایانشی برای ابدیکردن ذهنیت او صحبت کردند. اوه! اگر تا همین حالا باید به فکر تناسب اندام خود میبودیم و پزشکان مدرن و سنتهای جامعه برای ما داروها و جوشاندههایی برای صیانت تن و بهتأخیرانداختن فرسودگی تجویز میکردند، حتما تا چند دهه بعد باید نگران نسخههای پشتیبان ذهن خود و آلودهشدن آن با ویروسهای کامپیوتری باشیم!
پزشکی فراتخصصی و بسیار فناورانه، فینفسه چیز بدی به نظر نمیرسد اما مشکل وقتی احساس میشود که شما به جای کار و زیستن برای رسیدن به قله هرم نیازمندی مازلو ـ یعنی خودشکوفایی ـ یا احساس خوشبختی و شادی، سبک زندگی خود را بر اساس آموزههای پزشکی تنظیم کنید تا فقط بیشتر بمانید.
یکی از آرزوهای خام دستهای از ما شاید این بوده که ای کاش دانشمندان، روشناندیشان و مصلحان اجتماعی هرگز نمیمردند. تصور ما این است که دنیا در حضور انبوه چنین افرادی محیط دوستداشتنیتر و غنیتری میشد اما آیا خود این بزرگان، زندگی شهابواره را میپسندیدند یا جاودانگی کسالتآور را؟!