تهران و نور و شب
ابوالفضل بانی/روزنامهنگار
مثل بسیاری از شبها، پلههای ایستگاه متروی نوبنیاد را بالا میآیم، همراه دیگر شهروندانی که در آن وقت شب به خانههای خود برمیگردند. مردم شتابناک خود را از مترو به خیابان میرسانند و به آنی در تاریکی شب ناپدید میشوند. معمولا از میدان نوبنیاد، خیابان پاسداران را به سمت جنوب پیاده میروم. خیابان در تاریکی آزاردهندهای فرورفتهاست. در تمام طول این پیادهرو فقط در بخشی از آن که چند مغازه اغذیهفروشی میز و نیمکتی برای مشتریهایشان در پیادهرو گذاشتهاند، زندگی جریان دارد اما باقی مسیر در تاریکی و اضطراب میگذرد. خیابانی در قسمت شمالی ابرشهر تهران شبها نه نور دارد و نه رنگ. تا اینجای موضوع میشود استدلال آورد که روشنکردن این پهنه چندصد هکتاری- کلانشهر تهران- کار سادهای نیست و چند معبر و خیابان و کوچه هم از قلم افتاده یا در اولویت مدیریت شهری نبوده یا بهدلیل تاسیسات عمدتا نظامی چنین و چنان است. اما نبود نور و رنگ در جایجای این شهر بزرگ به چشم میخورد؛ گویی دستی بهعمد شبهای تهران را برای به خیاباننیامدن شهروندان یا به شتابگذشتن عابران شبانه، تاریک کرده است. دیگر از چراغهای فروزان کمتر خبری هست.
باید پذیرفت شعار تهران شهری برای همه، تحقق کامل نخواهد یافت، مگر اینکه برای شبهای تهران، برای بازی رنگ و نور و طراوت شبانه هم ایدههای تازه داشت. بسیاری از خانوادهها گشتوگذار شبانه در شهر را دوست دارند. حالا که تهران رودخانه ندارد، حالا که تهران در کرانه دریایی بنا نهاده نشده و حالا که تهران نشسته است بر پایین پای البرز، پس باید شبی و مهتابی و نوری و رنگی برای دوستداران شبهایش فراهم کرد.
اینکه چنگال کارگاههای ساختوساز از گلوی شهر برداشته شده، اینکه شهر نفس چاق میکند، اینکه شهر به جای سازهمحوری به سمت انسانمحوری میرود، نگاه مبارکی است اما باید این سرزندگی در تمام لحظات در رگهای شهر جاری باشد. اینها را واگویهکردن برای شهرداری که خودش دکتر معماری است و مرمت شهری و باززندهسازی شهرها تخصص اوست، تکراری و ملالآور است اما حال که نگاهش به زیست اجتماعی شهر و اولویتش تبدیل تهران به جایی برای زندگی است، شنیدن این حرفها ضروری است.