
تهران من، تهرانتر شد

سیدسروش طباطبایی پور
حدود یک سال پیش همراه با یکی از دوستان جانی، به کافهرستورانی در خیابان گیشا رفتیم که البته بسیار خوش گذشت؛ دکوری عالی، غذایی دلچسب، پذیرایی درخور! خلاصه خاطره خوش آن روز، آنچنان در ذهنم ماند که تصمیم گرفتم هر وقت بخواهم حال کسی را خوب کنم، او را به آن کافهرستوران دعوت کنم.
از قضا روز موعود فرارسید و دختر بهتر از جانم، آخرین آزمون سالهای دبیرستانش را پشتسر گذاشت و تصمیم گرفتم برای تغییر حال وهوایش، او را به این کافهرستوران باشکوه ببرم. در مسیر رفتن، اتفاقی پیش آمد که مجبور شدیم قرارمان را به روزهای آینده موکول کنیم و آنچه نباید بشود، شد! فردای آن روز، یعنی جمعه 23خرداد موشکهای دژخیم، بر سرزمین من بارید و دشنه ظلم، تن ایرانم را خراشید. یادم نیست در چندمین روز این جنگ ظالمانه بود که ساختمان کافهرستوران هم هدف قرار گرفت و تعدادی از عزیزانمان در خون خود غلتیدند. در تصاویر روزهای بعد دیدم که کافهرستوران محبوب من هم خراب شده، اما بالای آن، پرچمی سه رنگ به وسعت ایران گسترده شده بود. البته که تماشای این خرابیها غمانگیز است، اما مرا به یاد آن 12روز تهران میاندازد که تهران من، تهرانتر شد! مردی در صف بنزین، راننده جلویی خود را به یک باک بنزین مهمان کرد، چون او کارت بنزین نداشت، نانوایی، نانهایش را حراج کرد، چون میخواست بچهمحلهایش در شبهای موشکباران غم نان نداشته باشند و هزارهزار فداکاری دیگر که همه دیدیم. حالا قرار است برای تقویت حس وطندوستی دخترم، او را به تماشای باابهتترین کافهرستوران جهان ببرم که با اینکه ساختمانش آسیب دیده، اما از دیدن پرچم باشکوه وطنش، بهخودش افتخار کند.