
زندگی در خرمشهر چگونه بود و هست؟
چشم به اروند
روایت بهزاد زرینپور از زندگی در خرمشهر

نگار حسینخانی
«ﺁﻥ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﮐﻪ دﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺯﻧﮓ ﻧﻤﯽﺭسید/ دﺭ ﻣﯽﺯدﻡ/ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ دﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯽﺭسد/ دﯾﮕﺮ دﺭﯼ ﻧﻤﺎندﻩ ﺍﺳﺖ/ [...] ﺑﺮ ﻣﯽﮔﺮدﻡ:/ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺧﻂ ﺧﻮﺭدﻩ مدﺭﺳﻪﻣﺎﻥ ﺭﺍ/ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺍﺭ دﻓﺘﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽکشند/ دﺭ ﯾﮏ دﺳﺘﺶ ﻧﻘﺸﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﭽﺎﻟﻪ شده/ ﻭ دﺭ دﺳﺖ دﯾﮕﺮﺵ/ دﺳﺘﻤﺎﻟﯽ مانده ﺍﺯ ﺭﻗﺺﻫﺎ ﻭ ﮔﺮﯾﻪﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ... .»
شعر «خرمشهر و تابوتهای بیدر و پیکر» تصویرهایی از شهر پیش از جنگ را در خود پنهان کرده است. شاید آن تصویرها دیگر فقط در قاب خاطرات پدربزرگان دیده شود اما این شادی پنهانشده، همچنان میتواند بیاید و روح تازهای به شهر بدمد؛ خرمشهر را بکشاند به شادیهای پیش از جنگش، به خرمشهر میزبان؛ شهری پر از مسافر. بهزاد زرینپور، شاعر «خرمشهر و...» که از کودکی در این شهر میزیسته، از مسافرانی میگوید که از پاییز تا عید بازارهای شهر را پر و خالی میکردند؛ «آبادان و خرمشهر بسیار به هم نزدیکند و همین نزدیکی باعثشده جاذبههایشان همپوشانی داشته باشد. روزگاری این دو شهر کنار هم 17سینما داشتند، بندر و مراکز خرید و بازار مرزی یا همان که مسافران، تهلنجی صدایش میکردند؛ بازاری که کالاها را مستقیم و بیواسطه میفروخت و قیمتهای مناسبش مردم و تجار را از سراسر ایران به این شهر میکشاند؛ شهری پر رفتوآمد که اهالی را به فکر زیرساخت گردشگری شهر انداخته بود؛ ساخت هتل و مسافرخانه، رستوران و... .» اما جنگ، 40 سال پیش، خودش را به این شهر تحمیل کرد؛ آنقدر که دیگر جوانان شهر خرمشهر را جنگزده یافتند و همه خوبیهای شهر را به حافظه بزرگترها سپردند.
زرینپور میگوید: «بازسازیها طولانی شد، آنقدر که حتی با درستشدن خیابانها و کاشت درختان که از قضا موجبشده فضای سبز و بلوار ساحلی خرمشهر بهتر از دوران قبل از جنگ شود، روح جنگ از شهر رخت برنبست. دیگر کشتیهای بزرگ به بندر نیامدند، چون کشتیهای غرقشده و گل و لای بهجامانده در اروند راه را بر آنها بسته بودند و فقط لنجها و کشتیهای کوچک به بندر میآیند که آنها هم کفاف هزینهها و رونق تجارت را ندارند». انگار لایروبی اروند ناممکن بود تا این رود نیز در کنار بندر شهر کم تحرک بماند و بازارها را بیرونق کند. دیگر نه سیف و نه صفا (بازارهای اصلی شهر) رونق دوباره را تجربه نکردند. چنانکه در شعر خرمشهر... آمده است: «ﮐﺎﺭﻭﻥ ﺧﻮﺵ ﮔﻞ ﻭ ﻻﯼ/ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯿﺎﻥ ﻣﻮﺝ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﺕ ﺑﮕﻮ/ ﺑﺎ ﺑﻠﻢﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎیند/ ﻓﺴﯿﻞ ﺭﻗﺺﻫﺎﯼ ﻟﻪ شده ﺭﺍ/ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺁﻭﺍﺭ ﭘﻞ ﺑﻪ ﻣﻮﺯﻩ ﻧﻤﯽﺑرند...».
زرینپور میگوید که هنوز بازار سیف و صفا که روزگاری مسقف بودند، بهطور کامل بازسازی نشده و مغازههای آن یکی در میان به حیات نباتی خود ادامه میدهند. او میگوید: «از آن غوغای بازار خبری نیست و جنسی تازه پا به بازار سیف نمیگذارد. آن روزگار گذشت که وقتی کنار شط خرمشهر قدم میزدید از هر دو نفر که در خیابان میگذشت، یک نفر مسافر ایرانی یا خارجی بود یا روزگاری که خرمشهر قلب تپنده اقتصاد ایران بهحساب میآمد و از شهرهای دیگر برای کار به این شهر میآمدند. اینها را دیگر باید در خاطرات جستوجو کرد. حالا نرخ بالای بیکاری این شهر را به صدر جدول بیکاران رسانده. آن تاجران و سرمایهگذارانی که به پشتوانه رونق بندر و گمرک خرمشهر به تجارت و حملونقل و... مشغول بودند از خرمشهر کوچ کردهاند و دیگر برنگشتهاند. چیزی که برای جوانان امروز این شهر مانده حسرت است؛ حسرت کار؛ حسرت گذشته».
شاعر «خرمشهر و تابوتهای بیدر و پیکر» میگوید: حالا بنا به دلایلی خرمشهر بیشتر به مقصد گردشگری راهیان نور تبدیل شده است؛ کاروانهایی که به خرمشهر میآیند، آورده زیادی برای کسب و کارهای شهر ندارند زیرا مواد غذایی و حتی آشپزخانههایشان را با خود میآورند و در کمپها و اقامتگاههای دولتی مستقر میشوند. هرچند این کاروانها میتوانند به خرمشهر کمک کنند؛ اگر به خرمشهر یا شلمچه بیایند و خورد و خوراک و سایر مایحتاجشان از رستورانها و مغازههای خرمشهر تهیه شود و برای اقامتشان هتل و مسافرخانههایی در خرمشهر توسط بخش خصوصی تهیه شود. هیچ شهر ساحلی در ایران از نظر موقعیت طبیعی و زیستمحیطی به زیبایی خرمشهر نیست. منظره کارون و جاده ساحلی آن در خرمشهر در همه ایران یگانه و بینظیر است اما تعداد گردشگران خرمشهر حتی در ایام نوروز به هیچوجه در حد زیبایی و آب و هوای آن در این ایام نیست. برادر من و دیگر شهدای مقاومت و آزادسازی خرمشهر مطمئنا خرمشهر را پر رونق و شاد و خرم میخواستند.»
اما این سؤال با مشاهده وضعیت کنونی خرمشهر همچنان مطرح است که چرا سینماها به شهر باز نمیگردند، چرا اروند و بندر مهیای کشتیهای بزرگ نمیشود. چرا بازارهای سیف و صفا همچنان بیرونق هستند؟ شهری که اقتصادش بر بندر استوار بود حالا با از دستدادن بندرش انگار ناقص شده. زرینپور در آخر پیشنهاد میکند؛ «کاش اگر میخواهیم خرمشهر را به نشانی تقویمی بزرگ بداریم، این مراسم را همراه کنیم با خواستی جمعی که آن لایروبی و پاکسازی اروند است؛ پهلوگرفتن کشتیها در شهر و رونق بازارهای کسب و کار.»