• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 6 دی 1402
کد مطلب : 213591
+
-

سرخی خونت آبروی اروند است

پای صحبت‌های مادر غواص شهید مرتضی میلانی در روز تکریم مادران شهدا

گزارش
سرخی خونت آبروی اروند است

الناز عباسیان-روزنامه‌نگار

سال‌هاست که دی‌ماه نامش با کربلا و شهدای غواص‌ گره خورده است. ۳۷ سال سرمای استخوان‌سوز از اروند گذشت و اما داغ غواص‌های خط‌شکن سرد نشد. گردان‌های غواصی که به دل آب زدند و شدند دریادل… کربلایی به راه انداختند که هنوز که هنوز است فاو و راس‌البیشه و ام‌الرصاص به شجاعت‌شان می‌بالد. اروند خروشان و وحشی کی به‌ خود این سیلاب خون و آتش را دیده بود؟ در آستانه سالروز عملیات‌‌ کربلای ۴ و ۵ سراغ مادر شهید غواص مرتضی میلانی از شهر ارومیه رفتیم و حدیث دلتنگی‌اش را به تقریر درآوردیم.


هر چند روز یک‌بار یک نفس از نفس‌های گرم و عزیز مادران و پدران شهدا خاموش و آنها آرام‌آرام از کنار ما دور می‌شوند و ما بهترین گواهان، شاهدان و راویان خاطرات شهدا را از دست می‌دهیم. در میان خانواده‌های شهدای غواص هم کم نبودند پدران و مادرانی که پرکشیدند و چه توفیقی به‌دست آوردیم که از خطه سرسبز ارومیه مادر شهید مرتضی میلانی هم‌صحبت ما شد؛ درست در روزهایی که قرار است راهی سفر کربلا شود؛ کربلایی که راهش را جوان‌هایی چون مرتضای او با خون پاک خود باز کردند. حاجیه‌ خانم معصومه میلانی با لهجه زیبای آذری‌اش از مرتضی برای‌مان می‌گوید: «همسرم مرحوم حاج‌ رمضان از مبارزان فعال دوره انقلاب در ارومیه بود. پا‌به‌پای او مرتضی هم در مسجد و محله انجمن‌های اسلامی به راه انداخت. همزمان درس هم می‌خواند و همیشه نمره‌های بالا می‌گرفت. علاقه زیادی به امام(ره) داشت تا جایی‌که سال ۶۱ با پدرش از ارومیه رفتند جماران دیدن امام(ره). این دیدار جرقه‌ای شد برای حضور جدی‌اش در جبهه.»

به ماندنم عادت نکن
مرتضی سال ۱۳۶۲ در پادگان خوی آموزش نظامی دید و سال ‌بعد آن در ۱۵ سالگی برای نخستین بار به جبهه اعزام شد. مادر از آن روزها می‌گوید: «اولش مخالف بودیم و می‌گفتیم بمان و درس بخوان، اما با زبان نرمش ما را متقاعد کرد که برای دفاع از سرزمین و ناموس و دین اسلام به جمع رزمندگان ملحق شود. با آنکه سن و سال کمی داشت اما در جزایر مجنون در سال ۶۳ همپای رزمنده‌ها جنگید. خیلی کم به مرخصی می‌آمد. جوری رفتار می‌کرد که به ما بفهماند به ماندنش عادت نکنیم اما مگر می‌شود دل کند از پاره تن.»

غواصی در سرمای استخوان‌سوز
شهید میلانی سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ حضور داشت و سال‌۱۳۶۵ در دوره‌های غواصی حبیب‌بن مظاهر شرکت کرد و در آن روزهای سرد سال آموزش‌های طاقت‌فرسایی را متحمل شد. او در عملیات کربلای ۴ به‌عنوان غواص حضور داشت و از ناحیه پا مجروح شد. مدتی بستری شد و بعد با تنی زخمی با گردان حضرت قاسم(ع) خودش را به مرحله سوم عملیات کربلای ۵ رساند.

عروج دسته‌جمعی ماهی‌ها
از اینجا به بعد دیگر به‌خود اجازه نمی‌دهیم با مرور خاطرات روزهای سخت، مادر را ناراحت کنیم. حرف را عوض می‌کنیم و در این کار مجتبی، برادر شهید، هم به کمک ما می‌آید. او از خاطرات برادر بزرگ‌ترش اینطور می‌گوید: «روزهایی که مرتضی در شهر بود باز هم خودش را با کارهای مرتبط با جبهه و جنگ مشغول کرده بود. اتاق او عملا تبدیل به پایگاه دوم رزمندگان شده بود. دست آخر با همین دوستان پایگاه که اغلب غواص بودند پرکشید.»

برادر، سبقت ممنوع!
مادر از ماجرایی که همرزم پسرش از شوخ‌طبعی مرتضی در عملیات کربلای ۵ تعریف کرده برای‌مان می‌گوید: «یکی از رفقای مرتضی می‌گفت باید مسیری را به سمت اسکله حرکت می‌کردند. دوست مرتضی از او جلو می‌زند و او پشت‌ سرش می‌گوید برادر، سبقت ممنوع!. دوستش برمی‌گردد و می‌بیند او به‌خاطر زخمی ‌بودن پایش...»  مادر به اینجا که می‌رسد دلش تاب نمی‌آورد. به پهنای صورتش اشک ریخته و سری تکان می‌دهد. بعد با گوشه چارقدش دستی به‌صورتش می‌کشد و با صدای گرفته به زبان آذری قربان صدقه‌اش می‌رود: «بالام ننه اولسون… غربت ده نه لر چکدون (پسرم بمیرم برات، در غربت چه‌ها کشیدی.)»
وقتی در عملیات کربلای ۴ مجروح شد برای گذراندن دوره بهبودی به ارومیه بازگشت. این روزها مصادف شد با بمباران شهر ارومیه در بهمن‌ سال۱۳۶۵. مادر به این خاطره اشاره می‌کند: «دشمن قرارگاه حمزه در ارومیه و در فاصله نزدیکی منزل ما را بمباران کرد. خیلی از مردم شهر را ترک کردند. مرتضی به کمک دوستانش نزدیک ۱۰ روز برای حفاظت از مال مردم و امنیت شهر در ارومیه ماندند. شهر که به حالت عادی برگشت عزم رفتن به جبهه کرد. جوان رعنایم رفت و پیکر خونینش برگشت.»


خفته در خاک با لباس غواصی
عملیات کربلای ۵ که از ۱۹ دی ۶۵ آغاز شده بود به مرحله تکمیلی در اسفند‌ همان سال رسید و مرتضی در این عملیات در سن ۱۷ سالگی در شلمچه به شهادت رسید. او نخستین و تنها شهید شهر ارومیه است که با لباس غواصی به خاک سپرده شده است.
برادر شهید از علت آن می‌گوید: «این عملیات آبی و خاکی بود و بسیاری از رزمنده‌ها که حتی غواص هم نبودند لباس غواصی به تن داشتند اما برادر من آموزش غواصی دیده بود؛ به همین‌خاطر بعد از شهادتش به احترام اینکه غواص بوده با همان لباس و تنی زخمی به خاک سپرده شد. البته پیکر تعدادی از غواص‌های شهر هم بازنگشت.»‌

این خبر را به اشتراک بگذارید