وقتی از ترکیب شعر و موسیقی با جاده و سفر صحبت میکنیم، باید به یک نکته اساسی توجه داشته باشیم غالب شعرها و موسیقیهای شکل گرفته که به سفر پرداختهاند یا سفر و جاده در بخشی از آنها نمود داشته، جنبه منفی داشتهاند و جنبه فراق. به این ترتیب که یا معشوق در حال از دست رفتن و به سفر بیبازگشت و حتی با بازگشت رفتن بوده یا اینکه خود عاشق خسته شده و دل به جاده و سفر زده است. اشعار و موسیقیهایی که شادمانه به سفر پرداخته باشند، بسیار محدودند.
شاعران سفر
در ادبیات کلاسیک ایرانی، سفر و دل از یار و دیار کندن و به دل ناشناختهها رفتن، نوعی روش برای کسب تجربه و خردمندی دانسته میشد. به همین دلیل بخشی از شعرا و حتی نثرپردازان بنام ایرانی، اهل سفر و به جادهزدن بودهاند. شاید بهترین نمونه در این زمینه را، بتوان سعدی شیرازی دانست؛ ادیبی که نگاه او به سفر، حالت منفی نداشته. در واقع رویکرد او به سفر همان مصرع معروف «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی» بوده یا «بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار/ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار.» او ابتدای یکی از قصاید خود را با موضوع سفر چنین شروع میکند که «به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار/ که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار/ همیشه بر سگ شهری جفا و سنگ آید/ از آنکه چون سگ صیدی نمیرود به شکار/ چو ماکیان به در خانه چند بینی جور؟/ چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار؟...» در گلستان و بوستان و دیوان اشعار او نیز از این دست اشعار و غزلیات و حکایتها وجود دارد. و حتی بخش اعظم حکایتهای او در سفرها میگذرد و میان کاروانها. از ادیبان کهن یا کهنسرای ایرانی سفرباز که در آثار خود به سفر هم پرداختهاند، میتوان یادی از ناصرخسرو و حافظ (دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش/ بیچاره ندانست که یارش سفری بود) و وحشی بافقی و... کرد.
نوسرایان و جاده
از میان شعرای معاصر و جدیدتر نیزکسانی که در حوزه کلاسیک کار کرده و هم نوسرایان، نیمنگاهی به سفر داشتهاند. البته غالباً نگاهشان منفی و فراقگونه بوده و حالت گشت وگذار صرف نداشته. در این زمینه به نمونههای مختلفی میتوان اشاره کرد؛
شعر معروف «به کجا چنین شتابان» شفیعی کدکنی، شعر « ما چون دو دریچه روبهروی هم» اخوان ثالث، شعر «تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟» امیری اسفندقه، شعر «سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد» فاضل نظری، شعر بلند «مسافر» سهراب سپهری، شعر «خیلی زود که برگردی» سیدعلی صالحی، شعر «چاووشی» اخوان و... . در واقع در اینجا و بیشتر آفریدههای ادبی، سفر بهانهای میشود برای برخورد کنایهآمیز با مفاهیم دیگر؛ مفاهیمی که گاه از سر تنگنظری نمیتوان مستقیم مطرح کرد یا به واسطه التذاذ ادبی، نیازمند چنین برخوردی است. از دیگر شعرهای معروف جاده با مفهوم کنایی، میتوان به «غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت» محمدکاظم کاظمی، شاعر افغان ساکن مشهد اشاره کرد؛ مثنوی نکتهداری که به مفهوم مهاجرت میپردازد.
ترانههای سفر
در ادامه اشعار معاصر، البته باید بابی هم برای ترانهها باز کنیم و در میان ترانهها، باید سراغ موسیقی هم برویم. در این حوزه نیز با موضوع جاده و سفر، آثار بسیاری خلق شده. البته باز هم همان نکته باید مدنظر باشد: سفر، کنایهای از جدایی و فراق و دوری و... دانسته میشود و کمتر اتفاق میافتاد که سفر رفتن، حالت محض داشته باشد برای گشت و گذار. بخشی از این ترانهها حالت عامهپسند دارد؛ مانند شعر معروف «زیارت» عباس قادری و تیتراژ سریال «خوشرکاب» و یکسری آهنگ دیگر که عجالتاً غیرمجاز شمرده میشود. بعضی نیز در حوزه پاپ فارسی مطرح میشوند؛ مانند ترانههای «سراب ردی پای تو» روزبه بمانی، «همسفر» اردلان سرافراز و «راهی کدوم دیاری» ایرج جنتی عطایی. از دیگر آهنگها نیز میتوان به مواردی چون تیتراژ سریال «مدینه» از مرتضی اسکندری، «ماه عسل» امیرعلی بهادری، «مسافر» نیلوفر لاریپور، «سفر گرم» علی زند وکیلی و« موسم سفر» پرواز همای اشارتی داشت.
ره و جاده چه جایگاهی در متون ادبی دارد؟
شعرها و ترانههای رفتن و رفتن و رفتن
در همینه زمینه :