دوچرخهسواری داغ است؛ از دهان نیفتد!
حامد فوقانی/ خبرنگار
دوستی داشت از بازیهای دوره کودکی تعریف میکرد که ناگاه به خاطرات خرید نخستین دوچرخهاش رسید. سال 54، پدر را، کشانکشان به چهارراه سیروس برده بود تا دوچرخهای را که دوست دارد بخرد. نوارهای قرمز دور دسته و آویزان شدن آنها و بوق شیپوری. ماجرای انداختن گلپریهای اسپوک چرخها (حلقه رنگیهای کوچک به پرههای طوقه میانداختند) و صدای چک چک چلق چلقشان هنگام رکابزدن. ماجرا وقتی جذاب شد که از تعمیرگاه دوچرخه محلهشان میگفت. به قول خودش صاحب تعمیرگاه تابستانها وقت سرخاراندن نداشت. آن زمان، هرکدام از محلههای تهران دستکم یکتعمیرگاه دوچرخه داشتند. حالا اما جای اغلبشان را سوپرمارکتها و فستفودیها گرفته؛ همانهایی که با یکتلفن، آنی رب گوجه، مایع ظرفشویی و پیتزا و کباب بناب را به پشت در آپارتمان میرسانند؛ با یک پیک موتوری و موتورسواری که در خیابانهای شهر و لابهلای هزاران خودرو ویراژ میدهد تا غذا از دهان نیفتد.
بیگمان یادمان میافتد که کوچههای شهر برای گل کوچک آماده میشد. گهگداری ماشینی رد میشد و این ما بودیم که بر محله مسلط میشدیم؛ حتی اگر صدای سرهنگ بلند میشد که صلات ظهر است و جمعش کنید. حالا کوچهها کمی عریض شدهاند. نه سرهنگ هست و نه خانه او. خودروی ما و همسایه تا زیر آپارتمان طبقه اول پیش میرود. شهرمان پوست انداخته و پوست میاندازد. اما انگار در این وانفسا، آرامش، آسمان آبی و بیصدایی هم از تهران کنده شده و خودروها زاد و ولد کردهاند. بیشک شهر باید نو شود اما هویت را نباید فراموش کرد. هویتی که میگوید تهران به اندازه 354محلهاش، 354تعمیرگاه دوچرخه داشته است؛ چرا؟ چون یک نیاز بوده و باید باشد. مثل توکیوی ژاپن که 18مرکز بزرگ خرید دوچرخه و در 20تقاطع مهم 20ایستگاه اصلی کرایه دوچرخه دارد. در این بین نباید فراموش کرد که توکیو با 3برابر وسعت و جمعیت نسبت به تهران چندان از ترافیک رنج نمیبرد. البته که خطوط مترو و ناوگان حملونقل توکیو بسیار پیشرفته و گسترده است اما این فرهنگ نیز نهادینه شده که برای فرار از ترافیک و آلودگی هوا باید خودروهای شخصی را کنار گذاشت؛ حتی خودروهای باکیفیت ژاپنی را. در آمستردام هلند نیز 16مرکز بزرگ خرید دوچرخه وجود دارد و 35هزار و 400کیلومتر مسیر اختصاصی دوچرخه در سراسر شهر گسترش پیدا کرده است. اما این امکان ریشه در یکمطالبه عمومی دارد؛ به کمپینهایی که دهه 70میلادی به مرور شکل گرفت و دولت مخارج کمپین «کشتن بچهها را متوقف کنید» و «یکشنبههای بدون خودرو» را تامین کرد. کمپینهای شبیه به این، آنقدر در آمستردام حمایت شدند تا اکنون پایتخت دوچرخهسواری دنیا لقب بگیرد. شهروندان آن زمان پیش از آنکه دیر شود، پا به رکاب شدند، کاری که ما تهرانیها در قالب کمپین «سهشنبههای بدون خودرو» باید تا مسئله داغ است، انجام دهیم؛ پیش از آنکه از دهان بیفتد.