گفتوگو با سعید معیدفر، جامعه شناس در مورد انتشار فیلم شادی سربازان
تابوهای دست و پا گیر؛ مانعی برای تغییر
کامران بارنجی/خبرنگار
ویدئو بسیار کوتاه است. چند نفر از سربازها در اتاقکی ملودی یکی از ترانههای معروف گروه آریان را مینوازند و همزمان حرکات موزون هم انجام میدهند. در این ویدئوی کوتاه علاوه بر سربازان وظیفه، 2 نفر از پرسنل کادر هم دیده میشود. نشاط موجود در این ویدئو باعث شد که در سطح شبکههای اجتماعی به شکل گستردهای پخش شود. گستردگی سطح پخش ویدئو همزمان باعث شد واکنشهای زیادی در شبکههای اجتماعی به همراه داشته باشد. حتی برخی نگران بودند که نکند با این سربازها برخورد شود تا اینکه سردار کمالی معاون انسانی ستاد کل نیروهای مسلح بهصورت رسمی به این ویدئو واکنش نشان داد و گفت که به هیچ عنوان با سربازها برخورد نمیشود. درباره این ویدئو و شادی و نشاطی که از طریق آن به مردم منتقل شد با سعید معیدفر- جامعهشناس- گفتوگو کردهایم؛ کسی که منتقد شادیهای سطحی در جامعه است و میگوید استانداردهای زیادی در جامعه ایران ازجمله استاندارد شادی و نشاط تغییر کرده است.
در این ویدئوی کوتاهی که از شادیکردن عدهای سرباز حین تمرین موسیقی نظامی در شبکههای اجتماعی موبایلی منتشر شد هیچ برخوردی با سربازان نشد، فکر میکنید آیا چیزی در جامعه تغییر کرده یا اتفاقی برای مسئولان ما افتاده است که با موضوعاتی که پیش از این ممکن بود به سختی برخورد کنند امروز کنار میآیند؟
شرایط اجتماعی ما از اول انقلاب تا به امروز مدام تغییر کرده و استانداردها به شکلهای گوناگون توسط مردم تغییرشکل داده و امروز به جایی رسیدهایم که آن استانداردهای سفت و سخت به شکل محسوسی عوض شدهاند. شما مثلا استانداردهای برخورد با انواع مسائل اجتماعی را در ایران سال 97 مقایسه کنید با 10سال پیش و آن را با 20 و 30سال قبلتر، متوجه میشوید چقدر همهچیز تغییر پیدا کرده است.
اینکه بر سر چنین مطالباتی اصطکاک بین مردم و بخشی از حاکمیت رخ بدهد اتفاق خوبی است؟
این اصلا خوب نیست! ولی ما مدتهاست دوگانگی و دوقطبی شدن فضا بین حاکمیت و مردم را بر سر چنین مطالباتی تجربه کردهایم.
خب چرا این اتفاق میافتد؟
مهمترین علتش این است که بخشی ازحاکمیت به جای تعامل با نخبگان و اندیشمندان، آنها را خانهنشین کرده و خودش با مردم مواجه شده است. الان اتفاقی که در جامعه ما افتاده این است که یک سمت مردم هستند و یک سمت حاکمیت. اینجا نخبگان و اندیشمندان که میتوانند شرایط را مدیریت کنند، راهحل بدهند و شرایط را ارزیابی کنند و مسیر و تشخیص درست را در اختیار حاکمیت قرار دهند از معادله حذف شدهاند.درحالیکه صاحبان فرهنگ و اندیشه میتوانند در حوزههای فرهنگی و اجتماعی تصمیمساز باشند. ولی خب وقتی چنین شرایطی فراهم نیست مردم بهخاطر لجاجتهای متعددی که دارند در حوزههای مختلف به سیستم فشار میآورند و سیستم هم براساس ملاحظات زیاد ازجمله ملاحظات عقبنشینی میکند. طبیعی است در این شرایطی که نظام سیاسی مدام مجبور میشود بهخاطر فشار عمومی از استانداردهایش عقبنشینی کند چه اتفاقی برایش میافتد؟ درحالیکه حاکمیت میتوانست با تعامل مناسب با اندیشمندان دیالوگ و مبانی درستی را تدوین کند و اجازه دهد به جای حاکمان سیاسی اندیشمندان استانداردها را تدوین و تعریف کنند چون تمام فرهنگ ما، هویت ما و همه میراث فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و زیستمحیطی که داریم محصول زحمت اندیشمندان و دانشمندان است، چون آنها با نگرش بر واقعیتها و مداخله درست استانداردها را وضع میکنند. امروز اگر مسئولان ما از هویت ایرانی و اسلامی حرف میزنند، هویتی که شخصیت فرهنگی تکتک ما را شکل داده نتیجه زحمت بزرگان و نخبگانی بوده که معتمد مردم و از تأثیرگذارترین خبرگان بودند؛ کسانی که بیارتباط با مسائل روزمره مردم نبودند و با خیالات تصمیم نمیگرفتند.
اگر امروز نخبگان تصمیمساز شوند دیگر هرج و مرجی نخواهیم دید؟
نه! چون اندیشه به تعامل استوار است. اندیشه درست و صحیح جلوی هرج و مرج را میگیرد. شما امروز شاهد باشید که در محیطزیست استانداردها چگونه دارد از بین میرود، آن هم صرفا بهخاطر دعوای بین مردم و حاکمیت. امروز شرایطی شده که عموم مردم هر چقدر میخواهند میتوانند چاه بزنند و آب مصرف کنند و سرمایههای این مملکت را از بین ببرند و کسی هم جلودارشان نیست، چون در دعوای بین مردم و حاکمیت، نگاه سیاسی برای حل بحران اولویت دارد و شرایط طوری میشود که در موضوع مهمی مثل مسئله محیطزیست حاکمیت رسما برای خاموش کردن بخشی از مطالبات مردم رشوه محیطزیستی به آنها میدهد. اما اگر قرار بود اندیشمندان در حوزه محیطزیست تصمیمسازی کنند چنین اتفاقی میافتاد؟ شما قبول کنید سالهاست نخبگان ما بیمقدار و بیتأثیر شدهاند. در بسیاری از حوزهها هم همین است. در آزادیهای اجتماعی ببینید چه انتظارات و مطالباتی دارد شکل میگیرد. شما از من انتظار نداشته باشید امروز بگویم هر خانمی هر طور دوست دارد بیاید و در خیابان تردد کند تا نشاط اجتماعی داشته باشیم. چون این کار و این حرف اصلا درست نیست. با مبانی اعتقادی ما هم سازگار نیست. اگر هم این اتفاق بیفتد بسیاری از زنان ما دچار بحران هویت میشوند و چالشهای عظیمی درون خانواده و بنیانهای خانواده ایجاد خواهد شد. آیا حاکمیت که مدام درباره استانداردهای زیستمحیطی عقبنشینی میکند بحران ایجاد نمیکند؟
ولی الان شرایطی پیش آمده که مردم در برخی حوزهها برای خودشان مطالبه ایجاد میکنند و به شکل اجتماعی آن مطالبه را پیش میبرند تا مقاومت سیستم را بشکنند و این را برای خودشان پیروزی میدانند.
من بهعنوان یک جامعهشناس این اتفاق را تأیید نمیکنم چون اصلا نشانههای خوبی در این شرایط نمیبینم. حاکمیت هم در برابر مطالبات بدون دخالت خبرگان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی نباید از استانداردهای عقلانی و اصولی عقبنشینی کند. من به آن عدهای که در این شرایط خوشحال هستند که بردیم میگویم که «نه! همه ما باختیم.» همه ما در شرایط هرج و مرج بالاخره میبازیم. همه به فلاکت میرسیم. این دعوا بین مردم و حاکمیت تمام نشود همه استانداردهای ما در همه حوزهها به باد خواهد رفت. بخش عمدهای از مردم هم احساس خواهند کرد اینجا به درد نمیخورد و کشور را ترک خواهند کرد که عموما از فرهیختگان هستند. هر نوع آزادی مرزهایی دارد که آن را نه سیاستمداران میتوانند تعیین کنند و نه مردم بلکه این نخبگان ما هستند که باید استانداردهای آن را مشخص کنند. شما در این چند وقت اخیر ببینید چند ویدئو بهخاطر باور غلط مردم در مقاومت مقابل پلیس در شبکههای اجتماعی موبایلی منتشر شده. پلیسها را کتک زدهاند یا سرشان جیغ کشیدهاند. آیا این خوب است که شأن پلیس ما کم شود؟ اینکه پلیس یک جامعه بیمقدار شود آیا مردم نفعی میبرند یا اینکه ضرر میکنند؟ اگر همین قوانین اجتماعی یا ترافیکی را اندیشمندان تدوین کنند و در اختیار مردم و پلیس قرار دهند آیا چنین اتفاقاتی دوباره میافتد؟ رنجی که ما امروز میبریم رنج خلع نخبگان در سیاستگذاری در همه حوزههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی است و چون این شرایط پیش آمده دعوای مردم و حاکمیت مدام بیشتر شده است.
بدی چنین شرایطی این است که استانداردسازی آزادیهای سیاسی و اجتماعی در شبکههای اجتماعی موبایلی و توسط کسانی انجام میگیرد که اصلا دغدغهشان رفاه و آزادی مردم نیست و یا اینکه اصلا جزو نخبگان نیستند.
درد همین است. درد این است که اندیشمندان خانهنشین شدهاند یا خانهنشینشان کردهاند. مردم امروز ممکن است حتی حرف فلان کسی که برای خودش فالوئر زیادی در اینستاگرام دارد را نسبت به فلان اندیشمند اولویت بدهند از بس که عدهای به نخبگان ما انگ زدند که اجنبی هستند و فاسد شدهاند و وطنفروشاند. هم نخبههای روحانی را تضعیف کردهایم و هم غیرروحانی را! خب وقتی فضا این چنین میشود مردم خودشان برای خودشان در شبکه اجتماعی استانداردگذاری میکنند و هر حرکتی از این طریق اتفاق میافتد مردم برای مطالبه آن ابزاری بیش نیستند و در انتها عدهای دیگر منافعش را میبرند و مردم متضرر میشوند. نمونهاش جریان مردمیای که در مصر شکل گرفت که مردم به صحنه آمدند و بعد همه دیدیم چه کسانی سر کار آمدند و امور را در دست گرفتند و مطالبات مردم مصر را به چه سمتی بردند. بنابراین حرف من برای مردم این است که خوشحال نباشند در شبکههای اجتماعی چه اتفاقی رخ میدهد چون آنجا در نهایت اتفاقی که به نفع مردم باشد و از یک درک و فهم درست بیرون بیاید رخ نخواهد داد.
آن چیزی که از رصد مطالبات مردم در همین شبکههای اجتماعی ملاحظه میکنیم این است که اکثر مردم دچار آزادیهایی هستند که در آخر منجر به شادی و نشاط عمومی شود. آیا این مطالبه ناحق یا زیادی است؟
من نمیگویم مطالبه ناحقی است اما باید ببینیم از چه سیستمی چنین خواهشی میشود. متأسفانه در سیستم حاکمیتی ما عدهای آن قدر خودشان را بین تابوهای مختلف اسیر کردهاند و این تابوها چنان دست و پا گیر است که اصلا نمیشود به بخشی از این تابوها وارد شد. اصلا این تابوها اجازه نمیدهد آن عده به فکر تغییر فرو بروند. اما خب از طرفی دیگر این مردم هستند که باید ببینند مطالبه واقعیشان چیست؟ بارها ما دیدهایم که مردم از یک جای دیگر نارحتاند و مطالبه چیز دیگری را میکنند. مثلا دچار مشکلات متعدد اقتصادی هستند اما فلان مسئله اجتماعی را مطالبه میکنند. این شرایط بیشتر شبیه به یک لجبازی است. برای همین میگویم نباید مطالبه را یکبعدی ببینیم. امروز مردم دردهای فراوانی دارند و خودشان هم نمیدانند بالاخره ریشه این دردها کجاست. وقتی کسی نمیداند ریشه دردش کجاست باید به کسی مراجعه کند که فهم زیادی از ماجرا داشته باشد. این فرد در جامعه نخبگان هستند. فرض کنید کسی مریض میشود تا حدی که میفهمد مریض است درک دارد اما برای درمان و گرفتن نسخه باید پیش پزشک حاذق برود. امروز مردم دردهای فراوانی دارند اما ریشه دردها نامشخص است. کسی هم نیست که این دردها را بنمایاند. حکومت هم از جایگاه خودش طور دیگر درد مردم را نمایان کند، این هم غلط است چون حکومت صاحب منفعت است و نباید انتظار داشت که دردهای واقعی مردم را ببیند یا دست روی آنها بگذارد. حکومت در ارتباط با مردم مانند شرکت یا کارخانه داروسازی است که ذینفع عمل میکند. همه داروسازها میگویند دارویشان خوب است اما این پزشک است که تشخیص میدهد کدام دارو ساخته کدام شرکت برای درمان یک بیماری مورد نیاز است. اما اندیشمندان صاحب منفعت نیستند. بنابراین به نفع همه است که دردهای مردم را پیش کسانی ببرند که منفعت ندارند.
من جواب سؤالم را هنوز نگرفتهام. آیا برای درمان بخشی از این دردها، شادی و نشاط اجتماعی درمان هر چند موقت هست یا نه؟
ما نباید شادی و نشاط را در قرطیبازی و آهنگزدن و اینها خلاصه کنیم. هر چیزی در جامعه میتواند تولید نشاط کند. مثلا ازدواج میتواند افراد را دچار نشاط کند. فرزندآوری نشاطی به خانوادهها تزریق میکند که قابل وصف نیست. طبیعتگردی و... سطح نشاط و شادمانی افراد را افزایش میدهد. دعا کردن و نیایش در حالت دلگرفتگی آرامش میدهد به افراد. اما ما شادی و نشاط را خلاصه کردیم در قرطیبازی! هر چند این هم بخشی از ماجرای نشاط است اما از بس مردم در حوزههای دیگر نتوانستند نشاط و احساس خوب داشته باشند و از بس هوا آلوده بوده و زندگیشان پر از استرس است پناه آوردهاند به رویکردهایی از نشاط که شاید در تقابل با استانداردهای حاکمیتی است. امروز اگر از من بپرسید عامل نشاط چیست من میگویم با همسایه ارتباط خوب و مهربانانه داشته باش حالت بهتر میشود اما ما از بس تحتتأثیر انواع استرسهستیم که ارتباط با همسایههایمان هم دچار چالش شده است و همه اینها بلایی بر سر مردم آورده است که به سمت شادیهای کاذب،گذرا و محدود بروند.