• سه شنبه 20 خرداد 1404
  • الثُّلاثَاء 13 ذی الحجه 1446
  • 2025 Jun 10
سه شنبه 30 اردیبهشت 1404
کد مطلب : 255626
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/PZmNy
+
-

متهم مدعی است که پول‌های سرقتی را به نیازمندان هدیه داده است

رابین هود ‌ گیر افتاد

گزارش
رابین هود ‌ گیر افتاد

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

سارق عجیب، نقش رابین هود را بازی کرد و پس از سرقت میلیاردی ازدختری هنرمند، همه اموالی را که به سرقت برده بود، به زنان بی‌سرپرست هدیه داد.
به گزارش همشهری، چند روز قبل مرد چوپانی در حال چرای گوسفندانش بود که چشمش به دختری جوان افتاد که بی‌هوش کنار جاده افتاده بود.‌او تصور می‌کرد که دختر جوان به قتل رسیده اما وقتی به او نزدیک شد، فهمید که زنده است و نفس می‌کشد. مرد چوپان بلافاصله با پلیس و اورژانس تماس گرفت و دختر جوان برای درمان به بیمارستان انتقال یافت.

نجات معجزه‌آسا
یک هفته گذشت و دختر جوان که در همه این مدت در کما بود، به هوش آمد. او وقتی به زندگی برگشت، گفت در دام دوست اینستاگرامی خود گرفتار شده و تا یک قدمی مرگ رفته است.
وقتی مأموران پلیس در بیمارستان حاضر شدند، دختر جوان توضیح داد: من نقاش و طراح چهره هستم. چندین بار نمایشگاه و گالری نقاشی راه انداختم و عکس‌هایش را در صفحه اینستاگرام خود قرار می‌دادم. همین موجب شد تا با یکی از فالوئرهایم به نام بهنام آشنا شوم. او هم پسری هنرمند بود که در زمینه خطاطی و نقاشی استعداد خاصی داشت. این وجه اشتراک من و بهنام بود که موجب شد به یکدیگر علاقه‌مند شویم اما خبر نداشتم که حادثه هولناکی در انتظارم است.

دام دوست اینستاگرامی
دختر نقاش ادامه داد: رابطه من و بهنام که صمیمی‌تر شد، به او گفتم می‌خواهم در خارج از تهران‌ برای‌ سرمایه‌گذاری ملک بخرم. روز حادثه همراه او به بانکی در تهران رفتم و از صندوق امانات بانک، همه طلا و جواهراتم به همراه 22هزار دلاری  راکه داشتم ‌برداشتم. سپس سوار ماشین بهنام شدم و به سمت یکی از مناطق اطراف تهران که ملک موردنظر در آنجا بود راه افتادیم.
وی گفت: بهنام ‌ بین راه 2 قهوه خرید که پس از خوردن قهوه از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم و تازه فهمیدم که چه بلایی بر سرم آمده است. بهنام همه طلا و دلارهایم را به سرقت برده و مرا تا پرتگاه مرگ پیش برده بود.

‌طلافروش زیرک
با این شکایت، ‌پرونده‌ای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و تیمی از مأموران تحقیقات خود را برای دستگیری مرد شیاد آغاز کردند. او اما هیچ ردی از خودش به جا نگذاشته بود تا اینکه چند روز قبل یک طلا فروش با پلیس تماس گرفت و گفت: زنی برای فروش مقدار زیادی طلا به مغازه‌اش آمده و رفتار بسیار مشکوکی دارد و وی احتمال می‌دهد که او سارق است؛ چرا که نه ظاهر مرتبی دارد و نه فاکتور خرید طلاها را. در این شرایط مأموران به طلافروشی رفتند و زن جوان را دستگیر کردند. زن جوان بعد از دستگیری مدعی شد که طلاها را جوانی به نام بهنام در اختیارش قرار داده و قصدش کمک به او بوده است. وی گفت: شوهرم مدتی قبل به جرم حمل و نگهداری مواد دستگیر و به 20سال حبس محکوم شد. از سوی دیگر صاحبخانه جوابم کرد و من با یک کودک نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم. چون شرایط مالی خوبی نداشتم از دوستم کمک خواستم که او گفت دایی‌اش به نام بهنام خیر است و به زنان بی‌سرپرست کمک می‌کند. بهنام بود که طلاها را به من داد که آنها را بفروشم و خرج زندگی‌ام کنم.

دستگیری مجرم تحت تعقیب
بهنام کسی جز مجرم تحت تعقیب نبود که دختر نقاش و هنرمند را فریب داده و اموالش را به سرقت برده بود. در این شرایط بهنام دستگیر شد و در بازجویی‌ها به سرقت و بی‌هوش کردن طعمه‌اش اقرار کرد. او برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.

گفت و گو
انگیزه عجیب

متهم نه‌تنها سابقه‌ای ندارد و مجرم حرفه‌ای نیست، بلکه خطاط و هنرمند ‌ است. او فوق لیسانس دارد و انگیزه عجیبی را برای سرقت هولناکی که مرتکب شده بیان می‌کند. گفت‌وگو با او را می‌خوانید.

پرونده ات نشان می‌دهد که خودت هم هنرمندی؟
درست‌ است، من استاد خطاطی و نقاشی هستم و مشکل مالی ندارم.
پس انگیزه‌ات از سرقت هولناکی که مرتکب شدی، چه بود؟
تصمیم گرفتم نقش رابین هود را بازی کنم!
مواد مصرف می‌کنی؟
نه اصلا. فقط گاهی سیگار می‌کشم.
چرا می‌خواستی نقش رابین هود را بازی کنی؟
مدتی قبل به‌صورت اتفاقی با بیتا در اینستاگرام آشنا شدم.
بیتا وضع مالی خوبی داشت و من می‌دیدم که او چطور پول خرج خودش می‌کند. با خودم می‌گفتم من در محلی زندگی می‌کنم که هزینه تامین زندگی برای خیلی‌ها سخت است و آن وقت بیتا به راحتی پول خرج می‌کرد.از سوی دیگر خواهرزاده‌ام به من گفت که یکی از دوستانش مشکل مالی دارد، همسرش در زندان است و صاحبخانه او را جواب کرده. این را که شنیدم تصمیم گرفتم از بیتا سرقت کنم و به زنان بی‌سرپرستی که چنین سرنوشتی داشتند، کمک کنم.
ممکن بود، دختر جوان جانش را از دست بدهد و اتهام قتل به گردنت بیفتد؟
پس خوش شانس بودم که او زنده ماند!
از جزئیات نقشه‌ای که کشیدی بگو؟
به بیتا گفتم دوستم می‌خواهد ملکش را بفروشد. او گفته بود که دلار و طلا در صندوق امانات بانک دارد. به او گفتم دلار و طلاها را برداریم و ملک معامله کنیم. بیتا هم قبول کرد و با هم راهی اطراف تهران شدیم. ‌ بین راه به او قهوه مسموم دادم که پس از نوشیدن آن، از هوش رفت. سپس او را در اطراف جاده انداختم و همه دلارها و طلاهایش را به سرقت بردم.
‌چند نفر را با این شگرد فریب دادی و اموالشان را به سرقت بردی؟
در جست‌و‌جوی طعمه‌های جدید بودم اما دستگیر شدم. به‌نظرم کار بدی نبود، من   از دارا می‌گرفتم و به زنانی کمک می‌کردم که خرج نان شب‌شان را هم نداشتند.





 

این خبر را به اشتراک بگذارید